معرفی وبلاگ
هر دل شد حجله ای برای غم تو/ هر دیده چو دجله است در ماتم تو از یاد نرفته ای که دلها با توست/ دل نیست مگر دلی که شد همدم تو... این وبلاگ را به تمامی دوست‌داران اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، حضرت امام خمینی (ره) و تمامی شهدای اسلام تقدیم می‌کنم. باشد نزد حضرت دوست، مقبول افتد... با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد... با تقدیم احترام، ارداتمند شما: حمیدرضاهاشمی‌فرهود
صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 452224
تعداد نوشته ها : 409
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

دیگر عادت کرده ایم که رسانه در زندگی ما نقش اساسی و مهمتری داشته باشد. در عصر ارتباطات در دوره ای که رسانه ها پیام آوران فکر و اندیشه هستند کوچه های دهکده جهانی« مک لوهان »هر روز کوتاه ترو تنگ تر می شود و اهالی آن تسلیم خدایانی می شوند که در جبهه بزرگ فرهنگی اخبار واطلاعات را در کمتر از کسر ثانیه بر سر آنان آوار می کنند. با این تفاسیرطبیعی است که غولهای خبری افکار عمومی جهان را به دست گیرند و به آن جهت دهند تا جایی که بتوانند انقلاب مخملی یا نارنجی راه بیندازند و در تمام عرصه های فرهنگ وسیاست یک جامعه اثر گذار شوند. با این مقدمه نقش رسانه در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به عنوان ابزار کارآمد مقابله با جنگ نرم مطرح می شود اما تجسم عینی این نقش زمانی بود که حسین فهمیده نوجوان 13 ساله زیر تانک دشمن رفت و در پی آن مانور رسانه ها بر این اتفاق و جمله معروف امام خمینی (ره) که فرمودند :«رهبر ما آن طفل 13 ساله ای است که نارنجک به خود می بندد و زیر تانک می رود» ده ها هزار نوجوان و جوان را از کلاسهای درس و مدرسه بیرون کشید وبه جبهه های جنگ فرستاد.

یک استاد ارتباطات در رابطه با نقش موثر رسانه ها گفته معروف «ویلبر شرام» نظریه پرداز ارتباطات را نقل می کند که وقتی گلوله ارتباطی پیام از رسانه به سمت مخاطب پرتاب می شود، به منزله یک گلوله واقعی است که مخاطب را واقعا از پا در می آورد.

وی ادامه می دهد: «اما برای آنکه این فرآیند اثر گذار باشد باید زمینه و ارزشهای فرهنگی آن هم در جامعه وجود داشته باشد. برای مثال در جامعه ای که ایثار مفهوم و تجلی نداشته باشد و افراد و حاکمیت جامعه فقط به سود اقتصادی و منافع شخصی فکر کنند رسانه هرچقدر قوی عمل کند، کمتر اثر گذار خواهد بود.»

وی به پیش زمینه های فرهنگی ایثار در ایران باستان اشاره می کند و می گوید: « در فرهنگ ایرانیان ایثار نقش بسیار مهمی دارد به طوری که قبل از اسلام با داستان سیاووش روبرو هستیم که خونش بر زمین می ریزد، اما در مقابل اندیشه هایش ایثارگری می کند. بعد از اسلام نیز فرهنگ ایثار در مکتب امام حسین (ع) تجلی یافت و فرهنگ تاسوعا و عاشورا در طول فرهنگ تاریخ ما وجود داشته پس کار رسانه باید بسیار راحت تر و اثر گذارتر باشد.»

اما سوال اینجاست با وجود پیش زمینه های فرهنگی چرا رسانه های ما بعد از جنگ موفق عمل نکرده اند؟

این استاد دانشگاه در این باره می گوید: « با پایان جنگ بحث سازندگی مطرح شد و اغلب افراد به دنبال منافع شخصی رفتند. اوضاع اقتصادی نیز جامعه را از آن فرهنگ دور کرد. رسانه ها هم موضوع را تمام شده دیدند . یکی دیگر از دلایل موفق نبودن رسانه ها در این عرصه این است که مدیریتهای فرهنگی و رسانه ای در جامعه ما ضعیف هستند در حالی که ابزارهای توانمندی را در اختیار دارند اما نحوه به کارگیری آن را نمی دانند . به عبارتی ابزارها پیشرفت کرده اما دیدگاه به لحاظ محتوایی پیشرفتی نداشته است.»

ادامه دارد.. .

ادیبی، که خود در عملیات کربلای 5 حضور داشت، ادامه داد: در این عملیات از سازمان رزم سپاه استفاده و نیروی زمینی سپاه با سه قرارگاه کربلا، قدس و نجف وارد عمل شد.

وی بیان داشت: در این عملیات، قرارگاه کربلا شامل لشکرهای 33 المهدی، 10 حضرت سیدالشهدا (ع)، 19 فجر، 25 کربلا، 31 عاشورا، 41 ثارالله، تیپ 18 الغدیر و 48 فتح و قرارگاه قدس متشکل از لشکرهای 14 امام حسین (ع)، 8 نجف، 32 انصارالحسین، 7 ولی عصر، 27 حضرت رسول (ص) و 44 قمر بنی هاشم (ع) همچنین قرارگاه نجف با لشکرهای 5 نصر، 21 امام رضا، 155 ویژه شهدا، 17 علی ابن ابیطالب (ع) 105 قدس، تیپ های حضرت ابوالفضل (ع)، 29 نبی اکرم و 12 قائم در این عملیات شرکت داشتند.

مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس غرب استان تهران گفت: عملیات کربلای 5 با رمز یا فاطمه الزهرا (س) آغاز شد و با انجام چهار مرحله و یک مرحله تکمیلی ادامه پیدا کرد و در نهایت با انجام عملیات کربلای هشت در 18 فروردین 66 به پایان رسید.

ادیبی اضافه کرد: با انجام این عملیات، موقعیت برتر سیاسی و نظامی کشور که با فتح فاو به دست آمده بود تثبت شد و رژیم بعث عراق از نظر سیاسی و نظامی به شدت لطمه خورد.

وی با تاکید بر اینکه قابلیت و توانایی نظامی ایران و سپاه برای در هم شکستن قوی ترین استحکامات عراق به اثبات رسید افزود: با نزدیک شدن نیروهای ایران به بصره این شهر در برد توپخانه رزمندگان اسلام قرار گرفت و امکان اجرای عملیاتهای بازدارنده برای منصرف کردن دشمن از حمله به شهرها فراهم شد.

ادیبی ادامه داد: ارتش بعث عراق در این عملیات به شدت منهدم شد و 75 کیلومتر از حساسترین مناطق عراق در شرق بصره به تصرف نیروهای اسلام درآمد.

وی خاطر نشان کرد: ارتش بعث عراق از 192 تیپ خود 94 تیپ را وارد عملیات کرد که 16 تیپ به طور 100در صد، 22 تیپ 60 درصد و مابقی از 10 تا 50 درصد آسیب دیدند.

وی تعداد کشته شدگان دشمن را 90 هزار تن عنوان و اظهار کرد: بیش از دو هزار نفر هم اسیر و صدها دستگاه تانک و نفربر منهدم و به غنیمت گرفته شد.

ادیبی بیان داشت: لشکر حضرت سیدالشهدا (ع) در این عملیات به عنوان یگان خط شکن حضور داشت و با تعداد زیادی از گردان‌های پیاده و پشتیبانی رزمی انجام ماموریت کرد.

وی همچنین از شهدای این عملیات به عنوان بزرگ مردان تاریخ نام برد و گفت: شهیدان والامقامی از جمله "حاج یدالله کلهر" جانشین لشکر 10 سیدالشهدا (ع)، "حاج غلامرضا کیانپور" فرمانده اطلاعات لشکر، "حاج حسین میر رضی" فرمانده عملیات لشکر، "داوود آجرلو" فرمانده گردان حضرت علی اصغر (ع)، "داوود حیدری" فرمانده گردان زهیر، "علیرضا عاملی" فرمانده نیروی غواص گردان حضرت علی اکبر (ع) و دیگر شهیدان بلندمرتبه با نثار خون خود برگ زرین دیگری را در تاریخ دوران دفاع مقدس رقم زدند و برای همیشه نام خود را جاودان و ماندگار در جهان ثبت کردند.

ادیبی در پایان بیان خاطرات و عملیات‌های غرور آفرین دوران دفاع مقدس را از زبان یادگاران جبهه و جنگ ضروری خواند و تاکید کرد: امروز ایران اسلامی با جنگ نرم دشمنان روبروست و جوانان میهن اسلامی باید با الگو گرفتن از رزمندگان زمان جنگ از خون شهدا پاسداری و با هوشیاری و آگاهی کامل در مقابل دشمنان اسلام بایستند و هرگونه تجاوز و فتنه گری آنان را خنثی کنند.

خبرگزاری فارس: رسانه های جمعی هم چون رادیو و تلویزیون در جنگ تحمیلی توانست تحلیل و اخبار نادرست از جنگ را در دنیا در اختیار مردم قرار دهد.این رسانه ها که در اختیار دولت های بزرگ هم چون امریکا،انگلیس و ... بود.در این نوشتار به نقش رسانه و بازتاب های آن می پردازیم.

بازتاب جنگ در رسانه ها

در پی پیدایش وضعیت جدید در جنگ و رکود حاکم بر جبهه ها ، از نیمه آبان 1359 رسانه های خارجی و صاحب نظران محافل سیاسی و نظامی درباره اهداف عراق و علل ناکامی این کشور به ارائه تحلیل پرداختند . روزنامه گاردین در مورد محاسبات غلط عراق نوشت :

نیروهای عراقی مجبورند خود را برای یک جنگ بلند مدت آماده سازند ، ولی این موضوع قسمتی از برنامه اولیه آنها نبوده است . آنچه می توان از برنامه های عراقی ها حدس زد ، نادرستی محاسبه آنها توام با نوعی فریب خوردگی است . به تدریج سرعت پیش روی عراق کاهش یافت و در پاره ای موارد متوقف ماند . صدام به اشتباه مبنای استراتژِی خود را شورش اعراب خوزستان قرار داده بود ، در حالی که هیچ گونه طغیانی از جانب آنها مشاهده نشد . سوالی که باقی می ماند ، این است که آیا رئیس جمهور عراق می تواند بهانه ای منطقی برای توجیه شکست برنامه هایش ارائه کند ؟

رادیو لندن نیز طی تفسیری ، از نتایج ناکامی عراق گفت :

این که عراق موفق نشد به یک پیروزی سریع نائل گردد ، بسیاری از ناظران را به این نتیجه رسانده است که دولت صدام با مشکلات سیاسی بزرگی رو به رو خواهد شد . کارشناسان غربی معتقدند جنگ بسیار کند بوده و ارتش عراق کفایت و کار آیی چندانی از خود نشان نداده است .

روزنامه ستاره سرخ مسکو در مورد پیش فرض های غلط عراق نوشت :

رهبران عراق که تهاجم را در سطح وسیعی آغاز نمودند ، فکر می کردند که ارتش این کشور به سرعت پیشروی خواهند کرد . این محاسبات ظاهرا بر اساس تصوری که از ارتش ایران به سبب نداشتن فرماندهی و نزول انضباط و نداشتن قطعات یدکی سلاح های آمریکایی ، یارای مقاومت ندارد ، پایه گذاری شده بود . آنها همچنین تصور می کردند ، با شکست نظامی ، رژیم ایران نیز دوام نیافته و قطعه قطعه خواهد شد . از نحوه پیشرفت در جبهه ها کاملا روشن می گردد که نیروهای ایرانی همچنان به مقاومت سر سختانه بدون توجه به صدمات روزهای اول جنگ ادامه می دهند . هدف اعلام شده جنگ نیز در حال تغییر است ، ابتدا عراق مدعی بخش کوچکی از اراضی قسمت شرقی رودخانه شط العرب بود ، ولی اکنون مطبوعات عراق نقشه ای چاپ می کنند که در آن استان خوزستان ، که در بغداد ، عربستان نام داده اند ، جزء سرزمین عراق محسوب می شود .

