امروز حقیقتا یکی از شیرینترین ایام دوران بعد از انقلاب برای ملت ما بود،تنها چیزی که در این عید و شادی دلها را آزرده می کرد و می کند وبنده در این چند روز قالبا در همین فکر بودم این است که بسیاری از شماها آرزو داشتید که بعد از برگشتن امام را زیارت کنید،همه رزمندگان ما این آرزو را داشتندکه بعد از برگشتن امام را زیارت کنید،همه رزمندگان ما این آرزو را داشتند بسیاری از شهدای ما در وصیت نامه هایشان به این آرزو و عشق بزرگ اشاره کرده اند.
می دانیم ما که شما در دوران اسارت در زندانها در اردوگاهها ی دشوار و زیر آن فشارها یکی از چیزهایی که شما را ،دلهایتان را زنده نگه می داشت پر امید نگه می داشت ،یاد آن چهره و روحیه پر صلابت امام عزیزمان بود .
آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند ،حال پدری را که فرزندانش با این شکل از او دور شده باشند راحت میشد فهمید خود آن بزرگوار در نامه ای که برای یکی از اسرا نوشته بودند این حالت را تشریح کرده اند نشان داده اند که ایشان واقعا داغدار فقدان این عزیزان هستند .
حقیقتا جای امام این روزها خالی است البته روح بزرگوار و پر فتوح آن جلیل قدر متوجه به ماست شادی ملت ما موفقیت های ملت ما پیروزی های اسلام و مسلمین روح امام را مانند ارواح طبه ی همه ی اولیا ء، شادمان و مسرور می کند.
خدارا شکر میکنیم که ثابت کردکه آن دست قدرتمندی که ار روز اول پشت سر این انقلاب و کشور بود همچنان پشت سر این انقلاب و کشور هست.
خدای متعال از از اوان نشانه های پیروزی این انقلاب در گذرگاههای سخت با قدرت کامله خود مسئولین را،ملت را هدایت کرده است و این نکته ای بود که امام بزرگوارمان عمیقا به آن معتقد بودند دست قدرتمندی این انقلاب را و این ملت را هدایت می کنند،حالا هم همینجور شد همه چیز به نحو مطلوب با پیروزی ملت ایران با پیروزی شما مبارزان راه حق و راه اسلام ،شما فداکاران با پیروزی و سربلندی اسلام و مسلمین پیش می رود و پیش رفت. بحمد الله اگر بنا بود که افکار بشری و ابتکارات بشری بخواهند در این مورد فکر کنند بهتر از آنچه که شد ممکن نبود یک راهی و خط روشنی را بیابند خدای متعال ،خودش هدایت کرد همه را،شما بحمد الله برگشتید دوران سختی گذشت بر شما بر خانواده های شما هم خیلی سخت گذشت بر ملت ایران سخت گذشت به خاطر نداشتن جوانهای فداکار و مردان مومن و رزمندگان مخلصی مثل شماها و بقیه اسرای آزاده عزیزمان اما صبرو مقاومت و توکل به خدا همه چیز را در جهت مصلحت ملت ایران و مصلحت صابران پیش برد بحمدالله برگشتید این هم یک تجربه ای شد خدای متعال فرمموده است که(ان مع العسر یسری) هر سختی اگر صبر کنید یک آسانی به دنبال خود دارد و ما ملت این را در این 10 ،12 سال مکرر تجربه کرده ایم این هم تجربه دیگری شد خدا را شکر می کنیم امیدواریم انشاءالله بقیه اسرای عزیز و آزاد مردان و آزادگان نور چشم ما و نور چشم ملت ایران زودتر بیایند و شما ذخیره بزرگ الهی یک ثروت عظیم انسانی هستید که در دست دشمن غصب شده بودید شما را خدای متعال برگرداند به ملت و به این کشور اسلامی،بتوانیم همه وظایفمان را انجام بدهیم ما در میانه یک راه بسیار پر افتخار هستیم برادران،این نکته را نباید هرگز از یاد ببریم،این انقلاب آرزوی همه ملت های مسلمان بود،مبالغه نکردیم اگر بگوییم همه مصلحان و متفکرین و آزاد مردان طول تاریخ اسلام آرزوی یک چنین روزهایی را برای اسلام و مسلمین داشته اند دشمنان اسلام نقشه های عجیبی را طرح کرده بودند برای از بین بردن کامل اسلام و قرآن و ارزشهای اسلامی چقدر ثروت خرج شد،چقدر فکر شد،چقدر جنایت شد،چقدر تبلیغات دروغ شددر طول دهها سال برای اینکه اسلام به کلر از صحنه زندگی بشر خارج بشود،انقلاب به عکس آنچه که دشمنان اسلام و شیطان ها می خواستند کرد.اسلام عزیز شد،امروز ملت های اسلام بیدار شدند.
امروز نهضت اسلامی در دنیا در بسیاری از کشورهای اسلامی اوج گرفته است.امروز اسلام و انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی یک ارزش بزرگ ملی و اجتماعی و سیاسی محسوب می شود.امروز کار به جایی رسیده است که حتی کسانی که با اسلام هیچ میانه ای ندارند برای مصلحت زمانه دم از اسلام می زنند.امروز اسلام عزیز شده است.
این عزت را کی به اسلام داد؟خون شهیدان ما،زحمات و صبرها و مقاومت های شما،تلاش ها و محنت پذیریها و صبرها و استقامت های خانواده های شما،این مادران،پدران،همسران و فرزندان و تلاش مخلصانه ی کسانی که همه آرزو های جوانی و مادی را کنار گذاشتند و در خط اسلام مبارزه و مجاهده کردند.اینها اثر کرد.امروز اسلام در دنیا عزت پیدا کرده استو پایگاه اسلام انقلابی و اسلام عزیز هم بحمد الله ایران اسلامی است.و ملت ایران محور همه افتخارات هستند.حقیقتا ملت ایران ملت بزرگی است.ملت عالیقدری است،ملت پر شوری است،ملت با استعدادی است و خدا این ملت را می شناخت و خصوصیات این ملت را می دانست که عظیم ترین بارها و مسئولیت ها را که مسئولیت احیای دوباره اسلام و زنده کردن قرآن و ارزش های اسلامی است را بر دوش این ملت گذاشت و بحمد الله این ملت هم موفق شده است.لکن ما در میانه راه هستیم و همه موظفیم تلاش کنیم.دشمنان اسلام بیدار هستند و از ضربه زدن به اسلام مایوس نشده اند.امروز سیاست های بزرگ جهانی به فکر هستند تا صحنه را از اسلام و شعارهای اسلامی که برای ملت ها پر جاذبه است خالی کنند.شیطانها و شیطانهای بزرگ یعنی آمریکا به فکر ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستند.هر جایی که حضور دشمنان اسلام باشد برای اسلام احساس خطر می شود و مجاهدان راه اسلام و مسلمانان مخلص را به دفاع و احساس مسئولیت دلسوزی و تلاش و کار و مجاهدت دعوت می کند.رد این ده سالی که مشا نبودید خیلی قضایا در این کشور اتفاق افتاد و ملت ایران امتحانهای خیلی عظیمی و پر افتخاری را دادند و در این امتحانها بحمدالله ملت سر بلند از آب درآمد.ملت ایران نشان داد که در مقابل حوادث مقاوم و با استقامت و پا برجاست.خیلی سعی کردند دشمنان اسلام بین ملت ما شکاف بیندازند و نتوانستند.خیلی سعی کردند مردم را از اسلام دور کنند،نتوانستند.خیلی تبلیغات،پولها،سیاست ها از سوی دشمنان سعی کرد و تلاش کرد شاید ملت را از آرزوهایش،از آرمانها و هدفهایش دور کند،نتوانست.ملت پشت سر امام و پشت سر مسئولین دلسوز در این ده ساله ایستادند و موفق شدند.امروز هم بحمد الله ملت ما در نهایت شادابی،استقامت،قدرت و قاطعیت پشت سر مسئولین ایستاده است.
