930
ای خوشا اندیشه ای همچون شهیدان داشتن
جان رها کردن به در همواره جانان داشتن
تن به سازش در ندادن با خدانشناس
حس نفرت تا ابد با خط شیطان داشتن
931
شهید عشق در میدان پیکار
چو پروانه بسوزد در ره یار
نویسد بر حریر لاله خون
خداوندا خمینی را نگهدار
933
به روز رزم با فرمان رهبر
شدی در جنگ با خصم ستمگر
وضو کردی تو با خون ای برادر
نماز عاشقان خواندی به سنگر
935
عاشق آن بی که دائم در بلا بی
ایوب آسا به کرمان مبتلا بی
حسن آسا بنوشد کاسه زهر
حسین آسا شهید کربلا بی
936
ای شهیدان خوش بیارامیددر گلزار عشق
چون شمایان مصحف نورید در دربار عشق
ای شهیدان خدائی یادتان جاوید باد
خونتان میراث دار دفتر خورشید باد
937
رهگذر اینجا زمین کربلای کشته هاست
این زمین لاله گون کرب و بلای تشنه هاست
کن نظر ای رهگذر بر خاک پاک این دیار
گر که چشمان تو با این غربت آباد آشناست
938
در راه خدا تن به خطر باید داد
در مقدم انقلاب سر باید داد
آن شیرزنی که شوهرش گشته شهید
میگفت در این راه پسر باید داد
939
براه عشق باید خون فشانیم
ز خون باید که ما جیحون فشانیم
بمیدان شهادت تا سحرگاه
بیا با هم نماز خون بخوانیم
منیع: کتاب آواز پر ملائک
821
خاکیان را درحریم پاک آنان راه نیست
در جوار خالق یکتا مکان دارد شهید
823
دلم چون با حسینم خورده پیوند
حسین آسا زدم بر مرگ لبخند
823
نماز در دریای خون بر پا نمودند
سجده بسوی خاک کربلا نمودند
824
شهید پاره پاره پیکرم من
غلام جان نثار رهبرم من
825
رسالت عاشورا پیام مکتب ما
لبیک یا امام است همیشه بر لب ما
826
اگر به دریای خون چنین معطر گشتیم
ما از فرات آمدیم ، از علقمه برگشتیم
827
جان گرانبها را تا که بحق سپردیم
اگر چه غرق خونیم ولی هرگز نمردیم
منیع: کتاب آواز پر ملائک
793
هر جا که روی حکایت از ماست
از خون من انقلاب برپاست
795
اگر بمبم به سر بارد چو باران
بکوشم بهر حفظ دین و قرآن
796
شهیدیم و شهادت راه است
این سخن از رهبر آگاه است
797
خون بر رخ من چون نقش بسته
آخر کمر عدو شکسته
798
تا فتنه بجاست جای جنگ است
تسلیم و سکوت عین ننگ است
799
پیغام شهید عشق این است
محتاج به خون هنوز دین است
800
اسلام و تمام عزت ما
با خون شهید مانده بر جا
801
اسلام که بهترین دینهاست
از خون چو من شهید بر پاست
804
هر که با این دار فانی ساخته
ما شهیدان را بحق نشناخته
منیع: آواز پر ملائک
894
مائیم که پیشگام عشقیم
جانباخته امام عشقیم
895
گر گوی سعادتی ربودم
تقلید ز رهبرم نمودم
896
گر کشته زنده نام هستم
بر رهبر خود غلام هستم
898
دمیده لاله تبخال بر لب گلزار
فرو نشسته نگر تاب بیقرار شهید
نه من ز داغ غم او ز چشم خونبارم
که هست لاله این دشت داغدار شهید
899
با جامه خونین به سفر خواهم رفت
با هدیه جان سوی سحر خواهم رفت
با پیکر صد پاره به شب خواهم گفت
تا قله عشق، شعله ور خواهم رفت
903
بود گلبرگ های پیکر من
پراکنده بدشت کشور من
اگر غرقه بخون گردد تن من
شود پیراهن من کفن من
اگر لب تشنه در صحرا بمیرم
دل از عشق خمینی بر نگیرم
904
خورشید خون سر زد ز آفاق شهادت
در حجم جان گل کرد مصداق شهادت