سادات ، رئیس جمهور مصر نیز در مصاحبه ای با مجله اشپیگل در مورد علت و اهداف تهاجم عراق به ایران ، گفت :

جنگ ایران و عراق را صدام به دلیل سوء استفاده از روش تدافعی آمریکا آغاز کرده است . انگیزه صدام تسلط کامل بر شط العرب و رهبری کامل منطقه بود . ولی تصور می کرد که ارتش ایران از بین رفته و ارتش عراق می تواند ظرف یک هفته پیروز شود، ولی امروز متوجه شده که در لجن فرو رفته و سالها از آن بیرون نخواهد آمد . توازن خاور نزدیک بیش از پیش در مخاطره افتاده است .

رادیو آمریکا طی تحلیل درباره تاثیرات ناشی از پیروزی احتمالی عراق گفت :

محافل سیاسی اتفاق نظر دارند که اگر عراق به سرعت بر ایران پیروز می شد ، صدام تقویت شده و رویاهای او که رهبری جهان عرب است ، محقق می گردید . ولی اکنون احتمال پیروزی کمتر از پیش است و هر چه زمان بیشتر می گذرد ، احتماتل وقوع فاجعه در عراق بیش از پیش افزایش می یابد .

خبر گزاری رویتر نیز با بیان اهداف اعلام نشده عراق مبنی بر سقوط حکومت جمهوری اسلامی و تصرف منطقه نفتی خوزستان به عنوان مقدمه اهداف دراز مدت این کشور برای تسلط بر منطقه خلیج فارس ، گزارش داد .

پس از دوازده روز جنگ و در گل ماندن ارتش عراق در خوزستان ، ایلام و کرمانشاه ، احتمال به دست آوردن این اهداف بعید به نظر می رسد .

خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز به نقل از روزنامه گاردین گزارش داد :

به نظر می رسد حمله عراق به ایران بر محاسبات غلط پایه گذاری شده است . یک مبارزه کوتاه و شدید می توانست بخشی از مشکلات عراق را فورا حل کند ، ولی درگیری طولانی مشکلات این کشور را بیش از پیش بر ملا خواهد کرد .

در رسانه های خارجی و تحلیل های اظهار شده از سوی صاحب نظران و کارشناسان امور جنگ ایران و عراق هیچ امیدی به کسب برتری نظامی ایران بر عراق ( به لحاظ اوضاع سیاسی ) نظامی کشور وجود نداشت ، با این حال ، قابلیت نظامی عراق نیز برای ایجاد تحولی نظامی زیر سوال رفته بود و همین امر ، آینده روند تحولات نظامی را تا اندازه ای در پرده ای از ابهام قرار می داد .

مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس غرب استان تهران گفت: مطبوعات و رسانه‌های جمعی نقش مهمی در انتشار و ترویج فرهنگ دوران دفاع مقدس دارند.

به گزارش سرویس فرهنگی هنری برنا به نقل از بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس غرب استان تهران، نادر ادیبی گفت: نشر خبر یک حرکت فرهنگی است و با انتشار وقایع و رخدادها می‌توان تاثیرات زیادی بر روی زندگی افراد و جامعه داشت.

وی ادامه داد: اطلاع رسانی باید شفاف و صادقانه باشد تا مردم با اعتماد کامل و بهره گیری از اخبار سازنده بتوانند روش‌ها و الگوهای مناسب زندگی خود را پیدا کنند.

ادیبی اظهار داشت: عرصه دفاع مقدس منشا یک تحول بزرگ برای ملت ایران در طول تاریخ و در کل جهان است و این حماسه بزرگ برای همیشه در تاریخ ایران اسلامی باقی خواهد ماند.

وی گفت: زمانی که خاک کشورمان مورد تجاوز دشمن قرار گرفت ملت ایران به صورت خودجوش و داوطلبانه گوش به فرمان امام راحل به صحنه آمدند و حماسه ای تاریخی و به یاد ماندنی به نام خود ثبت کردند.

مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس غرب استان تهران از رزمندگان و یادگاران دوران دفاع مقدس به عنوان سرمایه های ملی برای کشورمان یاد کرد و بیان داشت: بیان وقایع و خاطرات آن دوران از زبان این عزیزان و انتشار رشادت‌ها و دلاوری‌های رزمندگان اسلام و از خودگذشتگی‌های ملت ایران برای نسل‌های آینده از اهمیت بالایی برخوردار است و تاثیرات بسیار مثبتی را به دنبال دارد.

ادیبی با اشاره به اینکه بعضی‌ها می‌خواهند دفاع ملت ایران را به نام خود مصادره کنند، تاکید کرد: جنگ به فرمان امام راحل و حضور داوطلبانه ملت غیور ایران اسلامی آغاز شد و صاحب اصلی آن خود مردم هستند.

وی اضافه کرد: خانواده ها جنگ را عضوی از خانواده خود می دانستند و مادرانی که فرزندان خود را برای دفاع از کشورشان به میدان می فرستادند از نمونه های بارز این فداکاری ها محسوب می شوند.

ادیبی افزود: جوانان و نوجوانان از سرتاسر ایران اسلامی برای حضور در جبهه ها اعلام آمادگی می کردند که در این میان غرب استان تهران نیز یکی از مناطقی بود که نقش بسیار مهمی را در دوران دفاع مقدس ایفا کرد و شهیدان گرانقدر بسیاری را نیز تقدیم انقلاب نمود.

وی گفت: امروز با پیشرفت تکنولوژی و دسترسی به وسایل ارتباط جمعی، خبر در محدوده زمانی و مکانی خاصی قرار ندارد و در یک لحظه اخبار و اطلاعات در تمام نقاط دنیا منتشر می شود و در عرصه خبر است که ما می توانیم فرهنگ جهاد را معرفی نماییم.

وی ابراز امیدواری کرد که با تلاش مسوولان و مشارکت تمام سازمان‌ها و نهادها در امر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت بتوانیم این مسوولیت مهم را به خوبی انجام دهیم و با این کار از خون شهدای والامقام و نظام جمهوری اسلامی پاسداری کنیم.

جوانان میهن اسلامی با الگو گرفتن از رزمندگان، هرگونه تجاوز و فتنه گری را خنثی کنند

سرهنگ پاسدار نادر ادیبی همچنین به مناسبت سالگرد عملیات عظیم کربلای 5 رزمندگان اسلام گفت: این عملیات در 19 دی ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه در غرب خرمشهر آغاز شد. که به لحاظ وضعیت دشمن و استعداد نیروی انسانی و مواضع عراق در منطقه شلمچه همچنین قرار گرفتن این مواضع در جلوی شهر استراتژیک و مهم بصره اهمیت بسیار زیادی پیدا می‌کند.

ادامه دارد.. .

«و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوالله علیه و منهم من قضی نحبه و منهم مَن ینتظرو ما بدّلوا تبدیلا» (احزاب،23)

 با درود و سلام به امام زمان و نایب برحقش، امام خمینی این روح تپنده امت حزب‌الله و درود و سلام فراوان به رزمندگان اسلام که با رزم بی‌امانشان قدرت دشمن را سلب کرده‌اند و به امید آزادی قدس شریف و کربلای معلی؛ این حرم حق که جز یاران خدا در آنجا کاری نیست. چند کلمه‌ای وصیت می‌نویسم که اگر لایق شهادت بودم و شهادت نصیبم شد، بدان عمل نمایید. از امت حزب الله می خواهم که پیرو رهبر کبیر انقلاب باشند و از فرامین آن رهبر پیروی کنند و لحظه‌ای در پیروی از این رهبر کبیر غفلت نکنند و کسانی که با انقلاب موافق نیستند، دوست ندارم که در تشییع جنازه‌ام شرکت کنند و از پدر و مادر عزیزم می‌خواهم که مرا ببخشند که در این مدت کوتاه عمرم هیچ خدمتی را نتوانستم برایشان انجام دهم. و از برادران و خواهرانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و برای آمرزش گناهانم دعا کنند و برای من یک ماه روزه بگیرند که قرض دارم و دو ماه نماز بخوانند. حدود 300 تومان از مدرسه قرض دارم. در دعاها مرا یاد کنند. به برادرانم می‌گویم که کارهایی را که انجام می‌دهند برای رضای خدا باشد و هدف به جز خدا نباشد که انسان بیچاره می‌شود. همیشه خدا را در پیش روی خودتان داشته باشید و ذکر خدا بر لب بیاورید و از نیایش غافل نباشید که «الا بذکر الله تطمئن القلوب». در پایان از تمامی امت حزب‌الله می‌خواهم که اگر اشتباهی یا خطایی دیده‌اند، برای رضای خدا ببخشند و مرا در بهشت شهدای روشناوند، در کنار شهدای این روستا دفن کنید. دیگر عرضی ندارم. خداحافظ. به امید دیدار در آن سرا

فرازی از وصیتنامه جانباز شهید محمد حسن نظر نژاد (معاون عملیات لشگر پنج نصر)

... واما مادر عزیزم از شما می خواهم که برای این فرزند سراپا گناه کار دعا کنید . چون دعای مادر درباره ی فرزند مورد قبول درگاه خداوند قرار می گیرد . چون من در دنیا برای شما کاری نکردم به جز غم و اندوه چیزی دیگر نداشتم . اما شما برادران و خواهر عزیزم ، من برای شما برادر خوبی ندارم آنچه برای شما در دوران زندگی خود داشتم همه آنها غم و اندوه بود و اگر با شما تند سخن گفتم امید به بخشش شما دارم چون داغ پدر مرا بسیار رنج داد . دراین چند سال زندگی در دنیای فانی ، چیزی را باید با شما در میان بگذارم من بعد از جنگ چه شبها که تا صبح از درد ترکش ها و زخم ها نخوابیدم و تا صبح ناله کردم ولی همه شما را بسیار دوست داشتم .

خواهرم ، دلم می خواهد که شما برایم و بر مزارم بسیار گریه کنید ، چون من گریه کردن را دوست دارم ، دخترهای عزیزم شما هم برایم گریه کنید چون در دنیا هیچ وقت نتوانستم از خودم دفاع کنم . چون فکر می کردم دفاع از خودم اجر کارهایم در جبهه را باطل می کند و شما برایم گریه کنید . پسرانم مصطفی و مرتضی در هر فرصت در کنار مزارم یا جاهای دیگر از مظلومیت جانبازان دفاع کنید ، چون آنها دوبار شهید شدند ، یا باید بگویم چند بار شهید شدند و درد وغم آنها را بجز خداوند تعالی کس دیگری نمی داند و اما هر کس که به دنیا دل بسته گردد نمی تواند آخرت را داشته باشد . یا باید دنیا را با همه ی زرق و برقش و یا آخرت را با همه ی معنویاتش قبول کنیم چون حضرت رسول (ص) فرمودند دنیا برای مومن زندان است .فرزندانم باید بگویم که هر کس وظیفه ای دارد که اگر آن راانجام ندهد نمی تواند در دنیا و آخرت خوشبخت شود . پس آن را بیابید .

فرزندم ! عزیز دلم ، مصطفی جان دلم می خواهد که هرگز اجازه ندهی کسی غرورت را بشکند ولی صبور باش چون صبر از عقل می باشد و شجاع باش وبا دشمنان متجاوز مبارزه کن ، مومن باش که شجاعت نمی تواند بدون ایمان باشد . اگر ثروتی به دستت رسید به فقرا کمک کن چون هر چه کمک کنی خدا به تو عوض خواهد داد . در عزای امام حسین (ع) هر چه می توانی گریه کن چون خداوند هر قطره ی آن را در روز قیامت هزاران پاداش می دهد .

والسلام – محمد حسن نظر نژاد 1/1/74

کسانی که دهم فروردین 1365 از خیابان فردوسی می گذشتند، جایی درست مقابل بانک مسکن مرکزی شخصی را می دیدند که در حال تعویض پلاک نام کوچه است. به این ترتیب که پلاک کوچه اتابک برداشته شد و به جای آن پلاک کوچه شهید شاهچراغی نصب شد، شهیدی که بچه های موسسه کیهان در آستانه چهلمش بودند.