ادامه دارد.. .
نسخه چاپی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابىالقاسم المصطفى محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین الهداة المهدیّین المعصومین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین.
غرض از حضور در این مکان تاریخى و در جمع شما برادران و خواهران عزیز در درجهى اول، احترام به روح رزمندگان و شهداى عزیزى است که این سرزمین، شاهد دلاوریهاى آنها و فداکاریهاى آنها و حرکت عظیم آنها در روزهاى جنگ تحمیلى و دفاع مقدس بوده است.
در درجهى بعد، اظهار سپاس و قدردانى از مردم عزیز خوزستان و برادران و خواهرانى است که در این منطقه در حساسترین زمانها، در سختترین شرائط، یک امتحان موفقى از خود نشان دادند. دشمنان ملت ایران دربارهى مردم عزیز خوزستان چیز دیگرى فکر میکردند، و چیز دیگرى از آنچه که آنها فکر میکردند، پیش آمد. صف اول رزمندگان مبارز و دلاور، جوانهاى فداکارى بودند که فرزندان این آب و خاک و پروریدگان این منطقه بودند: مردم عزیز خوزستان؛ زنهاشان، مردهاشان. من در دوران دفاع مقدس به بعضى از روستاهائى که زیر ستم دشمن بعثى قرار گرفته بود، رفتم و از نزدیک وضعیت آن مردم را، روحیهى آنها را دیدم. آنها پیوستگىشان به ایران اسلامى و به ملت مبارز و قهرمان و به اسلام - که در ایران پرچم آن برافراشته شده بود - آن چنان بود که دشمنان بعثى نتوانسته بودند با وسوسهى قومیت و همزبانى، این پیوند مستحکم را سست کنند. بنابراین حضور ما در این منطقه، از یک جهت قدردانى از مردم عزیز خوزستان است.
جنبهى سوم، قدردانى از شما مسافرانى است که از نقاط دور و نزدیکِ کشور به این مناطق آمدهاید، با قدمهاى خودتان، با دلهاى خودتان، پیوستگى روحى خودتان را با آن جوانانى، با آن مردانى، با آن دلاورانى که این منطقه، شاهد فداکارى آنهاست، نشان دادید؛ چه در این منطقه - منطقهى فتحالمبین - چه در سایر مناطق خوزستان و چه در مناطق جنگى استانهاى دیگر: مثل استان ایلام، استان کرمانشاه، استان کردستان. مردم، مردم کشور، این سنت بسیار ستودنى را از چند سال پیش در پیش گرفتند که بیایند این مناطق را سالیانه - بخصوص در چنین ایامى در اول سال - زیارت کنند. اینجا زیارتگاه است.
جوانهاى عزیز! فرزندان عزیز من! که اغلب شما در آن روزها نبودید، آن روزهاى سخت و تلخ را ندیدید؛ این دشت زیبا، این صحنهى چشمنواز، این زمین حاصلخیز، در یک روزى زیر پاى دشمنان شما بود؛ چکمهپوشان رژیم بعثى در همین سرزمینى که مال شماست، متعلق به شماست، آن چنان جهنمى بر پا کرده بودند که انسان از جهات مختلف تأسف میخورد، از جمله از این جهت که چطور این سرزمین زیبا و این طبیعت چشمنواز را تبدیل کرده بودند به یک آتش، به یک دوزخ. در ایام محنت جنگ، قبل از عملیات فتحالمبین، بنده از این منطقهى شمالىِ مشرف بر این دشت، این چشمانداز وسیع را دیده بودم؛ این خاطره از یاد من نمیرود که نیروهاى دشمن در این سرزمین پهناور با چندین لشکر در اینجا متفرق بودند؛ زمین شما را، خاک شما را با چکمههاى خودشان میکوبیدند و ملت ایران را تحقیر میکردند. آن کسى که کشور شما را نجات داد، همین جوانهاى فداکار و مبارز بودند؛ همین بسیج، همین ارتش، همین سپاه، همین رزمندگان فداکار، که امروز هم بازماندگان آنها در مناطق گوناگونى از کشور حضور دارند؛ بعضى از آنها هم به شهادت رسیدهاند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا»(1).
عزیزان من! جوانانى که در این جلسه، در این صحرا حضور دارید و همهى جوانان کشور! بدانید نسل جوان دوران دفاع مقدس توانست با فداکارى، با هوشمندى، با اراده و عزم راسخ، کشور را از دست دشمن نجات بدهد. دشمنان نظام جمهورى اسلامى هدفشان این بود که با جدا کردن یک بخش از میهن اسلامى، ملت ایران را تحقیر کنند؛ میخواستند قهاریت خودشان را به ملت ایران تحمیل کنند؛ میخواستند ملت را ذلیل کنند و خود را مسلط بر جان و مال و ناموس ملتمان قرار بدهند. کى نگذاشت؟ جوان رزمندهى فداکار، آن عزم راسخ، آن ایمان قوى، جلوِ دشمن با همهى حجم انبوهش ایستاد. آمریکا به دشمن ما کمک میکرد؛ شوروىِ آن روز کمک میکرد؛ کشورهاى اروپائىاى که امروز دم از حقوق بشر میزنند، آن روز به این دشمن خبیث کمک میکردند، براى اینکه بکشد، نابود کند، زمین و اهل زمین را به آتش بکشد. او هم بىمحابا این کار را میکرد؛ اما جوانان شما، جوانان این ملت نگذاشتند. در همین دشت عباس، در همین دشت وسیع، در این منطقهى طولانى، با جان خودشان آمدند توى میدان، با عزم راسخ خودشان دشمن را مغلوب کردند، منکوب کردند، ذلیل کردند و توطئهاى را که همهى قدرتهاى استکبارى شریک بودند و سهیم بودند و دخیل بودند در اجراى آن، خنثى کردند.