با کوله باری از عقیق عشق و ایمان
از شهر تن رفتند عشاق شهادت
منیع: کتاب آواز پر ملائک
841
سرافرازم من اندر راه داور
بخون خویش گردیدم شناور
843
مبادا خویشتن را وا گذارید
امام خویش را تنها گذارید
844
ما ترکش انفجار نوریم
از شب چو شهاب در عبوریم
845
گرم باشد تنور جنگ از ما
خصم را گشته عرصه تنگ از ما
846
گذشتیم در ره دین و امام خود ز جان و تن
تو بعد از من چه خواهی کرد آیا با پیغام من
847
تا هست جهان بپای تکبیر بود
خونست که پیروز به شمشیر بود
848
خون ما روز وشب زند فریاد
که مرو زیر بار زور و استبداد
849
این است پیام ما شهیدان
شو کشته مشو اسیر شیطان
852
شهادت آرمان ملت ماست
ز خون بر جا اساس دولت ماست
منیع: کتاب آواز پر ملائک
774
جای آه و فغان برای شهید
با عمل پُر کنید جای شهید
776
در دل خاک اگر چه منزل ماست
عکس روی حسین در دل ماست
779
هر که باشد بفکر استقلال
خون ما را نمی کند پامال
780
جایمان در جهان اگر خالیست
یادمان در خیالها باقیست
781
قدر ما هر آنکه میداند
بی تفاوت دمی نمی ماند
783
راه ما راه زینب است و حسین
جان فدای پیام پیر خمین
785
رهبر ز فراق ما اگر سوخت
ما را به هدف رسیدن آموخت
786
من از پیر جماران خط گرفتم
که ره بر دشمن منحط گرفتم
788
ما غنچه پرپر اسلام و رهبریم
جانباز راه دین و خدا و پیمبریم
منبع: کتاب آواز پر ملائک
56
شربتی از لعل لبش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
همچو مادر همه شب ناله و زاری کردیم
که ای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
57
مگر مادر که ..رفت از دست
مرا نزد خدا رزقی نکو هست
که گر حال و مقام من بدانی
شهادت را دگر مردن ندانی
58
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطر لاب اسرار خداست
59
سیمای شهیدان خدا ایمان است
سر سبزی عشق و آیت قرآن است
خونی که زجسم پاک او می ریزد
بر خاک وطن ستاره ای تابان است
60
مادر ترا به ماتم من از چه شیون است
عشق وطن ، شهادت و در خون طپیدن است
منبع: کتاب آواز پر ملائک
51
بارالها در رهت هر کس بمیرد زنده است
زندگی بی عشق تو ننگ است نی ارزنده است
52
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا ، چون تو کس نشکفته
حیثیت مرگ را ببازی نگرفت
53
این گل پرپر ماست
هدیه به رهبر ماست
54
بال اگر در خون نشیند مانع پرواز نیست
تک سواران بقا را راهواری دیگر است
55
دنیا بداند کربلای عشق اینجاست
زیباترین گلهای عالم لاله ماست
هر لحظه ما اربعین دراربعین است
آیا بهای صبح آزادی چنین است؟
منبع: کتاب آواز پر ملائک
! نترسید
همه چیز تحت کنترل است
تنها پاسبان ها دارند تمرین حقوق بشر می کنند
هر چند با بمب های فسفری
که سوزششان را درک نمی کنم
گیرم کانال های ماهواره ای هم
چند روزی چهره شهر را متلاشی نشان دهند
و برای خودشیرینی
کودکانی مذاب را از جلوی لنزهای متعجب عبور دهند
که مثلاً بفرمایید...
خواهش می کنم
به این گلوله های هوشمند اعتماد کنید
که خوب می داند کدام مادر
نطفه ی ناخلفی را در زهدان می پروراند
و یا کدام کودک برای آینده زمین
خواب های شومی دیده است
نترسید!