سید حسن شاهچراغی در سال 1331 در دامغان متولد شد. او پس از کسب مدرک ابتدایی به قم رفت و طی 10 - 9 سال در مدرسه منتظریه قم دروس مختلف را زیر نظر شهید قدوسی، دکتر بهشتی، آیت الله حائری، و استاد مطهری گذراند و توانست تحصیلات حوزوی خود را تا سطح خارج فقه و اصول پشت سر بگذارد.

با پیروزی انقلاب و تشکیل ستاد مرکزی کمیته قم توسط قدوسی، شهید شاهچراغی به استاد خود پیوست و با رفتن آیت ا... قدوسی به دادسرای انقلاب و دادستانی انقلاب او نیز به سمت مشاوره رئیس دفتری برگزیده شد.

شهید شاهچراغی در دوره اول مجلس شورای اسلامی با کسب 59/8 درصد آرا به عنوان نماینده مردم دامغان به مجلس راه یافت و عضو کمیسیون سیاست خارجی شد. او همچنین پس از مدتی به سمت سرپرست مؤسسه کیهان برگزیده شد.

اواخر سال 1364 و پس از عملیات والفجر 8 شهید محلاتی نماینده امام در سپاه و شهید شاهچراغی به همراه جمعی از نمایندگان مجلس و مسؤلان قضایی کشور به قصد دیدار از رزمندگان عازم جنوب شدند، ولی در حوالی اهواز هواپیمای آنها توسط هواپیماهای عراقی مورد اصابت قرار گرفت و تمام سرنشینان هواپیما شهید شدند.

امام خمینی (ره) در مورد این حادثه می فرمایند: « ... بهتر آن است قلم بشکنم و دم فروبندم و اجر و مزد رزمندگان و وابستگان به آنان را از خدای بزرگ بخواهم. »

و حالا پس از 20 سال هنوز مؤسسه کیهان در کوچه شاهچراغی مستقر است، جایی که پس از ورود به مؤسسه، عکس سید حسن شاهچراغی را کنار دیگر شهیدان از جمله مهدی عراقی می توان دید.

منبع: مجله شاهد جوان شماره

دکتر مصطفی چمران در سال 1311 درتهران به دنیا آمد، وی در سال 1336 در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف‌ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

فعالیتهای اجتماعی:

دکتر مصطفی چمران از 15 سالگی در جلسات مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری شرکت می‌کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق در لوای یک گروه سیاسی مبارزه او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران ادامه داشت.

چمران در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه‌ریزی کرد. به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‌شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 به همراهی بعضی از دوستان مومن و همفکر، رهسپار مصر می‌شود و مدت دو سال در زمان عبدالناصر سخت‌ترین دوره‌های چریکی و پارتیزانی را می‌آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده می‌گیرد.

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود که جریان ناسیونالسیم عربی باعث تفرقه مسلمین می‌شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد. ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد. چمران نیز با تاسف تاکید می‌کند که ما هنوز نمی‌دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می‌شود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند.

حضور در لبنان:

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می‌کند، از این رو چمران رهسپار لبنان می‌شود. او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را پی ر‌یزی می‌نماید. این سازمان پرچم خونین تشیع را در برابر صهیونیزم اشغالگر و راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می‌آورد.

چمران و انقلاب اسلامی ایران:

دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می‌گردد و تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می‌کند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری، مساله کردستان را فیصله می‌دهد. چمران بعد از این پیروزی بی‌نظیر از طرف امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید.

او در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد. چمران سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، با اجازه امام (ره) و به همراه آیت‌الله خامنه‌ای که در آن زمان نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، به اهواز رفت. او از همان بدو ورود و در شب اول حمله چریکی‌ای را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد.

چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را به گرد خود جمع کرد و با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی او ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. شهید چمران پیشاپیش یارانش، برای کمک به برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این درگیری همرزم چمران به شهادت رسید و او یک تنه به نبرد خود ادامه می‌داد و به سوی دشمن حمله می‌برد. تا آنکه از دو قسمت پای چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و آن را به غنیمت گرفت. او به کمک جوان دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست و از دایره محاصره خارج شد. چمران خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید. اما بیش از یک شب در آنجا نماند، به مقر ستاد جنگهای نامنظم رفت و دوباره با پای زخمی به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد. او در همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.

شهادت:

در سی‌ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادهای نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که در آن شرکت داشت. او در سحرگاه سی‌و یکم خرداد 1360 در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم بر اثر اثابت ترکش خمپاره‌های دشمن به شهادت رسید.

مناجات دکتر چمران

بخشی از بزرگی افراد را در مناجات و احساس کوچکی ایشان در مقابل خداوند می‌توان شناخت. آنچه از مناجات های آن مرد بزرگ علم و عرفان و هنر و جهاد عرضه می‌شود به مثابه گلی از گلستان است که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید:

«خدایا تو را شکر می‌کنم که دریا را آفریدی، کوهها را آفریدی و من می‌توانم به کمک روح خود در موج دریا بنشینم و تاافق بی نهایت به پیش برانم و بدین وسیله از قید زمان و مکان خارج شوم و فشار زندگی را ناچیز نمایم. خدایا تو را شکر می‌کنم که به من چشمی دادی که زیباییهای دنیا را ببینم و درک زیبایی را به من رحمت کردی تا آنجا که زیباییهایت را و پرستش زیبایی را جزیی از پرستش ذاتت بدانم.» هرگاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد، تو او را خراب کردی، خدایا، به هرکه و به هرچه دل بستم، تو دلم را شکستی عشق هر کسی را که به دل گرفتم، تو قرار از من گرفتی، هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم، در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی، برای دلم امنیتی به وجود آورم، تو یکباره همه را بر هم زدی، و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی، تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خبری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم ... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم، و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم، و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم ... خدایا تو را بر همه این نعمتها شکر می‌کنم.

منبع: سی نما رسانه،شماره414

اسمش قدرت الله بود. قدرت الله حسین زاده. سنی نداشت. نصف صورتش سوخته بود. خیلی گوشه گیر بود و از جمع فاصله می گرفت. همه اش تسبیح دستش بود و ذکر می گفت. بچه ها به من گفتند فلانی برو بیارش تو جمع خودمان . توی گردان یک تیم فوتبال داشتیم . گفتم قدرت الله بیا با ما بازی کن. گفت بازی بلد نیستم. گفتم حالا بیا وایستا دروازه . پوتین هاش را پوشید آمد ایستاد دروازه بان. هر چی توپ آمد رفت تو گل. ما فقط حرص می خوردیم. گفتم قدرت الله لااقل یکی از توپ ها را بگیر. تسبیح توی دستش را نشان داد و گفت: نه من دارم گل ها را می شمارم . شب عملیات کربلای 5 گفتم: قدرت الله خدا وکیلی تو چی داری می گی این قدر تسبیح دست گرفتی پچ پچ می کنی؟ گفت هیچی. قسمش دادیم که تو رو قرآن چی داری می گی؟ گفت: دارم می گم «السلام علیک یا اباعبدالله» ، می خوام این قدر این ذکر را بگم که برام ملکه بشه، دم رفتن یک بار بتونم به ارباب راحت سلام بدم . در عملیات کربلای پنج مرحله ی سوم قدرت الله را اصلا ندیده بودم . توی یک لحظه دیدم سر خاکریز نشسته . لحظه ای که من نگاهم بهش افتاد لحظه ای بود که تیر خورد و افتاد سر سنگر. دویدیم بالای سنگر را خراب کردیم، یقه اش را گرفتیم کشیدیم پایین. تیر خورده بود و درد داشت ولی داشت می خندید. لبخند زد. ما احساس می کردیم لبخند رضایت است، بغض کردیم که قدرت الله چی شده. سرش را بالا آورد و گفت:

السلام علیک یا ابا عبد الله» و سرش افتاد.

منبع: ماهن-امه ی راهیان نور، امتداد شماره ی 25 و 26

همه فقهای اهل سنت می گویند اطاعت اولی الامر واجب است و اینها نمی کنند، یعنی خلاف می کنند، بر خلاف رفتار می کنند. پس بدان اینها سنی نیستند اینها می خواهند شما را بازی بدهند، بگویند که ما سنی هستیم. (15)

آقا، اینها اینطور نیست که شما خیال بکنید که ما اسلام را می خواهیم اما ملا نمی خواهیم، مگر می شود اسلام بی ملا، مگر شما می توانید بدون ملا کار را انجام بدهید، باز این ملاها هستند که جلو می افتند کار انجام می دهند، اینها هستند که جانشان را می دهند. الآن هم ما تو حبس ملاها داریم الان هم علما داریم، الآن هم علمای فداکار داریم. الآن هم هستند توی حبس و زیر بار این ظلم ها نمی روند و چیزشان می دهند که شما هم عذری بخواهید و نمی خواهند. خوب الآن هم داریم، الآن هم داریم، الآن هم علمای ما در حبس هستند، علمای بزرگ ما در حبس هستند. من این که عرض کردم یک چیزهائی بود که خود من مشاهده کردم و خیلی هایش هم یادم نیست و جلوترش هم که ما دیگر اهل تاریخ نیستیم که ببینیم. این گله هم که من دارم از این آقایان روشنفکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید بگویید که «ما اسلام می خواهیم ملا نمی خواهیم » این خلاف عقل است، این خلاف سیاست است. (16)

شمائی که دلسوزید برای اسلام، شمائی که می گویید ما اسلام را می خواهیم، نگویید که ما اسلام را می خواهیم آخوند نمی خواهیم، شما بگویید اسلام را می خواهیم آخوند هم می خواهیم. (17)

اگر شما بخواهید خودتان باشید و منهای آخوند، تا قیامت هم در زیر بار دیگران هستید. شما همه جمع بشوید، همه با هم باشید، همه برادر باشید، اینها را رد نکنید، این یک قدرت لا یزال است، این قدرت ملت است، شما این قدرت ملت را کنار نگذارید بگویید ما نمی خواهیم، شما هر چه هم بگویید ما نمی خواهیم - خوب - مردم می خواهند، شما یک عده ای هستید، دیگران همه هستند، بازارها می خواهند اینها را، خیابان ها اینها را می خواهند. گله من از این طبقه روشنفکر در عین حالی که من علاقه دارم به اینهائی که خدمت می کنند به اسلام خصوصا این خارج، اینهائی که خارج کشور هستند، اینهائی که در آمریکا هستند، اینهائی که در اروپا هستند، اینهائی که در هندوستان هستند، من با اینها روابط دارم، اینها خدمتگزارند، اینها می خواهند به اسلام خدمت بکنند، اینها گاهی که اشکالاتی که در آنجا شده است با تمام قوت رفع کرده اند، اینها می خواهند رفع ظلم بکنند، اینها علاقه به اسلام دارند لکن نباید اینهائی که علاقه به اسلام دارند، بعضی از اینها خدمت های علمای اسلام و آخوند جماعت را ندیده بگیرند و بگویند که ما اسلام می خواهیم منهای آخوند، نمی شود آقا این، اسلام بی آخوند مثل اینکه بگویید ما اسلام می خواهیم، اسلامی که سیاست نداشته باشد، اسلام و آخوند اینطور توی هم هستند، اسلام بی آخوند اصلا نمی شود. پیغمبر هم آخوند بود، یکی از آخوندهای بزرگ پیغمبر است، راس همه علما پیغمبر است. حضرت جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است، اینها فقهای اسلام اند، راس فقهای اسلام هستند. «من آخوند نمی خواهم » حرف شد؟ ! من گله دارم از اینها. (18)

 

پی نوشت ها:

 1. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 253- 12/7/58.

2. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 171و170- 28/6/58.

3. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 254- 12/7/58.

4. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 255- 12/7/58.

5. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 155و154- 16/8/58.

6. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 15- 29/7/58.

7. صحیفه نور - جلد 5- صفحه 31- 15/11/57.

8. صحیفه نور - جلد 5- صفحه 145- 14/12/57.

9. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 183- 30/6/58.

10. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 155و154- 16/8/58.

11. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 88و87- 9/8/58.

12. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 29- 30/7/58.

13. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 90و89- 9/8/58.

14. صحیفه نور - جلد 8- صفحه 273- 2/6/58.

15. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 4- 7/6/58.

16. صحیفه نور - جلد 1- صفحه 262- 10/10/56.

17. صحیفه نور - جلد 1- صفحه 262- 10/10/56.