ادامه دارد.. .
نام : مسلم
نام خانوادگی : رضایی
محل شهادت : جزیره مجنون
تاریخ شهادت : 16/6/1365
شهرستان : خرم آباد
شهید مسلم(داریوش)رضایی در سال1346 در یک خانواه متوسط و پر جمعیت در شهر خرم آباد متولد گردید. دوران کودکی و دبستان را در محله شهدا – مخابرات گذراند او بچه ای بسیار پر انرژی و فعال بود که بخش عمده ای از وقت خود را صرف فعالیت های ورزشی می کرد با وجود اینکه بچه ای باهوش و مقید بود اما شور و حال جبهه با شروع جنگ تحمیلی به او امان نداد و داوطلبانه از طریق مسجد محل وارد بسیج سپاه گردید و در سن 16 سالگی در پاییز 1361 عازم جبهه شد .ایشان تا سوم راهنمایی درس خواندند و سپس در مدت جبهه رفتن در امتحانات متفرقه شرکت کرده و تا دوم دبیرستان ادامه تحصیل دادند. ابتدا به عنوان یک جوان بسیجی بی تجربه در جنگ وارد جبهه شد اما به دلیل رشادت ها و فعالیت هایی که از خود نشان داد پس از مدتی مسئولیت ها یی به عهده گرفت و در واحد اطلاعات عملیات مشغول به کار شد شهید به طور مداوم تا هنگام شهادت چهار سال پیوسته در جبهه بود.
از خلوص نیت این جوانان باید گفت که هر چه داشتند در راه خدا و اسلام در طَبَق اخلاص می گذاشتند از جان و مال خود گذشتند تا به اهداف والای انسانی برسند شهید داریوش رضایی حقوق ناچیز بسیجی خود را که می گرفت به حساب 100 امام خمینی (ره) که کمک به محرومان بود واریز می کرد و برای برگشت به جبهه از پدر پول می گرفت او هیچگاه از عملیات یا از کارهای خود در جبهه در بین خانواده و دوستان تعریفی نمی کرد اگر سمت یا عنوانی داشت آن را مطرح نمی کرد و همیشه خود را یک بسیجی ساده و بدون مسئولیت معرفی می نمود. شهید در مدت جبهه چندین بار مجروح شد بطوری که دچار ناراحتی گوش ، معده و . . . شده بود همرزمان او شهید داریوش را در جبهه مسلم صدا می کردند و این اسم بر او باقی ماند. یک روحانی همرزم وی در جبهه از وی چنین یاد می کرد که در یکی از عملیات ها در محاصره بودیم که من پایم گلوله خورد و در آستانه اسیر شدن بودیم که شهید مسلم مرا به پشت حمل کرد. به او گفتم مرا رها کن و خودت را نجات بده که شهید در جواب می گوید یا هر دو اسیر می شویم و یا اینکه هر دو از محاصره خارج می شویم. که تنهایی با زحمات زیاد خود را به نیروهای خودی می رسانند.
وی در اعزام و هدایت دیگر اعضاء خانواده به جبهه فعال بود به طوری که در عملیات های دیگر، برادران شهید رضایی در جبهه های کردستان مجروح شدند.
شهید داریوش ( مسلم ) رضایی در تیپ امام حسن (ع) اهواز از معاون اطلاعات عملیات بود که در عملیات نفوذی به خاک دشمن در جزیره مجنون شرکت کرد و در همان عملیات با ترکش خمپاره دشمن 16/6/1365 به شهادت رسید.
یکی از چیزهایی که شما را، دلهایتان را زنده نگه میداشت، پر امید نگه میداشت، یاد آن چهره و روحیهی پر صلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را که فرزندانش به این شکل از او دور شده باشند، راحت میشود فهمید. امیدوارم ان شاء الله بقیه اسرای عزیز و آزادمردان و آزادگان نور چشم ما و نور چشم ملّت ایران زودتر بیایند و شما ذخیرۀ بزرگ الهی و یک ثروت عظیم انسانی هستید.
ملّت ایران نشان داد که در مقابل حوادق مقاوم و با استقامت و پابرجاست.
امروز هم بحمدالله ملتما در نهایت شادابیف استقامت، قدرت و قاطعیت پشت سر مسئولین ایستاده است اگر چه امام امروز در میان ما نیستند اما رهنمودهای امام، راه امام، خطّ امام، پرتو اشاره اما هست. شاگردان امام هستند و در صحنهاند این صحفه را حفظ کنید الحمدلله که خدا دشمنان شما را شکست داد و شما را پیروز کرد، شما را پیروزمندانه به میهن اسلامی برگرداند.
این پیروزیها در سایۀ استقامت، مقاومت، توکل به خدا، در سایۀ حرکت در راه خدا و در سایۀ اخلاص و دل سوزی بود هر وقت و تا هر زمان که در راه خدا دل سوزانه حرکت کنیم. همین پیروزیهاست ان شاء الله بقیۀ عزیزان ما هم بیایند و دل ملت ما شاد شده است و شادتر شود.
آزادگان آبروی این ملت را حفظ کردند.
شما در دوران اسارت شرایط سختی را گذراندید. اما در عین حال حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملّت خود در برابر دشمن شدید.
مسئلۀ اسارت طولاتی فرزندان این ملّت به نوبۀ خود امتحان دیگری بود که ملّت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزاد مردی نشان دادند و سرانجام با موفقیّت و سرافرازی به وطن بازگشتند.
شور و احساس و روحیۀ خلل ناپذیر شما موجب شادی روح عظیم الشأن اسلام و پدر مهربان امبت است و بازگشت شما به وطن مایۀ یاس دشمن و موجب افتخار، شادی و امیدواری هر مسلمان دل سوخته و دردمند است.
دشمنان اسلام برای قلع و قمع نهال انقلاب تلاش زیادی را به کار گرفتهاند امّا به برکت خون شهدا جهاد مبارزان راه خدا و صبر و استقامت فرزندان اسلام، انقلاب امروز همانند یک درخت تنومند در برابر دشمنان خود مستحکم و پابرجا ایستاده است.
منبع:
مجله آزادگان ص 8 ـ ویژه نامه هفتمین سالگرد ورود آزادگان به میهن اسلامی مرداد 1376
* حماسه ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قله ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است
* فداکاریهاى هشت سال دفاع مقدس توانست یک نظام الهى و معنوى و متّکى بر تفکّر و اندیشه درست و برخاسته از ایمان را تحکیم کند.
* این تجربهى درسآموز [دفاع مقدس]، سرمشق همیشگى ملت بزرگ ایران و الگوى موفقى در برابر چشم همهى ملتهاى مسلمان است.
*حماسهى ملت ایران در دفاع مقدس، نمایشگر قلهى ظرفیتهاى انسانى مردم این سرزمین خدایى است.
