(۱۲) در واقع چنانکه بابی سعید نیز بخوبی در اثر ارزشمند خود نشان داده است، نوآوری امام خمینی شکست سیطره و مرکزیت غربی است. از نظر وی: اسلام گرایی تلاشی است برای تبیین مدرنیته ای که حول اروپامداری ساخته نشده است. از این منظر اسلام گرایی آن گونه که خود اسلام گرایان نیز ادعا می کنند، جنبشی آشکار برای انکار غرب به حساب می آید. البته رد غرب را نباید به معنای تلاش برای استقرار جوامع کشاورزی سنتی دانست. انجام این کار به معنای گفتگوی مجدد با هویت مدرنیته و هویت غرب است. این نوع نگرش، تلویحا در پاره ای از بحثهای اخیر راجع به رابطه بین مدرنیته و پست مدرنیته یافت می شود.
(۱۳) از این منظر تنها زمانی می توان اسلام گرایی معاصر را که امام خمینی مصداق بارز آن است، درک نمود که از غرب مرکزیت زدایی شده باشد و غرب نیز همانند مرکزی بین دیگر مراکز باشد: منطق اسلام گرایی مستلزم منطقه ای شدن غرب و جا دهی مجدد آن به عنوان مرکز در میان سایر مراکز است. دیگر تلقی یک شکل بندی فرهنگی که فرهنگهای دیگر لزوما در صدد تقلید از آن باشند، وجود ندارد. ظهور اسلام گرایی تنها در فضایی قابل فهم است که در آن غرب مرکز زدا شده باشد.
(۱۴) شاید بتوان پس از شناسایی دال مرکزی گفتمان سیاسی امام خمینی ره جامع ترین توصیف را در باره مکتب سیاسی امام خمینی در کلام مقام معظم رهبری بیابیم. آیت الله خامنه ای که شاگرد مبرز امام خمینی بوده و در مراحل انقلاب نیز همواره از یاران نزدیک و ملازمان خاص ایشان بوده است، در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۸۳ در بهشت زهرا(ع) توصیف جامع و فراگیری از مکتب سیاسی امام خمینی ارائه دادند. ایشان با اشاره به جایگاه امام خمینی در جهان معاصر خطوط اساسی و برجسته مکتب سیاسی امام خمینی را در پنج ویژگی اساسی اعلام کردند. آنچه در پی می آید گزیده ای از عبارات معظم له می باشد
(۱۵) که مستندات آن از کلام امام خمینی ره پس از نقل دیدگاههای ایشان ذکر شده است: ۱. پیوند معنویت و سیاست در مکتب سیاسی امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسی امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسیِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال میکرد؛ حتّی در مبارزات سیاسی، کانون اصلی در رفتار امام، معنویت او بود. همهی رفتارها و همهی مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور میزد. امام به ارادهی تشریعی پروردگار اعتقاد و به ارادهی تکوینیِ او اعتماد داشت و میدانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت میکند، قوانین و سنتهای آفرینش کمک گار اوست. امام خمینی در نخستین نوشته های خویش بر مسأله پیوند دین و سیاست تأکید نموده اند. جدایی دین از سیاست از نظر ایشان فکری است که توسط ابتدا از سوی بنی امیه در صدر اسلام و سپس از سوی استعمارگران مطرح شده است. استعمارگران «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»
(۱۶) چنین شعاری از نظر امام خمینی ره شاخصه اسلام آمریکایی است. «... اسلام آمریکایی این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند چکار دارند به سیاست، با صراحت لهجه می گفتند...»
(۱۷) ۲. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیینکننده بودن ارادهی انسان. در مکتب سیاسی امام، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجهی ارزشمندی و کرامت داشتن این است که در ادارهی سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند. لذا مردمسالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردمسالاریِ حقیقی است؛ مثل مردمسالاری امریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگریِ ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود، با ارادهی خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب میکنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب میکنند. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأی مردم معتقد بود که با ارادهی پولادین مردم میشود در مقابل همهی قدرتهای متجاوز جهانی ایستاد؛ و ایستاد. سامی زبیده تفکر سیاسی امام خمینی را بدان جهت به عصر جدید متعلق می داند که مردم در آن نقش مهمی دارند.
(۱۸) بارزترین نمونه های سخنان امام خمینی را در باب نقش مردم می توان در گزاره معروف زیر دانست: « میزان رأی ملت است.»
ادامه دارد.. .