18. صحیفه نور - جلد 1- صفحه 262- 10/10/56.

اینها گاهی وقت ها با همین صورت سازی که مثلا می خواهد چه بشود و به دیکتاتوری می رسد و دیکتاتوری عمامه و عصا و - نمی دانم - از این حرف هائی که تزریق کرده اند به آنها و دیکته کرده اند و اینها هم همان را پس می دهند. مثل بچه ها که یک چیزی را دهنشان می گذارند پس می دهند، اینها هم از این قبیل هستند. شما از این به بعد انشاء الله وقتی که دانشگاه ها باز بشود، مبتلای به این مسائل هستید و باید با هوشمندی و با مطالعه و با مشورت بین خودتان افرادی را که می بینید یا با اسم آزادی و - نمی دانم - این حرف ها که می خواهند یک آزادی خاصی در کار باشد، دلبخواهی در کار باشد، نه آزادی مطلق، یا به اسم دموکراسی و امثال ذلک، الفاظ جالبی که در هیچ جای دنیا معنایش پیدا نشده تا حالا، هر کس برای خودش یک معنائی می کند، به اینطور چیزها گرفتار هستید. (9)

این از اموری است که مترقی ترین موادی است که در قانون اساسی اینها چیز کردند و اینها دشمن ترین مواد پیش شان این است. همین ها بودند که فریاد می کردند و می نوشتند که خوب دیگر اسلام را می خواهد چه کند، خوب بگویید جمهوری، از اسلام می ترسیدند «خوب به جای اسلام بگذارید دمکراتیک، جمهوری دمکراتیک » اینها نمی فهمند که این همه دمکراسی که در عالم معروف است، کجاست؟ کدام مملکت را شما دارید؟ این ابرقدرت ها کدام یکی شان به موازین دموکراسی عمل کرده اند؟ یک دموکراسی که در هر جائی یک معنا دارد، در شوروی یک معنا دارد، در آمریکا یک معنای دیگر دارد، پیش ارسطو یک معنائی دارد، پیش حالا یک معنای دیگر دارد، ما می گوئیم یک چیزی که مجهول است و هر جا یک معنا از آن می کنند ما نمی توانیم آن را در قانون اساسی مان بگذاریم که بعد هر کسی دلش می خواهد آنجوری درستش کند. ما می گوئیم اسلام. (10)

ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است. در هر صورت ما الآن گرفتار یک مشت اشخاصی مختلف السلیقه و مختلف العقیده ای که - همه در این معنائی که - همه در این معنا که نخواهند این مملکت به سر و سامان برسد شریکند، در عقائد مختلفند، بعض گروه هاشان با بعض گروه های دیگر دشمن هم هستند لکن در یک چیز موافقند و آن اینکه مخالفت با اسلام، مخالفت با آن چیزی که همه ملت ما به آن رای دادند، در این، اینها موافقند یعنی در باطل خودشان اتفاق دارند. شماها در حق خودتان مجتمع باشید، این باطل ها نمی توانند کاری بکنند. شماها توجه داشته باشید که اسلام برای شما، برای ما، برای همه، برای همه بشر مفید است. اسلام یک طرحی است که برای مستضعفین بیشتر از دیگران مفید است و برای همه مفید است. (11)

جلو دیکتاتوری را ما می خواهیم بگیریم، نمی خواهیم دیکتاتوری باشد، می خواهیم ضد دیکتاتوری باشد. ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است، نه دیکتاتوری. چرا اینقدر به دست و پا افتاده اید و همه تان خودتان را پریشان می کنید بیخود؟ هر چه هم پریشان بشوید و هر چه هم بنویسید، کاری از شما نمی آید من صلاحتان را می بینم که دست بردارید از این حرف ها و از این توطئه ها و از این غلط کاری ها. برگردید به دامن همین ملت، همانطوری که توصیه به دموکرات ها کردم به شما هم می کنم و شما و آنها را مثل هم می دانم منتها شما ضررتان بیشتر از آنها است. (12)

اینها اصلا اطلاعی ندارند که قضیه ولایت فقیه چی هست. اصلا از سر و ته ولایت فقیه سر در نمی آورند که اصلا چی چی هست، در عین حالی که سر در نمی آورند می نشینند می گویند اگر بنا باشد که ولایت فقیه بشود دیکتاتوری می شود. کذا می شود. مگر امیر المؤمنین که ولی امور مردم بود دیکتاتور بود، مگر خود پیغمبر که ولایت داشت دیکتاتور بود. مگر بگویند که ولایت برای پیغمبر هم نیست، پیغمبر هم مثل سایر مردم، و از اینها بعید نیست این را بگویند، لکن جرات نمی کنند بگویند. دیکتاتوری کدام است، در اسلام همچو چیزی مطرح نیست. اسلام دیکتاتور را محکوم می کند، اسلام یک نفر فقیه بخواهد اگر دیکتاتوری بکند از لایت ساقطش می کند. چطور دیکتاتوری می گویید می کند اسلام و این حرف ها را می زنید. اگر می دانید و می گویید، چرا باید در مخالف مسیر ملت سیر بکنید و این مسائل را بگویید. و اگر نمی دانید، چرا انسان ندانسته یک حرفی را بزند همین بیخود بدون اینکه بفهمد چی هست مساله بیاید یک همچو مسائلی را بگوید. (13)

اینها (مخالفین حکومت اسلامی) به اسلام عقیده ندارند، اینها با قرآن مخالفند. - اگر - از قرآن - به قرآن اعتقاد دارند، قرآن فرموده است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » چرا از اولی الامر اطاعت نمی کنند؟ چرا قیام بر ضد حکومت کردند؟ چرا قیام بر ضد اولی الامر کردند؟ (14)

ادامه دارد.. .

من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که ما را از شر دوست های جاهل و دشمن های شیطان نجات بدهد و در این مرحله که داریم که بعد آن پیش می آید مجلس شورا، آن شورائی که نصیحت را عرض کردم که باید چه بکنید و با قوت و با بینش کامل این راه را طی بکنید و طی می کنید، این ملت است، ملت می خواهد، ما چه بکنیم. شما فرض بکنید که یک فاجعه است، ما فرض می کنیم که فاجعه است، این فاجعه را ملت می خواهد، شما چه می گوئید؟ این فاجعه ولایت فقیه را شما می گویید، این فاجعه را ملت ما می خواهند، شما چه می گویید؟ بیائید سؤال بکنیم، به رفراندم می گذاریم که آقا ولایت فقیه را که آقایان می فرمایند فاجعه است، شما می خواهید یا نمی خواهید؟ بروید آری اش چقدر، نه اش چقدر. خدا همه تان را توفیق بدهد، مؤید بکند. (4)

ملت ما اگر بخواهند سردی بکنند، یکی از اموری که توطئه در آن هست این است که راجع به این قانون اساسی مردم را سرد کنند. از آنها بپرسید خوب این قانون اساسی که شما می گویید که قانونی است ارتجاعی، کدام یکی از این موادش ارتجاعی است؟ اولی که دست رویش می گذارند، دست می گذارند روی ولایت فقیه اول دست آنجا می گذارند برای اینکه این یک طرح اسلامی است و آنها از اسلام می ترسند. آنها اسلام را ارتجاع می دانند، آنها جرات نمی کنند به کلمه اسلام بگویند ارتجاعی است، می گویند که اینها می خواهند ما را به 1400 سال پیش برگردانند. این همان تعبیر دیگر است منتها کلمه اسلام را نمی گویند. (5)

قیام بر ضد حکومت اسلام، خلاف ضروری اسلام است، خلاف اسلام است بالضروره. حکومت الآن حکومت اسلام است، قیام کردن بر خلاف حکومت اسلامی، جزایش جزای بزرگی است. این را نمی شود بگوئیم که یک ملائی عقیده اش این است که باید بر خلاف حکومت اسلامی قیام کرد. همچو چیزی محال است که یک ملائی بگوید، یک ملائی عقیده داشته باشد به این معنا که بر خلاف اسلام باید عمل کرد، باید شکست اسلام را، اینها نسبت می دهند به بعضی از مراجع این مسائل را. دروغ است این حرف ها، هرگز نخواهند گفت. قیام بر ضد حکومت اسلامی در حکم کفر است، بالاتر از همه معاصی است، همان بود که معاویه قیام می کرد، حضرت امیر قتلش را واجب می دانست. (6)

من باید یک تنبیه دیگری هم بدهم و آن اینکه، من که ایشان را حاکم کردم، یک نفر آدمی هستم که به واسطه ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم واجب الاتباع است، ملت باید از او اتباع کند، یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است، باید از او اتباع کنند. مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است، قیام بر علیه شرع است، قیام بر علیه حکومت شرع جزایش در قانون ما هست، در فقه ما هست و جزای آن بسیار زیاد است. من تنبه می دهم به کسانی که تخیل این معنی را دارند که کارشکنی بکنند یا اینکه خدای نخواسته یک وقت قیام بر ضد این حکومت بکنند، من اعلام می کنم به آنها که جزای آنها بسیار سخت است در فقه اسلام. قیام بر ضد حکومت خدایی قیام بر ضد خداست، قیام بر ضد خدا کفر است و من تنبه می دهم به اینها که به روی عقل بیایند، بگذارند مملکت ما از این آشفتگی بیرون برود، بگذارند خون های محترم ریخته نشود، بگذارند جوان های ما دیگر اینقدر خون ندهند، بگذارند اقتصاد ما صحیح بشود، ما به تدریج کارها را اصلاح بکنیم. (7)

آن کسی که بر ضد خدا قیام کند، بر ضد احکام خدا قیام کند، آن کسی که خیانت کند بر اسلام، خیانت کند بر مملکت مسلمین، عاقبتش این است و این عاقبت سهلی است، عاقبت های بالاتری در کار است. این الان بهشتش این است که در دنیا باشد با همه نکبت، این موفق به توبه نخواهد شد، من نمی گویم نباید بشود اما نخواهد شد. حضرت سجاد سلام الله علیه از قراری که منقول است به یزید یاد داد که از چه راه توبه کن. حضرت زینب فرمود: آخر به این، این موفق نمی شود به توبه، کسی که امام را بکشد موفق به توبه نمی شود، اگر موفق می شد به توبه صحیح، قبول می کرد خدا، لکن نمی شود، یعنی قلب جوری می شود، قلب انسان طوری می شود که دیگر برای انسان امکان ندارد آن قلب را از آن طبعی که برایش واقع شده است، از آن ظلمتی که برایش واقع شده است، بتواند نجات بدهد، نمی تواند اصلا. دعا کنید که انسان اینطور نشود، خداوند در قلب انسان مهر نگذارد، یک مهری که دیگر نتواند خودش هم هیچ کاری بکند. (8)

ادامه دارد.. .