* جنگ ایران و عراق یک جنگ معمولى نبود، جنگ دو ارتش یا دو کشور با هم نبود؛ جنگ یک کشور در مقابل عمده قواى نظامى و پشتیبانیهاى نظامى جهان بود. تمام قدرت نظامى و سیاسى امریکا پشت سرِ رژیم بعثى عراق ایستاد.
*این جنگ [جنگ هشت ساله]، مظهر و تجلى همهى روحیات خوب و سازندهاى است که یک ملت و یک کشور را مىتواند به تعالى حقیقى برساند.
* این جنگ [جنگ هشت ساله] حقیقتاً یک گنجِ تمامنشدنى است.
* جنگ، حقیقتاً کورهاى بود که جوانان و بقیه مردم را آبدیده کرد.
* این جنگ هشت ساله و این دفاع مقدّس، از بزرگترین افتخارات ملت ایران بود.
* ما در جنگ نظامى توانستیم خودمان را پیروز کنیم؛ به کمک چه چیزى؟ به کمک باور و ایمان و اتّکاى به نفس و وحدت و امید به آینده و روشنبودن هدفها و تکیه به نیروهاى ذاتى خویش و تکیه به اسلام.
*اگر ملت ایران هشت سال جنگ تحمیلى را نمىداشت، البته خیلى از ویرانیها را، خیلى از فقدانها را، خیلى از خسارتها را نمىداشت؛ اما این اعتماد به نفس را هم نمىداشت؛ این قدرت علمى، نظامى و پیشرفت صنعتى را هم نمىداشت؛ این عزّتى را هم که در مقابل چشم جهانیان به دست آورده است، نمىداشت؛ این حالت یأس و ناامیدى از تسلّط بر این ملت هم در دل دشمنان بزرگ او به وجود نمىآمد.
* این جنگ آنقدر حرف گفتنى دارد که اگر دهها سال هنرمندان ما و افراد خوشذوق و با ابتکار بنشینند و در جزء جزء آن کار کنند، باز هم حرفهاى گفتنى خواهند داشت.
*ما جنگِ با این عظمت و پُر از حماسه و حقیقتاً پُر از جلوههاى زیبا و بىنظیر داشتهایم؛ نسل جدید هم از آن خبر ندارد؛ باید اینها احیاء، بازیابى و بازسازى شود و در معرض دید قرار گیرد.
* جوهر انقلاب و ایمان در این میدان خطر، [میدان جنگ 8 ساله ]خود را در اراده و عمل و قدرت مدیریّت انسانها نشان داد.
* جنگ تحمیلى هشت ساله ما، داستان عبرتآموز عجیبى است.
* جنگ هشت ساله، جنگ دو کشور و دو ارتش نبود؛ جنگِ یک ائتلاف نانوشته جهانى علیه ملتى که تصمیم داشتند حدّاکثر فشار ممکن را از لحاظ نظامى و اقتصادى و غیره بر او وارد بیاورند بود، تا از راهى که در پیش گرفته بود برگردد؛ ولى نتوانستند.
*شروع جنگ یعنى شروع افتخارات این ملت، شروع تهاجم دشمن یعنى شروع دفاع مقدس ما، شروع شعلهور شدن آتش خیانت استکبار یعنى شروع بروز شجاعت همهى قشرهاى ملت براى ایستادگى در مقابل استکبار، پس این افتخار دارد.
* هفتهى جنگ هفتهى افتخار است، هفتهى مقدس است، در حقیقت جشن است، عید است و یک بزرگداشتى[ است] از روحیهى مردم، ایثار مردم و مقاومت مقدس و دفاع مقدس[ مردم].
* هفتهى جنگ در حقیقت هفتهى ایثار است، هفتهى فداکارى است، هفتهاى است که در آن بزرگترین آزمایش فداکارانهى ملت ما شکل گرفته است.
*روزهاى آخر شهریور و اول مهر ماه همه ساله یادآور یکى از تجربههاى بزرگ و بسیار پرارزش تاریخ ملت ماست. من به جاى اینکه سالگرد آخر شهریور را سالگرد جنگ به حساب بیاورم، مایلم آن را سالگرد مقاومت دلیرانهى مردممان که از روى کمال آگاهى و ایمان و شهامت انجام گرفته بنامم.
* تلاش خستگىناپذیر 8 ساله، افتخارى است که امروز نیروهاى مسلح و ملت ما مىتوانند آن را در سوابق درخشان خود جاى دهند.
*هفته دفاع مقدس یادآور حادثهاى عظیم و به بار نشستن نتایجى عظیمتر در سیر انقلاب ملت ماست و هیچ گاه از ذهن ملت محو نخواهد شد.
* مقاومت بىنظیر مردم سلحشور ما در دفاع مقدس و دفع متجاوز در طول قریب به هشت سال، این ستم بزرگ را در رده ناموفقترین تجربهى استعمار در تاریخ معاصر ثبت نموده است.
* در همه مراحل این جنگ، چه در عملیات نظامى جبهه، چه در عملیات نظامى بیرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبلیغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعایت شد. کار بىاخلاق و کار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از این ملت ایران صادر نشد.
منبع: ایسنا
5- ارزشها برای عمق و باروری خود نیازمندند که «اهمیت» پیدا کنند. بدین منظور مبانی عقلانی این ارزشها میبایست تبیین و ارائه شود. به همان میزان که درجه وضوح ارزشها بیشتر میشود، درجه وضوح بخشی آنها نیز ارتقا مییابد.
تجربه در شکل گیری ارزشها و از جمله ارزشهای دفاع مقدس نقش دارد. مثلاً این گزاره که : «ایناثر و از خودگذشتگی در راه آرمانهای اسلامی و ملی خوب است» دارای بار تجربی و عینی است. تجربه نیز خود دو جنبه دارد:
1- جنبه احساسی و عاطفی 2- جنبه عقلانی
متاسفانه عمده توجه نظام تربیتی و تبلیغی ما متوجه جنبه احساسی و عاطفی تجربیات و ارزشهاست در حالی که تکیه به جنبههای احساسی در محیطهایی که توجیه عقلانی را میپسندد اثرات منفی بر جای خواهد نهاد.
راه دیگر برای اهمیت پیدا کردن ارزشهای دفاع مقدس این است که حرکت و جهت گیری دستگاه تربیتی به سمتی باشد که مدعیان و حاملان این ارزشها خود بر گردان عینی ارزشها باشند. آنها خود مانند یک تابلو نقاشی زیبا که عینیت دارد، جاذبههای معنوی دوران جنگ را در روح و جان نسل جدید منعکس نمایند.
6- باور پذیر کردن ارزشهای دفاع مقدس از دیگر راهبردهای ضروری برای اشاعه و تعمیق آنهاست. این ارزشها نباید بیش از حد تبلیغاتی شوند و بار فرهنگی خود را از دست بدهند. متولیان تبلیغات ممکن است تمایل داشته باشند که از قهرمانان و اسوههای دفاع مقدس، شخصیتهای افسانهای بسازند که در آن صورت این شخصیتها قابل الگوسازی و الگو پذیری نخواهد بود. هر چند با بهرهگیری از عواطف و احساسات بی شائبه مردم جیب عدهای از نظر مادی پر خواهد نمود.