کافی ست تمام گذرگاه ها راببندید
و عجالتاً چشمانتان را نیز
تا این آخرین تمرین هم
درآرامشی انسان دوستانه بر سر انجام برسد
بعد چشمانتان را باز کنید
سرتان را بلا بگیرید
شما انسان های بزرگی هستید
با آرمان هایی مناسب
و اینجا کهکشان راه شیری
صدای ما را از زمین می شنوید
همه چیز تحت کنترل است
شاعر / نویسنده : عبدالحسین انصاری
منبع: کتاب هزاره ی اول قبل از پرواز / عبدالحسین انصاری/ انتشارات هزاره ققنوس
به راه رهبر و دینم فدا کردم جوانی را
به آگاهی پسندیدم بهشت جاودانی را
21
افسوس که روح در بدن نیست مرا
یک بلبل مست در چمن نیست مرا
با خیل برادران وداعی کردم
رفتم سفری که آمدن نیست مرا
22
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
23
اگر من در جوانی انتخابم بر شهادت شد
عو ض داده است حق شادی و عمر جاودانی را
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او بما مشتاق بود
24
زد سوگ سرخ یاران باردگر شررها
بر جمع همسرایان بر خیل همسفرها
از وادی سپیده پیکی زره رسیده
کز هجرت شقایق بازش بود خبرها
25
پدرم قامت تو تکیه گهی بود مرا
گفت هایت چو چراغی به رهی بود مرا
خنده هایت همه شادی و همه مهر و صفا
زندگینامه تو چون شبحی بود مرا
26
گر ظلمت خاک تیره شد بستر ما
آزادی و نور روید از پیکر ما
فردا که دمد ستاره ی پیروزی
جولانگه خورشید شود سنگر ما
27
گل به گل چینم و تعریف کنم بوی تو را
صد غنچه بچینم ندهد بوی تو را
چه کنم چاره ندارم که جدایم از تو
زکجا غنچه بچینم که دهد بوی تو را
"گل به گل گردم و تعریف کنم حسن تو را
گر که صد غنچه بچینم ندهد بوی تو را"
28
به راه رهبر و دینم فدا کردم جوانی را
به آگاهی پسندیدم بهشت جاودانی را
بگو بر مادر زارم شهیدم من نمی میرد
که من عشق شهادت را ز مولایم علی گیرم
29
مهدی ای نازنین برادر ما
ای شهید بخون شناور ما
به یتیمی ترا بپروردیم
رفته ناکام آخر از بَر ما
خواهران از غم تو می سوزند
تو بدی نور دیده ی تر ما
به شهیدان حق بپیوستی
یاد تو کی رود ز خاطر ما
30
گلی گم کرده ام می جویم او را
به هر گل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
منبع: کتاب آواز پر ملایک
بروز حشر نباشد زقرب دوست جدا
کسی که گشت درعالم شهیده راه خدا
11
خلعت پاک شهادت را به برکردیم ما
خاک میهن توتیای چشم تر کردیم ما
در ره احیای اسلام و حراست از وطن
راه سربازی گزیده ترک سر کردیم ما
12
منم اکبر، شهید رزمگاه کربلای پنج
که بر لب داشتم هر لحظه ای این حرف آخر را
خداوندا خمینی را نگهدار و نگهبان باش
که تا مهدی ظهور آرد بگیرد غرب و خاور را
13
مطمئن باش که یادت نرود از دل ما
مگر آن روز که در خاک شود منزل ما
14
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
15
رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی
بی تو در ظلمتم ای دیده ی نورانی ما
16
خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و به عمر او بیافزا
17
رفتی ز باغ هستی ما گلعذار ما
خون میخورد چو لاله دل داغدار ما
پرپر شدی ز جور فلک در بهار حسن
ای نازنین شکفته گل نو بهار ما
آن کو ترا به تیر کمان پاره پاره کرد
آْگه نشد ز رنج و غم بیشمار ما
چون ما بروزگار کسی دلشکسته نیست
هم روز ما سیه شد و هم روزگار ما
18
باور نمی کند دل دزدیده ی خصم قاتل
با پنجه ی شقاوت از باغ حق ثمرها
گویید خصم دون را زنجیری زبون را