منابع مقاله:

سخن آفتاب، سازمان تبلیغات اسلامی؛

به حرفهای آنهایی که بر خلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب می کنند و می خواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا یا طاغوت. یا خداست یا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد، غیر مشروع است وقتی غیر مشروع شد، طاغوت است، اطاعت او، اطاعت طاغوت است وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتی از بین می رود که به امر خدای تبارک و تعالی یک کسی نصب بشود. شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمی فهمند اسلام چه است، نمی فهمند فقیه چه است، نمی فهمند که ولایت فقیه یعنی چه. آنها خیال می کنند که یک فاجعه به جامعه است. آنها اسلام را فاجعه می دانند نه ولایت فقیه را. آنها اسلام را فاجعه می دانند ولایت فقیه فاجعه نیست، ولایت فقیه تبع اسلام است. (1)

من به همه ملت، به همه قوای انتظامی اطمینان می دهم که امر دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت نخواهد وارد شد. گویندگان و نویسندگان نترسند از حکومت اسلامی و نترسند از ولایت فقیه. ولایت فقیه که آنطور که اسلام مقرر فرموده است و ائمه ما نصب فرموده اند به کسی صدمه وارد نمی کند، دیکتاتوری بوجود نمی آورد، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمی دهد. کارهائی که بخواهد دولت یا رئیس جمهوری یا کس دیگر بر خلاف مسیر ملت و بر خلاف مصالح کشور انجام دهد، فقیه کنترل می کند، جلوگیری می کند. شما از اسلام نترسید، از فقیه نترسید، از ولایت فقیه نترسید. شما هم مسیر همین ملت را طی کنید و با ملت باشید، حساب خودتان را از ملت جدا نکنید، ننشینید پیش خودتان طرح بریزید و پیش خودتان برنامه درست کنید. شما باید دنبال ملت باشید، باید هوادار ملت باشید. شما اینقدر اشکال به برنامه های اسلامی نکنید. شمایی که از اسلام هستید لکن از اسلام درست اطلاع ندارید، مسلم هستید لکن از احکام درست مطلع نیستید، شیعه هستید لکن از احکام ائمه علیهم السلام درست مطلع نیستید، اینقدر کارشکنی نکنید. ملت رای داده است به جمهوری اسلامی، همه باید تبعیت کنید، اگر تبعیت نکنید محو خواهید شد. بر خلاف مسیر ملت، بر خلاف مسیر اسلام راهی را پیش نگیرید، گمان نکنید که آن طرحی را که اسلام داده است موجب نابودی اسلام می شود. این منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئید ما ولایت فقیه را قبول داریم، لکن با ولایت فقیه اسلام تباه می شود. این معنایش تکذیب ائمه است، تکذیب اسلام است و شما من حیث لا یشعر این حرف را می زنید، بیائید دنبال ملت که همه با هم به جمهوری اسلامی رای داده اند و در مقابل آنها یک عده، یک عده بسیار معدود، یک از صد، یک و نیم از صد با اینکه همه قوای خودشان را جمع کردند رای خلاف دادند. شما تبعیت بکنید از اکثریت قریب به اتفاق ملت، تبعیت بکنید از اسلام، تبعیت بکنید از قرآن کریم، تبعیت بکنید از پیغمبر اسلام. مخالفت نکنید اینقدر، از مجلس خبرگان کناره گیری نکنید. این کناره گیری از ملت است، کناره گیری از اسلام است. کارشکنی نکنید برای مجلس خبرگان، که این بر خلاف مسیر ملت است، بر خلاف مسیر اسلام است. خودتان را پیش ملت مفتضح نکنید - شما - باید از شما کار صحیح انجام بگیرد، وقتی ملت شما را بر خلاف مسیر خود دانست طرد می کند. آگاهانه عمل کنید، آگاهانه حرف بزنید، آگاهانه رای بدهید، بدون توجه، بدون ادراک، بدون فهم رای ندهید. (2)

آقایان بگذارید یک چند وقتی هم مردم الهی بشوند، تجربه کنید، لااقل بفهمید این معنا را که، با تجربه بفهمید که یک ملتی که تا حالا تحت بار طاغوت بوده است حالا هم تحت بار الله باشد، این را تجربه کنید. اگر از اسلام بدی دیدید، بگوئید چه بدی از اسلام تا حالا دیدید، تا حالا که اسلامی در کار نبوده است، در مملکت ما نمی گذاشتند، حالا هم شماها نمی گذارید. آن وقت دشمن ها نمی گذاشتند. حالا بعض دوست هائی که معتقد هستند نمی گذارند یا شاید بعضی شان هم دشمن باشند. چرا باید شما بترسید از اینکه یک نفر آدم در مثلا اتاقش نشسته و یک چیزی می نویسد در روزنامه هم درج می کند اینها نمی دانند اصلا معنای اسلام چه است، اینها مخالف نهضت اسلام هستند، اینها اگر مخالف با رژیم هم باشند، مخالف با اسلام هم هستند، اینها یک چیز دیگری می خواهند، نه رژیم باشد و نه اسلام باشد، یک جمهوری دموکراتیک، آنهم به آن معنایی که غرب وارد کرده اینجا، به آن معنا که حتی در غرب است، آن جمهوری که در آن دموکراتیک که در غرب هست حتی در ایران نیامده تا حالا، آن وارداتی است. این دموکراتیک که در ایران آمده، آن آزادی و آن نمی دانم استقلال و آن مسائلی که تا حالا آمده، همان هایی بوده است که آریامهر فریاد می کرد تمدن بزرگ و همان بود که همه دیدید این تمدن بزرگ پدر این ملت را درآورد، بس است! کافی است! آریا مهر کافی ست برای ما تا قیامت. اینقدر تبعیت نکنید از این رژیم، اینقدر تبعیت نکنید از این غربی ها، از این شرقی ها، کافی است ظلمی که تاکنون به ما شده است. باز هم باید ما زیر بار ظلم برویم، باز هم از زیر بار اسلام می خواهند خارج بشویم. این یک مساله تشریفاتی، بله، آقایان بعضی شان می گویند: «مساله ولایت فقیه، یک مساله تشریفاتی باشد مضایقه نداریم، اما اگر بخواهد ولی دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم حتما باید یک کسی از غرب بیاید. ما قبول نداریم که یک کسی اسلام تعیین کرده، او دخالت بکند.» اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد می شوند، لکن متوجه نیستند. (3)

ادامه دارد.. .

امیر المؤمنین در زمان حکومتش که بسیار کوتاه و بسیار با ناگوارها مقابل بود می بینید که وقتی که آن نامه را به مالک اشتر می نویسد چه مسائل مهمی را، مسائل سیاسی را، مسائل اجتماعی را، همه چیز را در آنجا ذکر می فرماید با اینکه یک بخشنامه ای برای یک نفر بوده است، یک نامه ای برای یک نفر بوده است و آن این است که می گوید که به حسب نقلی که شده است که یک خلخال را از پای یک ذمی در حکومت او درآوردند، به حسب این روایت می فرماید که اگر انسان بمیرد برای این، این ملوم نیست. شیعه این است که اینطور باشد نه مثل ما، شیعه این است که اگر چنانچه در حکومت اسلامی، در کشور اسلامی ظلم و لو به یک ذمی وارد بشود، آن هم ظلم به همین کمی که یک خلخال را از پای یک ذمیه درآوردند، بگوید که انسان اگر بمیرد ملوم نیست، ملامت نباید به او بشود، اینطور اهمیت دارد. (17)

سلطنت اگر ظل الله باشد، سلطان اگر ظل الله باشد، پذیرفته است. یعنی چه ظل الله؟ یعنی اینکه همین طور که سایه، سایه انسان هیچ از خودش حرکتی ندارد الا به حرکت انسان، اگر چنانچه سلطانی هیچ حرکتی نداشت الا به حرکت، به تحریک خدای تبارک و تعالی، از خودش هیچ نداشت و همه از خدای تبارک و تعالی بود. رسول الله ظل الله است، غیر رسول الله آنهائی که نزدیک به رسول الله اند نزدیک به ظل الله اند، اصل رسول الله است، او ظل الله است. امیر المؤمنین سلام الله علیه چون تمام وجودش فانی در وجود رسول الله است ظل الله است. سلاطین جور ظل ابلیسند. میزان در تشخیص سلطان جائر و سلطان عادل همین است. آنکه ابلیسی است، آنکه جائر است، ظل ابلیس است نه ظل الله. حتی کلمه ظل الله را هم غصب کرده اند اینها، فریب دادند ملتها را. آنکه هیچ ندارد الا به ارادة الله، هیچ حرکت و سکونی ندارد الا به ارادة الله «وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی » اینهائی که با تو مبایعه کردند، با خدا مبایعه کردند، برای اینکه تو هیچ نداری الا فنا در خدا، آنهائی که طاغوت هستند مثل فرعونها و امثال اینها، اینها ظل ابلیسند، یا ابلیس یا خدا، یا ظل الله یا ظل شیطان. اینها به ملتهای ما حتی این خیانت را هم کردند که این لفظ مبارک را برای خودشان غصب کردند، چنانچه مقام را برای خودشان غصب کردند. (18)

ما که امیدواریم که یک جلوه ولو بسیار ناقصی از ولایت، ولایت علی - علیه السلام - در کشور ما شده باشد، ما باید توجه بکنیم، کافی ندانیم اینکه ما تظاهر می کنیم و شعار می دهیم و چه، اینها کافی نیست. دولت واقعا باید با تمام قدرت آنطوری که علی - علیه السلام - برای محرومین دل می سوزاند این هم با تمام قدرت، دل بسوزاند برای محرومین، مثل یک پدری که بچه هایش اگر گرسنه بمانند، چطور با دل افسرده دنبال این می رود که آنها را سیر بکند، یک دولت تابع امیر المؤمنین باید اینطور باشد. الحمد لله هستند خیلی، البته من نمی گویم که کسی می تواند مثل حضرت امیر باشد، خود او هم گفت که شما نمی توانید، نمی توانیم هم واقعا، اما اعانت کنیم ما او را به ورع و تقوا، اعانت کنیم به اینکه تا آن اندازه که می توانیم، برای همه تا یک اندازه ای قدرت هست که هم خودش را نگه دارد و هم جمهوری اسلامی را نگه دارد. (19)

در حکومت غیر اسلامی و طاغوتی وجدان شما خیلی همراه نبود که اطاعت از آنها بکنید، اگر هم اطاعت شده، اطاعتی بوده است که اطاعت الزامی بوده، لکن حالا که متبدل شده است و یک حکومت اسلامی - ملی است که از خودتان است، دیگر یک چیزی نیست که تحمیلی باشد و یک دستگاهی نیست که دستگاه ظلم و جور و اینطور چیزها باشد، باید یک وظیفه اسلامی - وجدانی را ما احساس بکنیم که با آن وظیفه اسلامی و با آن وظیفه انسانی، کارها را خوب انجام بدهید. (20)

واجب است اطاعت کنید از اولی الامر، اولی الامر امروز دولت ما و ما هستیم، بر شما واجب است به حکم اسلام که تبعیت کنید و به حکم قرآن. شما اگر چنانچه مسلم هستید، چرا تبعیت از قرآن نمی کنید؟ چرا به حسب آنطوری که علمای شما استفاده از آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » اطاعت نمی کنید؟ شما در صورت مسلمان هستید، در ظاهر اظهار اسلام می کنید، به حسب واقع مسلم نیستید. (21)

 

پی نوشت ها:

1. صحیفه نور - جلد 4- صفحه 166- 18/10/57.

2. صحیفه نور - جلد 7- صفحه 201- 4/4/58.

3. صحیفه نور - جلد 1- صفحه 118- 25/2/1343.

4. کتاب ولایت فقیه - صفحه 24.

5. صحیفه نور - جلد 10- صفحه 169و168- 17/8/58.

6. کتاب ولایت فقیه - صفحه 50.

7. کتاب ولایت فقیه - صفحه 59.

8. کتاب ولایت فقیه - صفحه 35.

9. صحیفه نور - جلد 3- صفحه 198و197- 28/8/57.

10. کتاب ولایت فقیه - صفحه 32.

11. صحیفه نور - جلد 18- صفحه 126- 4/7/62.

12. صحیفه نور - جلد 2- صفحه 28 و 27- 29/11/56.

13. کتاب ولایت فقیه - صفحه 31و30.

14. صحیفه نور - جلد 2- صفحه 184و183- 30/7/57.

15. کتاب ولایت فقیه - صفحه 15.

16. صحیفه نور - جلد 18- صفحه 128و127- 4/7/62.

17. صحیفه نور - جلد 18- صفحه 128- 4/7/62.

18. صحیفه نور - جلد 5- صفحه 173- 16/12/57.

19. صحیفه نور - جلد 18- صفحه 130- 4/2/62.

20. صحیفه نور - جلد 9- صفحه 141- 25/6/58.

21. صحیفه نور - جلد 8- صفحه 266- 2/6/58.