دستگاه تبلیغی ما باید این وسواس را بخرج دهد که ارزشهای دفاع مقدس، تبلیغات جلوه نکنند. برای دریافت کننده خصوصاً نسل جوان مناسب و باور کردنی باشند با در نظر گرفتن ایدهآلها و زمینهها و علایق او تنظیم شوند ساده و بدون تناقض باشند و با شرایط ملی محلی مطابقت داشته باشند.
7- برنامه ریزان و نخبگان فرهنگی و هنرمندان کشور میتوانند از طریق طراحی نمادهای بدیل و جایگزین، نمادهای زیبا و کارآمد دفاع مقدس را حفظ نمایند. این فرآیند طراحی و اشاعه در نمادهایی که امکان بهرهوری و اشاعه آنها به همان صورت که در عرصه جنگ بوده است وجود ندارد، کاربرد مهمتری دارد. علائم، نشانها، قهرمانها، داستانها، زبان مخصوص و سایر نمادهای موجود میتوانند بازآفرینی فرهنگی شوند در عین حالی که تقدس آنها بر جای مانده و حتی افزایش یابد.
این دستاورد در صورتی حاصل میشود که این فرآیند با دقت و وسواس طی شود و روح نمادها در بازآفرینی محفوظ بماند. آیا متولیان فرهنگی ما تاکنون برای مثال بفکر این نیفتادهاند که با بازآفرینی نمادی چون «چفیه» شاید بتوان دهها نماد زیبا و دوست داشتنی مشابه آن متناسب با الگوی لباس نسل جدید طراحی و اشاه دار بگونهای که رگههایی از نماد اصلی در نمادهای بدیل باقی بماند تا یادآور دوران حماسه و ایثار باشد؟
8- از دیگر راهکارهای گسترش و ارتقاء ارزشهای دفاع مقدس، زمینه سازی بمنظور اعطاء نقشهای بالاتر فرهنگی به حاملان این ارزشهاست. امروزه نقش«واسطههای فرهنگی» یعنی نقادان، روزنامه نگاران، روشنفکران و ... نقشی بسیار تعیین کننده است. در شرایط فعلی ایفای این نقش توسط ایثارگران عرصههای دفاع مقدس در کنار سایر افراد و گروههای اجتماعی که این نقش واسطه گری را بعهده دارند امری مناسب و مطلوب است. آنان میتوانند یک حلقه واسط قوی بین تولید کنندگان فرهنگی(دانشمندان- هنرمندان- نویسندگان و...) و مصرف کنندگان کالاهای فرهنگی(جامعه) باشند. از طرفی از نظر اجتماعی این عناصر فعال و دلسوز و متعهد میتوانند واسطه بین مردم و حاکمیت باشند و بدین ترتیب به استقرار و جذب برنامههای فرهنگی کمک نمایند. آنان در طرح این فرآیند، بازخور برنامههای فرهنگی را به متولیان منعکس و از طرفی زمینه اجرا و جذب برنامهها را تسهیل خواهند نمود.
ادامه دارد.. .
- مرحوم شهید مطهری(ره) اثر ارزشمندی دارند بنام خدمات متقابل اسلام و ایران. همچنانکه عنوان این اثر نشان میدهد پیش فرض استاد شهید این است که در جریان تغییرات فرهنگی ک در اثر تماس مستقیم تمدن نوپای اسلامی قرن اول هجری با تمدن ایرانی رخ داد، هر دو طرف جریان تعامل فرهنگی برنده شدند(خدمات متقابل) بنابراین لزوماً یک طرف برنده و یک طرف بازنده نخواهیم داشت بلکه به تعبیر صاحبنظران «تئوری بازیها» این بازی میتواند«غیر مجموع صفر» باشد و هر دو طرف از طریق اقتباس عناصر مثبت فرهنگی طرف دیگر میتوانند برنده شوند.
3- نمونه برخورد منفی مسلمانان با تماس فرهنگی نیز حمله و ویرانی کلسیای«قیامت» در بیتالمقدس در سال 1010 میلادی بود که به دستور «الحاکم» خلیفه فاطمی رخ داد. این کلیسا نزد مسیحیان بسیار مقدس و دارای شان خاصی بود. همین برخورد نامناسب یکی از علل آغاز جنگهای صلیبی است که سه چهار قرن ویرانی و کشتار و عقبماندگی برای مسلمانان ببار آورد. عامل دیگر وقوع جنگهای صلیبی ممانعت سلاجقه شام از رفتو آمد آزاد مسیحیان جهت زیارت اماکن مقدسهشان در بیتالمقدس بود آنهم در شرایطی که روحانیون مسیحی شایع کرده بودند که ظهور مسیح نزدیک است.
4- ارزشهای دفاع مقدس در طول سالهای جنگ یک فرآیند«جذب و ارتقاء» را طی نمودهاند. این ارزشها در روزهای اولیه آغاز جنگ عمدتاً ارزش های فردی بودهاند. در سالهای آغازین دفاع مقدس به صورت ارزشهای گروهی(گروه رزمندگان) ارتقا یافتهاند. سپس با تعمیق و گسترش پیام شهدای دفاع مقدس و نفس گرم امام راحل (ره) و سایر عوامل دیگر به سطح«ارزش اجتماعی» و در نهایت «ارزشهای ملی و مردمی» رسیدهاند.
ارزشهای ملی و مردمی
ارزشهای اجتماعی
ارزشهای گروهی
ارزش های فردی
در این فرآیند ارتقاء:
1- درجه وضوح ارزشها بالا میرود،
2- التزام کنندگی آنها تقویت میشود.
3- عمومیت و فراگیری ارزشها ارتقا مییابد.
4- میزان توافق بر ارزشها بیشتر میشود و تعداد بیشتری از مردم این ارزشها را میپذیرند.
حال چنانچه نظام تبلیغی کشور یا حاملان ارزشها، این ارزشها را منحصراً به گروه رزمندگان نسبت دهند(طرح انحصاری ارزشها) دو مرحله بازگشت به عقب خواهیم داشت و روند معکوس تنزلی آغاز خواهد شد و در نهایت به نقطه ای خواهیم رسید که واقعاً تبلور ارزشها منحصر در گروه رزمندگان خواهد شد.
یکی از تعابیری که امام راحل(ره) فراوان از آن استفاده مینمودند لفظ«همه شما ملت» بود. حضرت امام «ره» از طریق ارتقا ارزشها به سطح ملی و مردمی تلاش داشتند الگوهای شایع رفتار اجتماعی تولید کنند و در این راه کاملاً موفق و پیشتاز بودند.