مائیم در مصافت آماده ی خطر ها
19
بروز حشر نباشد زقرب دوست جدا
کسی که گشت درعالم شهیده راه خدا
دوستان من بلبلی از بوستان حیدرم
پاسدار دین و ایمان ، جان نثار رهبرم
20
غوغای مادران است دشنام بر پلیدان
چاووش این شهیدان غمناله پدرها
بارد دوباره نم نم از ابر سوگ و ماتم
باران بی قراری بر سینه ها و سرها
منبع: کتاب آواز پر ملایک
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
1
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله
هر که دارد سر میدان بلا بسم الله
2
شهیدان بر شهادت خنده کردند
زخون خود بهاران زنده کردند
3
ای عبدالرضا شهید عشقی به خدا
با حوریه ها تو در بهشتی بخدا
در ماه صیام و عملیات صیام
پیمان شهادتت نوشتی بخدا
4
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
5
من تا به شب گلوله باران رفتم
در جبهه برای حفظ قرآن رفتم
6
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
7
آمد آن گم گشته،آن گمشته ی راه حسینی
تا که باشد رهنما در غربت یاد خمینی
8
ما سالکان کعبه عشق وارادتیم
سرشار مست باده ی ناب ولایتیم
9
مبادا خویشتن را وا گذاریم
امام خویش را تنها گذاریم
10
شهادت خلعتی زیباست پیکرهای اطهر را
شهیدان سرخ می خواهند این مرگ مقرر را
به اوج آسمان عشق، پروازت مبارکباد
چو رنگین کرده ای آخر بخوان شهبان و شهپر را
منبع: کتاب آواز پر ملایک صفحه 29 و30
همانکه مادرِ دوران چو او نزاده، تویی
خدا اگر به کسی تابِ عشق داده، تویی
خلیفه روی زمین او اگر نهاده، تویی
بهل که ساده بگویم، امامزاده تویی
به تکه تکهی نعشت دخیل باید بست
دخیل بر کرمِ جبرئیل باید بست
وگرنه نعشِ تو را سوی آسمان که برد؟
که این امانتِ تابوت از علی بخرد؟
امانتی خدا را امین او برده است
علی نرفت، فرشته بدان زمین خورده است
***
تو کیستی که برایت علی غریبی خواند؟
تو کیستی که فقط از تو دلفریبی ماند؟
نمیتوان که تو را با شهید تخمین زد
درست دستِ قضا بود، قرعه بر مین زد
دعای صحت و حرز سلامتی مینی است
که زیرِ پای چپِ مرتضای آوینی است
***
به زیرِ لب تو چه خواندی که آسمان خم شد
و از میان زمین مردِ واپسین کم شد
به زیرِ لب تو چه خواندی که ره نشان دادند
و تحفه نعشِ تو را دستِ آسمان دادند
به زیرِ لبِ تو چه خواندی که قفلِ بسته شکست
و بغضِ ماندهی مردانِ دلشکسته شکست
به زیرِ لب تو چه خواندی؟ بگو، بلند بگو
ز کاروان عقبافتادهگان کماند، بگو
***
جنوب جای عجیبی است، آسمانش نیز
بهشت شاهدِ ما و فرشتهگانش نیز
بهل که در بگشایند او جنوبی بود
کلون کنند و بگویند روزِ خوبی بود...
ای یکهسوار شرف، ای مردتر از مرد!
بالایی من! روح تو در خاک چه میکرد؟
میگفت برو، عشق چنین گفت که بشتاب
میگفت بمان، عقل چنین گفت که برگرد
دیروز یکی بودیم با هم، ولی امروز
تو نورتر از نوری و من گرد تر از گرد
یک روز اگر از من و عشق تو بپرسند
پیغمبرتان کیست، بگو درد، بگو درد
ای سرختر از سرخ! بخوان سبزتر از سبز
آن سوی، درختان همه زردند، همه زرد
ای دست و زبان شهدا، هیچ زبانی
چون حنجرهات داغ مرا تازه نمیکرد
ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینهدار خون تو اند آسمانیان
رنگینکمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنهخیز حادثهها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید
منبع: کتاب حماسه های همیشه
ابر تا بارانتان رانده است، ای بسیجیهای کوچک سال!