علمای اسلام، پیغمبر اسلام، ائمه اسلام همیشه مخالفت با این سلاطین عصر خودشان کرده اند. زمان آنها دیگر سلاطین بوده اند. اینهایی که به اسم خلفا سلطنت می کردند، اینها حضرت موسی بن جعفر را 15 سال یا 10 سال در حبس نگه می دارند برای اینکه نماز می خواند؟ ! خودشان هم نماز می خواندند، هارون و مامون خودشان نماز می خواندند، امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، برای اینکه نماز می خواند اینطور شد؟ ! گرفتند ایشان را برای اینکه یک سید اولاد پیغمبری بودند، برای اینکه نماز می خواند اینطور شد؟ گرفتند ایشان را برای اینکه یک سید اولاد پیغمبری است یا امامی است؟ ! برای اینهاست؟ نه، برای این است که حضرت موسی بن جعفر مخالف با رژیم بوده است، با آن رژیم طاغوتی مخالف بوده است. مخالفتش با رژیم اسباب گرفتاریش بوده است، نه اینکه یک آدمی بوده است چون نماز می خوانده گرفتند او را. چون یک آدم خوبی بوده، چون که پسر پیغمبر بوده، آنها پیغمبر را فریاد می کردند در اذان خودشان و پیغمبر را ثنا می کردند لکن وقتی مخالف رژیم می بینند این آدم هست باید بگیرند حبسش بکنند. (14)

اکنون کار به اینجا رسیده که لباس جندی (سربازی) را جزء خلاف مروت و عدالت می دانند. در صورتی که ائمه دین ما جندی (سرباز) بودند، سردار بودند، جنگی بودند، در جنگهائی که شرحش را در تاریخ ملاحظه می فرمایید با لباس سربازی به جنگ می رفتند، آدم می کشتند، کشته می دادند.

امیر المؤمنین - علیه السلام - ، خود بر سر مبارک می گذاشت و زره بر تن می کرد و شمشیر حمایل داشت. حضرت امام حسن - علیه السلام - و سید الشهدا چنین بودند. بعد هم فرصت ندادند، و گر نه حضرت باقر - علیه السلام - هم این طور می بود. حالا مطلب به اینجا رسیده که پوشیدن لباس جندی، مضر به عدالت انسان است، و نباید لباس جندی پوشید و اگر بخواهیم حکومت اسلامی تشکیل دهیم، باید با همین عبا و عمامه تشکیل حکومت دهیم و الا خلاف مروت و عدالت است. (15)

ولایت، حکومت و اطاعت

ما در این روز، این روز مبارک که از اعیاد بزرگ اسلام است و بر حسب نفوس ما بالاترین عید است و نکته اش هم این است که این ادامه نبوت است، ادامه آن معنویت رسول الله است، ادامه آن حکومت الهی است، از این جهت از همه اعیاد بالاتر است و ما در این روز سعید یکی از چیزهایی که وارد شده است این است که بگوییم، بخوانیم: «الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیر المؤمنین و اهل بیته » .

تمسک به ولایت امیر المؤمنین چی هست؟ یعنی ما همین این را بخوانیم و رد بشویم؟ آن هم تمسک به ولایت امیر المؤمنین در روزی که ولایت به همان معنای واقعی خودش بوده است، نه تمسک به محبت امیر المؤمنین تمسک به محبت اصلا معنا هم ندارد، تمسک به مقام ولایت آن بزرگوار به اینکه گر چه ما و بشر نمی تواند به تمام معنا آن عدالت اجتماعی و عدالت حقیقی را که حضرت امیر قدرت بر پیاده کردنش داشت، نمی توانیم ماها و هیچ کس قدرت نداریم که پیاده کنیم لکن اگر آن الگو پیدا شده بود و حالا هم ما باید به یک مقدار کمی که قدرت داریم تمسک کنیم. تمسک به مقام ولایت معنایش این است که یکی از معانی اش این است که ما ظل آن مقام ولایت باشیم، مقام ولایت که مقام تولیت امور بر مسلمین و مقام حکومت بر مسلمین است، این است که اگر چنانچه حکومت تشکیل شد، حکومت تمسکش به ولایت امیر المؤمنین این است که آن عدالتی که امیر المؤمنین اجرا می کرد، این هم به اندازه قدرت خودش اجرا کند. به مجرد اینکه ما بگوئیم ما متمسک هستیم به امیر المؤمنین، این کافی نیست، این تمسک نیست اصلش. وقتی که حکومت الگو قرارداد امیر المؤمنین سلام الله علیه را در اجراء حکومتش، در اجراء چیزهایی که باید اجرا بکند، اگر او را الگو قرار داد. این تمسک کرده است به ولایت امیر المؤمنین. اگر چنانچه او الگو نباشد یا اینکه تخلفات حاصل بشود از آن الگوی بزرگ، هزار مرتبه هم روزی بگوید خدا ما را از متمسکین قرار داده است، جز یک کذبی چیزی نیست. و اگر مجلس که از مقامات یا بلندترین مقام کشوری است اگر چنانچه الگو قرارداد آن چیزی که امیر المؤمنین می خواست و آن عدالتی را که او در همان برهه کمی که به او مجال دادند، خیلی کم مجال پیدا کرد. اگر الگو قرار بدهند آن را برای اینکه احکام را و اموری که باید محول به آنهاست به آن نحو اجرا بکنند، به آن نحو تصویب بکنند و دقت بکنند، آنوقت می شود گفت که مجلس ما هم از متمسکین به امیر المؤمنین هستند. و اما اگر چنانچه مجلس نتواند این کار را بکند یا خدای نخواسته نخواهد این کار را بکند، یا بعض افراد نگذارند که این کارها بشود آنوقت ما نمی توانیم بگوئیم که یک مجلس متمسک به ولایت امیر المؤمنین داریم. و هکذا قوه قضائیه، اگر قوه قضائیه هم تبعیت نکند از آن قضاء امیر المؤمنین که «اقضاکم علی » و اگر تبعیت نکند از قضاوت اسلام، متشبث به همان قضاوت اسلامی نباشد، آن هم هر چه بگوید ما متمسک هستیم، بر خلاف واقع است. تمسک وقتی است که قوه قضائیه هم کارهائی که می کنند از روی الگوی علوی باشد که همان الگوی اسلامی است. و مردم ما هم که این دعا را یا این فقره را می خوانند آنها هم باید توجه کنند به اینکه تمسک به ولایت حضرت امیر برای آنها تبعیت از مقاصد اوست. (16)

همین طور گفتند که ما شیعه علی هستیم و همین که گفتند ما متمسک به ولایت امیر المؤمنین هستیم، این کافی نیست، نمی شود این، این امور، اموری نیست که لفظی باشد و با الفاظ و با عبارات بتوانیم ما بگوییم تحقق پیدا کرده است، اینها یک امور عملی است، یک حکمت عملی است اینها. باید کسانی که مدعی هستند که ما شیعه امیر المؤمنین هستیم، تبع او هستیم باید در قول و فعل و نوشتن و گفتن و همه چیز تبعیت از او داشته باشند. اگر این تبعیت نباشد و ما بگوییم که ما شیعه هستیم، یک گزافی گفته ایم، یک لاطائلی گفته ایم.

ادامه دارد.. .

ولایت، حکومت و جهاد

اگر این طرف صورتمان را زدند، آن طرفش هم چیز می کنم، تا یکی هم آن طرف بزنند، این را به حضرت عیسی هم به غلط نسبت دادند خود این جانورها. حضرت عیسی پیغمبر است، پیغمبر که نمی تواند منطقش این باشد. شما دیدید پیغمبرها را منتها حضرت عیسی کم عمر کرد در بین ملت بعد تشریف برد به معراج، به بالا، شما همه می دانید تاریخ انبیاء را، آن حضرت ابراهیم است که تقریبا راس انبیاء - طرف - بود با تبرش برداشت آن بت ها را همه را شکست، هیچ خوف این را هم نداشت که بیاندازندش توی آتش، خوف این حرف ها را نداشت، اگر داشت که پیغمبر نبود، یک همچو موجودی که با یک قدرت های بزرگ جنگ می کند و یک تنه خودش تنهائی در مقابل یک همچو قدرت هائی می ایستد که بعدا بیایند و بخواهند آتش بزنند، این منطقش این نیست که اگر آن طرف را سیلی زدند برمی گردد این طرف هم بزنند این منطق آدم های تنبل است، این منطق آنهائی است که خدا را نمی شناسند، قرآن نخواندند اینها. آنهم حضرت موسی که (با یک عصا) یک نفر بود، یک نفر چوپان، مقابل کی؟ فرعون که داد خدائی می زد اینها هم داد خدائی می خواهند بزنند، می بینند حالا خیلی خریدار ندارد، اگر یک خرده سست بیائید آنها هم می گویند «انا ربکم الاعلی » . این مزخرفات همیشه بوده و در دنیا و حالا هم هست، بعدها هم خواهد بود. این هم حضرت موسی سلام الله علیه، این هم رسول اکرم که تاریخش را خوب می دانید دیگر که تنهائی مبعوث شد، سیزده سال نقشه کشید و ده سال جنگ کرد نگفت که ما را چه به سیاست، اداره کرد ممالکی را، مملکتی را، نگفت ما چکار داریم به این حرف ها. آنهم کومت حضرت امیر است که همه تان می دانید و آن وضع حکومتش و آن وضع سیاستش و آن وضع جنگ هایش، نگفت که ما بنشینیم در خانه مان دعا بخوانیم و زیارت بکنیم و چکار داریم به این حرف ها، به ما چه. (12)

احکامی که راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام است، بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد.

مثلا این حکم: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل » که امر به تهیه و تدارک هر چه بیشتر نیروی مسلح و دفاعی به طور کلی است، و امر به آماده باش و مراقبت همیشگی در دوره صلح و آرامش.

هر گاه مسلمانان به این حکم عمل کرده و با تشکیل حکومت اسلامی به تدارکات وسیعی پرداخته، به حال آماده باش کامل جنگی می بودند. مشتی یهودی جرات نمی کردند سرزمینهای ما را اشغال کرده، مسجد اقصای ما را خراب کنند و آتش بزنند و مردم نتوانند به اقدام فوری برخیزند. تمام اینها نتیجه این است که مسلمانان به اجرای حکم خدا برنخاسته و تشکیل حکومت صالح و لایق نداده اند.

اگر حکومت کنندگان کشورهای اسلامی نماینده مردم با ایمان و مجری احکام اسلام می بودند، اختلافات جزئی را کنار می گذاشتند، دست از خرابکاری و تفرقه اندازی برمی داشتند و متحد می شدند و «ید واحده » می بودند; و در آن صورت مشتی یهودی بدبخت که عمال آمریکا و انگلیس و اجانبند، نمی توانستند این کارها را بکنند، هر چند آمریکا و انگلیس پشتیبان آنها باشند. این از بی عرضگی کسانی است که بر مردم مسلمان حکومت می کنند.

آیه «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه...» دستور می دهد که تا حد امکان نیرومند و آماده باشید تا دشمنان نتوانند به شما ظلم و تجاوز کنند. ما متحد و نیرومند و آماده نبودیم که دستخوش تجاوزات بیگانه شده و می شویم و ظلم می بینیم. (13)

اگر قرآن و تعلیمات اسلام یک چیزی بود که مخدر بود - که - این عالمگیر نبود که امپراطوری ها را به هم بزند. جنگ هایی که همیشه بین اسلام یا مؤسسین اسلام یا مؤسسین سایر مکتب های الهی و توحیدی بوده است، جنگ ما بین پیغمبرها و توده مردم با سلاطین بوده است. موسی علیه السلام عصای شبانیش را بر می دارد و راه می افتد دنبال قصر فرعون را می خواهد سرنگون بکند، نه اینکه فرعون موسی را واداشته به اینکه مردم را تخدیر کند که فرعون ظلمش را بکند، او عصایش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است. پیغمبر اسلام - صلی الله علیه و آله و سلم - که مبعوث شدند، ایشان هم، خوب حساب آدم باید بکند، تاریخ را باید ببیند، حساب باید بکنید که آیا پیغمبر به نفع این سرمایه دارهای حجاز و طائف و آنجاها، مکه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدیر کرده که اینها بخورند آنها را یا نه این مردم ضعیف مستضعف را، این سر و پا برهنه ها را تحریک کرده بر ضد این سرمایه دارها و جنگ ها کرده اند با اینها تا اینها را شکست دادند و بعضی شان هم آدم کردند. همین طور این جوان های ما همین طوری یک مطلبی وقتی که می شنوند، بدون اینکه تفکر کنند، بدون اینکه ملاحظه کنند که اینها چه می گویند، مقصد اینکه - اینها - از مکتب مثلا کمونیست اینها دارند تعریف می کنند، مقصد چه هست، مقصد اینهاست که مسلمان ها و اسلام را یک جوری به این مسلمان ها نمایش بدهند که از اسلام برگردند اینها، نمایش بدهند که اسلام برای این بوده است که این اشراف و اعیان را سوار مردم کند و مردم هم حرف نزنند. خوب نخوانده اند قرآن را ببینند اسلام برای چه آمده. این همه آیات قتال که وارد شده است، اسلام، قتال، اعلام جنگ کرده است با این سرمایه دارها، با این بزرگ ها، با این شاه ها، با این سلاطین، نه این است که با آنها همراهی کرده تا مردم را بخورند آنها.