راهبرد دیگر برای جلوگیری از تشدید روند معکوس یاد شده، زمینه سازی برای بالاتر رفتن «شان اجتماعی» ایثارگران است.
به همان میزان که شان اجتماعی ایثارگران و بسیجیان بالا میرود. نقش آنان یعنی انتظارات جامعه و رفتار مورد انتظار از آنان نیز ارتقا مییابد. بدیهی است نقش اجتماعی یک بسیجی که دارای مدرک سیکل است با نقش اجتماعی یک بسیجی با مدرک دکتری و سمت استادی دانشگاه با احتمال بیشتری بالاتر و موثرتر خواهد بود.
بنابراین به همان میزان که فعالیت موسساتی که وظیفه ارتقا و آگاهی و توانایی ایثارگران را بعهده دارند گستردهتر و بهینهتر میشود.، فرآیند جذب ارزشهای دفاع مقدس، سرعت و عمق بیشتری خواهد گرفت.
ادامه دارد.. .
با بهرهگیری از این دیدگاه و تلاش در راستای آن و دقت در ساز و کار پیچیده و فرهنگ است که قطعاً نه از اقتباس عناصر فرهنگی مثبت بیگانه میهراسیم و نه از وام دادن عناصر مثبت فرهنگی خودی. از برخورد مکانیکی با مسایل فرهنگی پرهیز خواهد شد و توجهات به اصل مساله معطوف می شود نه عارضه. در چنین شرایطی مبارزه ما نیز مبتنی بر «پیش بینی و کنترل» خواهد بود. در این مقطع فرهنگی از تاریخ انقلاب اسلامی به «غرب شناسی»است. فرآیند این مطالعه در دل خود چهار گام اساسی را طلب میکند:
1- شفافتر نمودن چارچوبهای نظری در حوزه فرهنگ
2- شناخت ویژگیهای فرهنگی بومی، ارزشهای معنوی خودی و فرهنگهای بیگانه
3- مقایسه ویژگیها و مظاهر ارزشها و فرهنگ خودی با ارزشهای بیگانه
4- اصلاح فرهنگی و تثبیت باورها و ارزشهای درست
برای تمام کسانی که به حق نگران حفظ ارزشها هستند تلاش برای پیمودن این چهار گام در حوزه اندیشه و رفتار اجتماعی، مصداق بارز«رفتار توسعه یافته» از سوی حامیان و حاملان این ارزشهاست یعنی یک رفتار عقلانی معطوف به هدف. رفتاری که حتی در یک مقطع زمانی میان مدت نیز میتواند آثار و نتایج پربار خود را نشان دهد و ما را به دست پر و عزتمندانه وارد گفتمان فرهنگی با عناصر فرهنگی غیر خودی کند.
در چنین شرایطی و با طی گامهای فوق حتی اگر رقیب (دشمن) از طریق فشارهای تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی جریان اشاعه فرهنگی را دستکاری و تبدیل به تهاجم فرهنگی کند میتوان به قوت و قدرت بنیانهای فرهنگی خودی اعتماد کرد. جالب اینجاست که در چنین حالتی نیز تنها دارای ما برای مقابله با تهاجم فرهنگی همان ارزشهای ملی و مذهبی خواهد بود. این وضعیت اگر رقیب(دشمن) ارزش را ارائه نماید ما باید ارزش را به میدان بیاوریم و چنانچه ارزش طرح کند ما ارزش را ارائه خواهیم نمود. در این وضعیت نیز نه تنها اشکال انفعالی برخورد اجتماعی(انزوا- پرخاشگری) مثمر ثمر نخواهد بود بلکه نیروهای خودی باید صحنه تعامل فرهنگی را با طرح پیدرپی سرمایهها و آموزههای فرهنگی خودی به بیرون از نظام ارزشی خود بکشانند. به تعبیر حضرت علی(ع) فوالله ما غزی قوم قط فی عقر اردهم الا ذلوا ...
بخدا سوگند هیچ قومی در درون سرزمین خود با دشمن رو در رو نشد مگر اینکه خوار و ذلیل گردید.
در خاتمه این بخش از مطلب بی مناسبت نیست به نمونههایی از برخورد مسلمانان و جامعه اسلامی با جریان«اشاعه فرهنگی» و فرهنگ پذیری اشاره کنیم:
1- فرهنگ پذیری شکلی از تغییر فرهنگی است که در اثر سلطه سیاسی یا نظامی یک کشور بر کشور دیگر نظام فرهنگی متعلق به کشور غالب که از طریق استعمار یا پیروزی در جنگ یا مهاجرت وسیع سیطره یافته است به سرعت و در حد وسیع عناصر فرهنگی خود را در کشور دیگر رواج دهد.
بنابراین متوقع است که در عصر سلطه مغولها یا ترکان سلجوقی بر ایران اسلامی فرهنگ پذیری رخ دهد. در حالی که ایران اسلامی توانست با برخورداری از دستمایههای قوی فرهنگی و فکری از وقوع چنین فاجعهای جلوگیری نماید و فرهنگ نظام غالب را در خود هضم نماید و این دو قوم غالب را به آداب ایرانی- اسلامی مودب نماید!
ادامه دارد.. .
همچنانکه میدانیم غنا ئو تعالی تمدن بزرگ اسلامی که از قرن دوم و سوم تا قرن پنجم و ششم هجری شاههد اوج گیری آن هستیم و در نتیجه جذب عناصر مثبت تمدنهای همجوار ایرانی، مصری، یونانی، هندی، چینی و ... حاصل آمد. این مهم از طریق تماس فرهنگی فتوحاتئ ترجمه کتب و آثار علمی در بین الحکمه و دارالترجمهها گفتگو و مناظرات بین الادیان مسافرتهای علمی سیستم آموزشی استاد شاگردی و دهها فرآیند تعاملی فعال دیگر به دست آمد.
این نتیجه مطلوب و شگرف محصولات قوت ارگانیسم فرهنگ بود که در نتیجه حضور معنوی ائمه اطهار و پیشوایان دین و حاکمیت فرهنگی قران و سنت پیامبر در قلوب اقشار جامعه فراهم آمده بود.
همچنانکه اگر ارگانیسم فرهنگ را در برابر میکربهای مهاجم تقویت کنیم این ارگانیسم خود فعالانه وارد تعامل با عنصر خارجی و دفع آن میشود در جامعه امروز نا نیز چنانچه ارگانیسم فرهنگ را قوی کنیم و برنامهریزیهایی برای توقیت زمینههای فرهنگی داشته باشیم در جریان اشاعه طرف پیروز خواهیم بود. توضیح اینکه در بسیاری از مواقع در هر دو طرف جریان اشاعخ فرهنگی پیروز خواهیم بود و از منافع آن بهرهمند میشوند مثلا حاملان ارزشهای معنوی دفاع مقدس میتوانند در این جریان ابزاری را از کشورهای پیشرفته صنعتی بگیرند (مانند نظم- دقت- وقت شناسی- کار گروهی) و ارزشهای معنوی را وارد این فرآیند کنند. البته این امر در صورتی میسر است که از ما یک دستگاه نظری برای ارائه چارچوب کلان این ارزشها نیز برخوردار باشیم که به حمدالله مواد خام عقیدتی آن در قالب آموزههای دینی فراهم است و میبایست به تناسب مخاطبان حدید بازنویسی و بازآفرینی شود.