مرگ در آغازتان مانده است، ای بسیجیهای کوچکسال!
در نگاه برفیام انگار، بذر نخل و آتش و خون را
بار دیگر باد افشانده است، ای بسیجیهای کوچکسال!
داغمرگ گفتگوهاتان، ردپایی آرزوهاتان
بر غرور آسمان مانده است، ای بسیجیهای کوچکسال!
خسته و غمگین و زهرآلود، شاعری با یادتان هر شب در سکوتم بغض ترکاندهست، ای
بسیجیهای کوچکسال!
....تندری باران یکریزی.....پنجره..... مردی که پیشانی
بر لبان شیشه چسبانده است....:«ای بسیجیهای کوچک سال»
گرچه پایان شما را شهر، در طلوع رخوتش خواندهست
مرگ در آغازتان ماندهست، ای بسیجیهای کوچکسال!
منبع: کتاب حماسههای همیشه جلد 1 صفحه 327
زندگینامه
غنچه وا میشود از رؤیت لبخند شما
گل شکوفا شود از چهرهی خرسند شما
از شب تیره جدایید، ولی از خورشید
نگسلد تا به ابد، رشتهی پیوند شما
این که شد پیرهن فتح و ظفر در برتان
اجر صبری است که فرمود، خداوند شما
پایمردان جهادید که در عرصهی عشق
چشم تاریخ ندیده است همانند شما
اسوه ی صبر و ثبات، آینهدار ظفرید
که عدو بود درین مرحله دربند شما
«یاسر» از تلخی هجران شما دم زد و گفت:
آفرین بر نفس آبی اروند شما
منبع: کتاب حماسههای همیشه جلد 1 صفحه 272
زندگینامه
در تو آواز میشود
تنها، مهتاب
در اندیشهی روی تو نیست
گاهی باغچه
در فصل نارنج
بر چشمهای منتظر شبنم
تار میزند یاد تو را
بر شانههای برهنه شهر
آهنگ حماسهی تو میبارد
حتی بیخبرترین ترانه
در خلوت نگاه تو آواز میشود
بیدرد نیست
وقتی که ساقههای سبز تو میخشکد
قلب من ترک برمیدارد
منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 50
یک عمر نقش خیالی، از این و آن کشیدم
بر صورتکهای سنگی، تصویر انسان کشیدم
روزی که از آتش و خون، پروانهها پر کشیدند
پرواز از یادمان رفت، از عشق دامان کشیدیم
ما راهمان را جدا آن سمت خیابان کشیدیم
کوچید ایل پرستو، ما پای در بند بودیم
ماندیم در عصر سرما، جور زمستان کشیدیم
بر چشمهایی که خشکید در خشکسال حقیقت
با آب رنگی مجازی تصویر باران کشیدیم
رفتند تا زندگی را در کوچه فریاد کردند
این بود ما بار خود را تا خط پایان کشیدیم
حالا چه خندان و سرمست از آن زمستان گذشتیم
منبع: ماهنامه سبزسرخ شماره 39 صفحه 8
ای جماعت جنگ یک آئینه است
هفتة تاریخ را آدینه است
لحظهای از این همیشه بگذرید
اندرین آئینه خود را بنگرید
داغ بود و اشک بود و سوز بود
آه ! گویی این همه دیروز بود
اینک اما در نگاهی راز نیست
در گلویی عقدة آواز نیست
نسلهای جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه میدانی شدند
روزگاران عجیبی آمدند
نسلهای نانجیبی آمدند
ابتدا احساسهامان ترد بود
ابتدا اندوههامان خرد بود
رفته، رفته خندهها زاری شدند
زخمهامان کمکمک کاری شدند
عقدهها رفتند و علّت مانده است
در گلویم حاج همت مانده است
زخمیم اما نمک بیفایده است
درد دارم نیلبک بی فایده است
عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشکر چنگیز از روحم گذشت
جان من پوسید در شبغارهها
آه ای خمپارهها، خمپارهها ... !
منبع: سالنامه لشگر27 محمد رسول الله 1385