ادامه دارد.. .

به حسب آن تعیین رسول اکرم الگوی خلافت را و برنامه حضرت و کیفیت ولایت ولات بر افراد را آنطور که بیان فرموده اند، تمام این حکومت ها که سر کار آمدند تا حالا، از بعد از حضرت امیر و یک چند روزی هم امام حسن سلام الله علیه، تمام حکومت هایی که تا حالا سر کار آمده اند چه حکومت هایی باشد که تا حدودی - مثلا اگر هم چیزی پیدا بشود - تا حدودی مؤدب به آداب حکومتها بوده است و آن الگوی رسول الله بوده است و چه اینهایی که اصلا نبودند هیچ کدام این حکومت ها لیاقت حکومت نداشته اند و خود حضرت امیر سلام الله علیه قیام کردند بر ضد معاویه، در صورتی که معاویه هم تشرف به اسلام داشت و کارهای اسلامی را می کرد و شاید اعتقادات اسلامی هم داشته است، شاید، شاید هم نه.

معذلک حتی آنهایی که حضرت امیر را به خیال خودشان نصیحت می کردند که شما یک مدتی معاویه را بگذارید در حکومت شما باشد و بعد که پایه حکومت شما قوی شد، آنوقت او را رد می کنید، به هیچ یک از آن حرف ها اعتنا نکردند و حجتشان هم این بود که یک نفر آدمی که بر خلاف موازین الهی رفتار می کند و ظلم را در بلاد راه می اندازد، من حتی برای یک آن هم نمی توانم که او را حاکمش قرار بدهم، بلکه اگر حاکمش قرار می دادند این حجت می شد بر اینکه می شود یک فاسقی هم از طرف ولی امر حاکم باشد و حضرت امیر مضایقه کردند از اینکه حتی اگر مصالحی هم آنوقت مثلا بود که اگر پایشان محکم می شد ممکن بود مثلا معاویه را کنار بزنند، معذلک برای خودشان اجازه نمی دیدند که معاویه را حتی یک روز در سلطنت خودش باقی بگذارند و این حجتی است بر ماها که اگر بتوانیم باید این حکومت هایی که حکومت جور است کنار بزنیم و اگر چنانچه خدای نخواسته نتوانیم رضایت بر حکومت آنها و لو یک روز، و لو یک ساعت این رضایت بر ظلم است، رضایت بر تعدی است، رضایت بر غارتگری مال مردم است و هیچ مسلمی حق ندارد که رضایت بدهد به حکومت ظالمی و لو یک ساعت و همه ما مکلفیم که این حکومت هایی که روی کار آمده اند و بر خلاف موازین الهی و موازین قانونی (حتی قانون خودشان) هستند، همه ما مکلفیم که با آنها مبارزه بکنیم، هر کس به هر مقدار که می تواند باید با آنها معارضه و مبارزه بکند و هیچ عذری پذیرفته نیست. (9)

پس از رحلت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - ، معاندین و بنی امیه - لعنهم الله - نگذاشتند حکومت اسلام با ولایت علی بن ابی طالب - علیه السلام - مستقر شود. نگذاشتند حکومتی که مرضی خدای تبارک و تعالی و رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - بود، در خارج وجود پیدا کند. در نتیجه، اساس حکومت را دگرگون کردند. برنامه حکومتشان، بیشترش با برنامه اسلام، مغایرت داشت. رژیم حکومت، و طرز اداره و سیاست بنی امیه و بنی عباس، ضد اسلامی بود.رژیم حکومت، کاملا وارونه و سلطنتی شد و به صورت رژیم شاهنشاهان ایران و امپراطوران روم و فراعنه مصر درآمد و در ادوار بعد غالبا به همان اشکال غیر اسلامی ادامه پیدا کرد تا حالا که می بینیم.

شرع و حق، حکم می کند که باید نگذاریم وضع حکومتها به همین صورت ضد اسلامی یا غیر اسلامی، ادامه پیدا کند. دلائل این کار واضح است:

چون برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی، به معنی بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است. (10)

آن چیزی که موجب تاسف است. این است که مجال پیدا نکرد حضرت امیر سلام الله علیه، نگذاشتند مجال پیدا بکند، چون حکومتی که حکومت الله است در دنیا به آن نحوی که می خواست. خود حضرت امیر سلام الله علیه می خواست پیاده کند تا دنیا بفهمد که اسلام چی آورده است و چه شخصیت هائی دارد. در آن وقت که حکومت دست ایشان نبود، که مجال نبود، آنوقت هم که حکومت دست ایشان آمد، باز مجال ندادند، سه تا جنگ بزرگ در زمان ایشان افروختند و مجال اینکه یک حکومتی که دلخواه او هست برقرار کند نشد و این را ما باید تا آخر ابد از آن متاسف باشیم. اگر یک همچو مجالی برای ایشان پیدا می شد، الگویی بود آن حکومت برای همه کسانی که می خواهند به عدالت و به امور الهی قیام کنند، الگو می شد. ولی تاسف این است که نشد و آنقدری که شد هم باز نورش متجلی است و الآن هم همان اثر کمی از ایشان مانده است در باب حکومت، همان اثر کم هم معلوم است که وضع باید چه باشد و تاسف دیگر اینکه مجال پیدا نکرد ایشان که آن علومی که در سینه ایشان بود «و هیهنا علما جما» «ان هیهنا علما جما» پیدا نکرد اشخاصی که حمله آن علم باشند و بلا اشکال آن علمی که ایشان حمله اش را پیدا نکردند، آن علم اسرار ولایت، اسرار توحید است و باید همه عرفا تاسف بخورند بر اینکه این مجال برای ایشان پیدا نشد که آن اسرار را که باید افشا کند، افشا بفرماید، مجال نشده و این هم جزء تاسف هایی است که باید خصوصا عرفا و فلاسفه و علما و دانشمندان. در این تاسف روزگار بگذرانند. (11)

ادامه دارد.. .

زندگی پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - را که رئیس دولت اسلام بود و حکومت می کرد، همه می دانید. بعد از آن حضرت نیز تا قبل از دوره بنی امیه، این سیره و روش باقی بود. دو نفر اول، سیره پیغمبر - صلی الله علیه و آله و سلم - را در زندگی شخصی و ظاهری حفظ کرده بودند، گر چه در امور دیگر مخالفت ها کردند که انحراف فاحش دوره عثمان ظاهر شد، همان انحراف هائی که ما را امروز به این مصیبت ها دچار کرده است.

در عهد حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - ، طرز حکومت اصلاح شده و رویه و اسلوب حکومت صالح بود. آن حضرت با اینکه بر کشور پهناوری حکومت می کرد که ایران و مصر و حجاز و یمن از استانهای آن بود، طوری زندگی می کرد که یک طلبه فقیر هم نمی تواند زندگی کند. به حسب نقل وقتی که دو پیراهن خرید، یکی را که بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) داد و پیراهن دیگر را که آستینش بلند بود برای خود برداشت و زیادی آستین را پاره کرده پیراهن آستین پاره را بر تن کرد. در صورتی که بر کشور بزرگ، پر جمعیت و پر درآمدی، فرمانروائی می کرد. (6)

عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته، شان و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است. حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - درباره نفس حکومت و فرماندهی به ابن عباس فرمود: «این کفش چقدر می ارزد؟» گفت: «هیچ » فرمود: «فرماندهی بر شما نزد من از این هم کم ارزش تر است، مگر اینکه به وسیله فرماندهی و حکومت بر شما بتوانم حق (یعنی قانون و نظام اسلام) را برقرار سازم و باطل (یعنی قانون و نظامات ناروا و ظالمانه) را از میان بردارم.»

پس، نفس حاکم شدن و فرمانروائی، وسیله ای بیش نیست، و برای مردان خدا اگر این وسیله، به کار خیر و تحقق هدفهای عالی نیاید، هیچ ارزش ندارد. لذا در خطبه نهج البلاغه می فرماید: «اگر حجت بر من تمام نشده و ملزم به این کار نشده بودم آن را (یعنی فرماندهی و حکومت) را رها می کردم.» (7)

امیر المؤمنین - علیه السلام - می فرماید: «من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند» .

«اما و الذی فلق الحبة و برا النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقیت حبلها علی غاربها و سقیت آخرها بکاس اولها و لالفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز» .

سوگند به آنکه بذر را بشکافت و جان را بیافرید، اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد، و اگر نبود که خدا از علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت ستمدیدگان، خاموش نمانند زمام حکومت را رها می ساختم و از پی آن نمی گشتم و می دیدید که این دنیاتان و مقام دنیائی تان در نظرم از نمی که از عطسه بزی بیرون می پرد، ناچیزتر است.

امروز چطور می توانیم ساکت و بیکار بنشینیم، و ببینیم عده ای خائن و حرامخوار و عامل بیگانه، به کمک اجانب و بزور سرنیزه، ثروت و دسترنج صدها میلیون مسلمان را تصاحب کرده اند و نمی گذارند از حداقل نعمتها استفاده کنند؟ وظیفه علمای اسلام و همه مسلمانان است که به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه که راه سعادت صدها میلیون انسان است، حکومتهای ظالم را سرنگون کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند. (8)

روز عید غدیر روزی است که پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - وظیفه حکومت را معین فرمود و الگوی حکومت اسلامی را تا آخر تعیین فرمود و حکومت اسلام نمونه اش عبارت است از یک همچو شخصیتی که در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - این را می دانستند که به تمام معنا کسی مثل حضرت امیر سلام الله علیه نمی تواند باشد لکن نمونه را که باید نزدیک به یک همچو وضعی باشد از حکومت ها تا آخر تعیین فرمودند، چنانچه حضرت امیر خودش هم برنامه اش را در آن عهدنامه مالک اشتر بیان فرموده است که حکومت و آن اشخاصی را که از طرف ایشان حاکم بر بلاد بودند تکلیفشان در این جهات چه هست.

ادامه دارد.. .