از رف دیگر باید ملاحظه نمود که در جریان جذب عنصر فرهنگی و ارزشی از ابزارهای غیر فرهنگی نیز نباید استفاده شود. آنچه که در این عرصه کشتری دارد «سخن اجتماعی شده» است مانند پرسش- پاسخ و ... و مواردی از قبیل پرخاش و طرد و ... نه تنها حریان گفتگو و تعامل فرهنگی را مخدوش میکند بلکه تا مدتها این روند را دچار وقفه و بی اعتمادی و رکود خواهد کرد(توجه به مفهوم جدال احن در اسلام)
شهید مطهری در این باره میفرمایند« ترس و ارعاب و تهدید در انسانها عامل تربیتی نیست. یعنی استعدادهای هیچ انسانی لرا از راه ترساندن زدن ارعاب و تهدید نمیشود پرورش داد همانطور که یک عنچه گل را نمیشود به زور به صورت گل درآورد مثلا غنچه را بشکنیم تا گل ششود یا نهالی را که به زمین کردهایم و میخواهیم رشد بکمند با دست خودمان بگیریم و بزور بکشیم تا رشد بکند. رشد آن به کشیدن نیست. اعمال زور در آنحتا مفید نیست... در تربیت انسانها هن ترس و ارعاب عامل پرورش نیست.»
بدین منظور فضای فرهنگی کشور می بایست در اختیار نخبگان فکری قرار گیرد نه نخبگان ابزاری (فعالین) تا بتوانند این ساز کار پیچیده را به سامان رساند. همچنانکه شاهد بودیم در یک مقطیع تاریخی از تاریخ معاصر ایران امام راحل (ره) به عنوان یک نخبه فکری و فرهنگی توانستند
بگونهای حرکت فرهنگی را سامان دهند که تمام آسیبهای موجود فرهنگی اجتماعی را دور بزنند. شیوه منحصر به فرد ایشان روشنگری پیرامون مبانی معرفت دینی و آنهم آن چنان قدرتمند و شفاف که بدون واسطه به یک نظارت اجتماعی قوی ختم شد که محصول آن نیز تضامن اجتماعی در پیشبرد اهداف مقدس انقلاب اسلامی بود. شیوههایی از این دست در صورتی قابلیت اجرا دارند که اقتدار فرهنگی خود را دست کم نگیریم. بدانیم که چه داریم و چگونه باید از ثروتهای فکری- فرهنگی خود استفاده کنیم. خودباختگی و انفعال در جریان تحول فرهنگی محصول جهل ما نسبت به سرمایههای خودی است. بفرمایش حضرت علی(ع): الجاهل بقدر نفسه یکون بقدر غیره اجهل. آنکس که نسبت به سرمایههای خود جاهل است نسبت به ارزش سرمایه دیگران جاهل تر است.
ادامه دارد.. .
برای واژه فرهنگ حدود چهارصد تعریف ذکر شده است که تعریف ذیل شاید کاملترین و بهترین تعریف موجود میباشد: «فرهنگ نظامی است متشکل از سه بعد مادی سازمانی و معنوی که دارای اجزایی شامل باورها و اعتقادات اررزشها، هنجارها، نهادها، هنرها، دانشها، ابزار و سایل و کالاهای مصریفی، گنجینههای فرهنگی و ... است و اکثریت بالایی از یک گروه یا جامعه در آن مشترکاند و به طور اکتسابی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.
ویژگی مقولههای فرهنگی با توجه به تعریف فوق و سایر تعاریفی که به دلیل رعایت اختصار ذکر نکردیم عبارت است از: فراگرفتنی بودن- قابل انتقال بودن- تحول پذیر بودن- غیر محسوس بودن- انسانی و اجتماعی بودن- تعامل آرام و دراز مدن داشتن – با زمینههای داخلی ارتباط داشتن و عدم وجود اجتماع نظر بین مردم و نخبگان جامعه در زمینه مصادیق آنها – پیچیدگی و متعارف نبودن مسائل و ادراکات فرهنگی و سر و کار داشتن با بخشهای سازماندهی نشده محیط.
همانگونه که ملاحظه میشود نگرانی پیرامون حفظ ارزشها و مواریث فرهنگی و نگرانی بی مورد نیست زیرا مواد خام تهاجم فرهنگی در دل تعریف فرهنگ نهفته است! اگر سیال بودن و تحول و انتقال اصلی ما میبایست این باشد که حال که تحول فرهنگی دلسوز و خودی میتواند بگونهای زمینه سازی کنند که جریان تحول به سوی ارزشها عمل کند؟ شیوههای فرهنگی ما چگونه باشد که در مقابل سیل خروشان تبادل اطلاعات و ایدهها و جب مسلمی بنام تحول فرهنگی به عبث مقاومت منفی نکنند بلکه فعالانه وارد عرصه شده و با تکیه بر پیشینهها و موریث گرانسنگ اسلامی و ملی حریان رذا در بستر نیازهای خود یهدایت و مسابقه را با حضور رقیب به پیروزی ختم نماید؟
آنچه که نا را به سوی نیل به استخراج شیوهها و ابزارهای متناسب و معقول هدایت میکند نخست تامل در خصیصههای ذاتی و ساز و کار فرهنگی است و دیگری دقت نظر در تعالیم عالیه اسلام پیرامون تعلیم و تربیت. لذا قبل از پرداختن به راهکارها و شیوههای اساسی هر چند در کمال اجمال ون اختصثار نیم نگاهی به اصول و مبانی تعلیم و تربیت در اسلام میافکنیم.