منابع مقاله:

سخن آفتاب، سازمان تبلیغات اسلامی

حکومت الهی

مطابق این اصل (اصل توحید) ما معتقدیم که خالق و آفریننده جهان و همه عوالم وجود و انسان، تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز. این اصل به ما می آموزد که انسان، تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. بر این اساس هیچ انسانی هم حق ندارد انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند و ما از این اصل اعتقادی، اصل آزادی بشر را می آموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را از آزادی محروم کند، برای او قانون وضع کند، رفتار و روابط او را بنا به درک و شناخت خود که بسیار ناقص است و یا بنا به خواسته ها و امیال خود تنظیم نماید و از این اصل ما نیز معتقدیم که قانونگزاری برای پیشرفت ها در اختیار خدای تعالی است، همچنان که قوانین هستی و خلقت را نیز خداوند مقرر فرموده است و سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهی است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است و انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادی او و تسلیم در برابر سایر انسان هاست. (1)

ما موظفیم حالا که جمهوری اسلامی رژیم رسمی ما شده است همه طبق جمهوری اسلامی عمل کنیم جمهوری اسلامی یعنی اینکه رژیم به احکام اسلامی و به خواست مردم عمل کند و الآن رژیم رسمی ما جمهوری اسلامی است و فقط مانده است که احکام، همه احکام اسلامی بشود. مجرد بودن رژیم اسلامی مقصود نیست، مقصود این است که در حکومت اسلامی، اسلام و قانون اسلام حکومت کند، اشخاص برای خودشان و به فکر خودشان حکومت نکنند. ما می خواهیم احکام اسلام در همه جا جریان پیدا کند و احکام خدای تبارک و تعالی حکومت کند، در اسلام حکومت، حکومت قانون، حتی حکومت رسول الله و حکومت امیر المؤمنین حکومت قانون است یعنی قانون خدا آنها را تعیین کرده است، آنها به حکم قانون واجب الاطاعه هستند پس حکم از آن قانون خداست و قانون خدا حکومت می کند. در مملکت اسلامی باید قانون خدا حکومت کند و غیر قانون خدا هیچ چیز حکومتی ندارد. اگر رئیس جمهوری در مملکت اسلامی وجود پیدا بکند، این اسلام است که او را رئیس جمهور می کند، قانون خداست که حکمفرماست. در هیچ جا در حکومت اسلامی نمی بیند که خود سری باشد حتی رسول الله از خودشان رایی نداشتند، رای قرآن بوده است، وحی بوده، هر چه می فرموده از وحی سرچشمه می گرفته است و از روی هوا و هوس سخن نمی گفتند و همین طور حکومت هایی که حکومت اسلامی هستند آنها تابع قانونند، رای آنها قانون اسلامی است و حکومت شان حکومت الله. (2)

ولایت، حکومت و سیاست

آقایان می دانند که پیغمبر اسلام (ص) تنها قیام فرمود و در یک محیطی که همه با او مخالف بودند قیام فرمود و زحمت های زیاد، مذمت های زیاد، رنج های فراوان برد تا اینکه اسلام را به مردم ابلاغ فرمود، دعوت کرد مردم را به هدایت، دعوت کرد به توحید. آنقدر مشقت ایشان تحمل فرمود که گمان ندارم کسی طاقت آن را داشته باشد بعد از رسول اکرم (ص) مسلمین به وظیفه خودشان تا حدودی عمل کردند. اسلام را تقویت کردند، توسعه دادند اسلام را تا اینکه یک مملکت بزرگ اسلامی در دنیا تشکیل شد که بر همه ممالک مقدم بود. خود رسول اکرم به طوری که مکتوبشان در صحیح بخاری مضبوط است، مکتوبی را که به... نوشتند و آنطوری که تاریخ ضبط کرده است ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور: یکی ایران، یکی روم، یکی مصر، یکی حبشه و عین مکتوب ایشان آنطوری که در ذهنم است، مضبوط است. عین مکتوب ایشان را به طوری که در ذهن من است در موزه ترکیه زیارت کرده ام. آن چهار مکتوبی که مرقوم فرموده اند به مضمون واحد است به چهار امپراطور و آنها را دعوت به اسلام کرده اند و این مقدمه بوده است، شالوده بوده است از برای اینکه حقایق اسلام را به تمام امپراطوری های دنیا ابلاغ بفرمایند و اسلام به آن نحوی که هست معرفی بشود به مردم مع الاسف آنها جواب مثبت (الا پادشاه حبشه) نداده اند و لهذا متوقف شده است آن دعوتی که رسول اکرم می خواستند بفرمایند و می خواستند اسلام را معرفی کنند. علی ایحال با رنج های فراوان، چه خود رسول اکرم و چه بعد از رسول اکرم کسانی که متکفل بوده اند ریاست اسلام را، اسلام را تقویت کرده اند و دست به دست، این اسلام آمد تا الان که به ما محول شده است، به این طبقه ای که الان موجودند محول شده است. (3)

ادامه دارد.. .

درست توجه کنید که مطالب این روایت حول دو موضوع دور می زند: یکی علم و دیگر عدالت، و این دو را خصلت ضروری «والی » قرار داده است. در عبارت «و لا الجاهل فیضلهم بجهله » روی خصلت علم تکیه می نماید. عدالت به معنای واقعی این است که در ارتباط با دول و معاشرت با مردم و معاملات با مردم و دادرسی و قضا و تقسیم درآمد عمومی مانند حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - رفتار کند و طبق برنامه ای که برای مالک اشتر و در حقیقت برای همه والیان و حکام تعیین فرموده است، چون بخشنامه ای است عمومی که فقها هم اگر والی شدند، بایستی دستورالعمل خویش بدانند. (4)

من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تایید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می کند. اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند. وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، رهبری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولی منتخب مردم می شود و حکمش نافذ است.

در اصل قانون اساسی من این را می گفتم ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می دانستم که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست. (5)

اسلام برای آن کس که سرپرستی برای مردم می خواهد بکند، ولایت بر مردم دارد یک شرایطی قرار داده است که وقتی یک شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، دیگر لازم نیست که مردم جمع بشود، اصلا خودش هیچ است. اگر بیجا - اگر - یک سیلی بزند، رئیس جمهور اسلام اگر یک سیلی بیجا به یک نفر بزند ساقط است، تمام شد ریاست جمهوریش دیگر و باید برود سراغ کارش، آن سیلی را هم عوضش را باید بیاید بزند توی صورتش. (6)

در مورد رهبری، ما که نمی توانیم نظام اسلامی مان را بدون سرپرست رها کنیم، باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی مان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. (7)

امام (ع) می فرماید: «از حکم کردن (دادرسی) بپرهیزید، زیرا حکومت (دادرسی) فقط برای امامی است که عالم به قضاوت (و آئین دادرسی و قوانین) و عادل در میان مسلمانان باشد، برای پیغمبر است یا وصی پیغمبر.»

ملاحظه می کنید کسی که می خواهد حکومت (دادرسی) کند: اولا باید امام باشد. در اینجا معنای لغوی «امام » که عبارت از رئیس و پیشوا باشد، مقصود است نه معنای اصطلاحی به همین جهت، نبی را هم امام دانسته است. اگر معنای اصطلاحی «امام » مراد بود، قید عالم و عادل زائد می نمود. دوم اینکه عالم به قضا باشد. اگر امام بود، لکن علم به قضا نداشت، یعنی قوانین و آئین دادرسی اسلام را نمی دانست، حق قضاوت ندارد. سوم اینکه باید عادل باشد. پس قضا (دادرسی) برای کسی است که این سه شرط (یعنی رئیس و عالم و عادل بودن) را داشته باشد. بعد می فرماید که این شروط بر کسی جز نبی یا وصی نبی منطبق نیست.

قبلا عرض کردم که منصب قضا برای فقیه عادل است و این موضوع از ضروریات فقه است و در آن خلافی نیست. اکنون باید دید شرائط قضاوت در فقیه موجود است یا نه.

بدیهی است منظور، فقیه عادل است نه هر فقیهی. فقیه طبعا عالم به قضا است، چون فقیه به کسی اطلاق می شود که نه فقط عالم به قوانین و آئین دادرسی اسلام، بلکه عالم به عقاید و قوانین و نظامات و اخلاق باشد یعنی دین شناس به تمام معنی کلمه باشد. فقیه، وقتی عادل هم باشد دو شرط را دارد. شرط دیگر این بود که امام، یعنی رئیس باشد. و گفتیم که فقیه عادل، مقام امامت و ریاست را برای قضاوت - به حسب تعیین امام - علیه السلام - دارا است. آنگاه امام - علیه السلام - حصر فرموده که این شروط جز بر نبی یا وصی نبی بر دیگری منطبق نیست. فقها چون نبی نیستند، پس وصی نبی یعنی جانشین او هستند. بنابراین، آن مجهول از این معلوم به دست می آید که فقیه، وصی رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - است و در عصر غیبت، امام المسلمین و رئیس المله می باشد، و او باید قاضی باشد، و جز او کسی حق قضاوت و دادرسی ندارد. (8)

 

پی نوشت ها:

1. کتاب ولایت فقیه - صفحه 53و52و51.

2. کتاب ولایت فقیه - صفحه 54و53.

3. کتاب ولایت فقیه - صفحه 55و54.

4. کتاب ولایت فقیه - صفحه 62و61.

5. صحیفه نور - جلد 21- صفحه 129- 9/2/68.

6. صحیفه نور - جلد 3- صفحه 141- 28/8/57.

7. صحیفه نور - جلد 21- صفحه 129- 9/2/68.

8. کتاب ولایت فقیه - صفحه 84و83.

اکنون که دوران غیبت امام - علیه السلام - پیش آمده و بناست احکام حکومتی اسلام باقی بماند و استمرار پیدا کند و هرج و مرج روا نیست، تشکیل حکومت لازم می آید، عقل هم به ما حکم می کند که تشکیلات لازم است، تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانیم جلوگیری کنیم، اگر به نوامیس مسلمین تهاجم کردند، دفاع کنیم. شرع مقدس هم دستور داده که باید همیشه در برابر اشخاصی که می خواهند به شما تجاوز کنند برای دفاع آماده باشید، برای جلوگیری از تعدیات افراد نسبت به یکدیگر هم حکومت و دستگاه قضائی و اجرائی لازم است. چون این امور به خودی خود صورت نمی گیرد، باید حکومت تشکیل داد. چون تشکیل حکومت و اداره جامعه بودجه و مالیات می خواهد، شارع مقدس بودجه و انواع مالیاتش را نیز تعیین نموده است مانند خراجات، خمس، زکات، و غیره...

اکنون که شخص معینی از طرف خدای تبارک و تعالی برای احراز امر حکومت در دوره غیبت تعیین نشده است، تکلیف چیست؟ آیا باید اسلام را رها کنید؟ دیگر اسلام نمی خواهیم؟ اسلام فقط برای دویست سال بود؟ یا اینکه اسلام تکلیف را معین کرده است، ولی تکلیف حکومتی نداریم؟

معنای نداشتن حکومت این است که، تمام حدود و ثغور مسلمین از دست برود، و ما با بیحالی دست روی دست بگذاریم که هر کاری می خواهند بکنند و ما اگر کارهای آنها را امضا نکنیم، رد نمی کنیم. آیا باید اینطور باشد؟ یا اینکه حکومت لازم است و اگر خدا شخص معینی را برای حکومت در دوره غیبت تعیین نکرده است، لکن آن خاصیت حکومتی را که از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب - علیه السلام - موجود بود; برای بعد از غیبت هم قرار داده است.

این خاصیت که عبارت از علم به قانون و عدالت باشد، در عده بیشماری از فقهای عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع کنند می توانند حکومت عدل عمومی در عالم تشکیل دهند. (3)

حاکمی که می خواهد به وسیله تشکیلات دولت و قدرت آمرانه ای که دارد، هدفهای عالی اسلام را عملی کند، همان هدفهائی را که امام - علیه السلام - شرح داد، بایستی همان خصال ضروری را که سابقا اشاره کردیم، داشته باشد، یعنی عالم به قانون و عادل باشد.

به همین جهت، حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - به دنبال فرمایشات خود در تعیین هدفهای حکومت به خصال لازم حاکم اشاره می فرماید: «اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب. لم یسبقنی الا رسول الله - صلی الله علیه و آله - بالصلاة. و قد علمتم انه لا ینبغی ان یکون الوالی علی الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام و امامة المسلمین البخیل » خدایا من اولین کسی بودم که رو به تو آوردم و (دینت را که بر زبان رسول الله - صلی الله علیه و آله - جاری شد) شنید و پذیرفت. هیچ کس جز پیغمبر خدا - صلی الله علیه و آله - در نمازگزاردن، بر من سبقت نجست. و شما مردم خوب می دانید که شایسته نیست کسی که بر نوامیس و خونها و درآمدها و احکام و قوانین و پیشوائی مسلمانان ولایت و حکومت پیدا می کند، بخیل باشد.

«و لا الجاهل فیضلهم بجهله » باید که جاهل (و نا آگاه از قوانین) نباشد تا از روی نادانی مردم را به گمراهی بکشاند.

«و لا الجافی فیقطعهم بجفائه، و لا الخائف للدول فیتخذ قوما دون قوم » . و باید که جفاکار و خشن نباشد تا به علت جفای او مردم با او قطع رابطه و مراوده کنند. و نیز باید که از دولتها نترسد تا با یکی دوستی و با دیگری دشمنی کند.

«و لا المرتشی فی الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بینها دون المقاصد، ولا المعطل للسنة فیهلک الامة » و باید که در کار قضاوت رشوه خوار نباشد تا حقوق افراد را پایمال کند و نگذارد حق به حق دار برسد، و نباید که سنت و قانون را تعطیل کند تا امت به گمراهی و نابودی نرود.

ادامه دارد.. .

X