بعقیده صاحبنظران تعلیم و تربیت اسلامی سه اصثل کلی در نظام تربیتی اسلام به عنوان محور حرکت انسان مشخص شده است:
1- اصل کمال خواهی و تحول نفس و تکیه بر انگیزههای درونی
2- اصل اختیاز حریت، عزت، شناخت و انتخاب
3- اصل حقیقت جویی و تعقل و تفقه
اکنون با الهام از این سه اصل نورانی اسلام و در همین چارچوب و فضا و راهکارهای اسای و کلان فرهنگی اجتماعی به منظور گسترش و تعمیق ارزشهای دفاع مقدس میپردازیم:
3- ارزشهی دفاع مقدس با توجه به جاذبه و عمق خاصی که دارند میتوانند در فضای جدید با القابی مناسب وارد عرصه گفتمان فرهنمگی بشوند و این ارزش ها بدلیل عناصر قدرتمند و قابل جذبی که دارند برای ماندن و عمق یافتن و درونی شدن باید لزوما وارد فرآیند «اشاعه فرهنگی DILUTION» بشوند. عناصری را وام بدهند و عناصری را وام بگیرند وگرنه نه تنه پذیرفته نمیشوند بکه قیمتگذاری نیز نمیگردند. حاملان ارزشهای معنوی نباید در عیر پرهیز از ورود به مزایده کالاهای فرهنگی انتظار خرید و فروش داته باشند زیرا قیمت گذاری مقولهای نسبی و مقایسهای اسن هر چند که اصل نیازهای فطری فرهنگی به قوت خود باقی باشد. حاملان ارزشهای فرهنگی باید به این نکته توجه کنند «انتقال فرهنگ عین حیات فرهنگ است». و همچنانکه در تعریف ملاحظه شد انتقال مقوم تعریف فرهنگ بخشی از آن است پس حاملان ارزشهای معنوی بدون هراس و وحشت از استحاله فرهنگی خود و بدون اینکه خود را گروه حاشیهای بدانند و بدون اینکه خود را دست کم بگیرند میبایست فعالانه در جریان اشاعه فرهنگی دخالت کنند و صد البته متوجه باشند که جریان اشاعه یک جریان دو سویه است. پیچیدگی تغییرات فرهنگی در همین نکته است که تعادل موجود همیشه به وسیله عوامل خارجی به بی آدابی بحران بیسازمانی رهایی و تفرد میرسد و اینم پروسه در نهایت به سازگاری و شکل گیری یم تعادل جدید منتهی میشود. بنابراین ورود عناصر فرهنگی غیر خودی که تعادل موجود را به هم میزن و بعضا ممکن است ناخوشایند باشد در نهایت پس از تعامل با ارزشهای متعالی ارائه شده توسط ما میتواند به یک تعادل مجدد و جدید برسد. بنابراین هم غنای ارزشهای مورد نظر در تعامل است و هم اصل حیات آنها در گروه ورود به عرصه تحول است و گریزی از آن نیست.
ادامه دارد.. .
2- در اینجا موضوع مورد بحث این است که ارزشها دفاع مقدس که در عنوان مقاله مد نظر قرار گرفتهاند چیستند و ویژگی آنها چیست؟ از آنجا که معتقدیم ارزشهای معنوی و فرهنگی دفاع مقدس در جامعه ما به سطح «ارزش اجتماعی» ارتقاء یافتهاند ابتدا به طرح تعریف و ویژگیهای ارزش اجتماعی میپردازیم.
ارزشهیا اجتماعی از دیدگاه متفکرین علوم اجتماعی مقیاس یا امری است که:
1- مورد اعتنای جامعه قرار دارند.
2- بعنوان ملاک ارزیابیط هدفها و اعمال افراد یا گروهها پذیرفته شدهاند.
3- اساس اعطاء پاداش و کیفر میباشند.
4- خاصیت التزام کنندگی دارند.
5- بعنوان معیارهای عمل میکنند که غایت و اعمال بوسیله آنها انتخاب میشود.
ارزشهای دفاع مقدس مانند ایثار، شهادت طلبی و خداخواهی و خطرپذیری هر چند ارزش دینی عقلانی و عاطفی هم هستند اما تبلور و وجه غالب آنها از نوع ارزش اجتماعی است خصوصا در سالهای میانی و پایانی دفاع مقدس که این ارزشها شکل شفافتر و عینیتر بخود گرفتند و تا اعماقلایههای اجتماعی و دورترین مناطق جغرافیایی حتی روستاهای دوردست گسترش یافتند. از طرفی این ارزشها محصول مشارکت در حل یک مشکل اجتماعی (جنگ) بودهاند نه یک مشکل فردی یا گروهی.
در چهارمین سمینار بررسی دفاع مقدس تعریف و ویژگیهای این ارزشها به صورت زیر ارائه و جمعبندی گردید:
«ارزشهای دفاع مقدس تجلی ریاضت کشانه و متاثر از شرایط جنگی ارزشهای مذهبی و ملی است که ملت ایران، تحقیق آنها را در قالب انقلاب اسلامی آرزو کرد و دارای پنچ ویژگی هستند:
1- این ارزشها دارای جنبه عینیاند.
2- عمدتا ریشه در گذشته ملی و مذهبی ما دارند.
3- طی دوره معینی (جنگ) تجسم یافتند.
4- ارزشهای دفاع مقدس به طور خاص و آرمانی در اقشاری تجسم و تبلور یافت که بیشترین ارتباط مختارانه را با جنگ بر قرار کردند.
5- این ارزشها درافراد حامل بار معرفتی خاص هستند.
لازم به توضیح اسن که همانگونه که اصول اخلاقی مانند عدالت خواهی، احترام به دیگران و خدمت به خلق حنبه عینی و عقلاتی دارند و ارزشهایی نسبی و رابطهای و موقعیتی و صرفا ذهنی نیستند، ارزشهای دفاع مقدس نیز که از همین سنخ مباشند نیز حبنه عینی دارند. البته این عینیت به معنای سلب کامل جنبههای ذهنی این ارزشها نیست. به هر حال قضایای ارزشی هر چند جنبه عاطفی هم دارند اما میتوان آنها را مورد بررسی عقلانی قرار داد.
از آنجا که ارزشها از هر نوع و دستهای که باشند زیر مجموعهای از فرهنگ یک جامعه میباشند ناگزیر برای شناخت مکانیزم شکل گیری و اعتلا ارزشها و شیوههای گسترش و تعمیق آنها باید فرهنگ و ویژگیهای آن را دقیقا بشناسیم وگرنه در اختیار راهبردها و ابزارهای مناسب به بیراهه خواهیم رفت. حاملان ارزشهای فرهنگی علاوه بر شناخت فرهنگی علاوه بر شناخت فرهنگ و ویژگیهای آن سازگار نظام فرهنگی را نیز باید بشناسند تا صحنه تعامل فرهنگی را با صحنه تعامل فرهنگی را با صحنه تعامل سیاسی اقتصادی و نظامی خلط نکنند.
ادامه دارد.. .
در ابتدای بحث، «روش» و «رویکرد» خود را در مقاله حاضر هر چند به اجمال توضیح میدهیم. پس از پایان یافتن دفاع مقدس جامعه اسلامی (بسیجیان، رزمندگان، جانبازان، آزادگان، خانواده شهدا و سایر خانوادههای مذهبی) نگرانیهای جدی در زمینه حفظ و حراست از ارزشهای فرهنگی و معنوی دفاع مقدس وجود دارد.
این نگرانی هم اکنون تبدیل به یک مساله اجتماعی شده است پس مساله ما نحوه برخورد با این مساله اجتماعی است! در اینجا بین عارضه و مساله ما نحو برخورد با این مساله میبایست تفکیک قائل شویم زیرا در بسیاری از موقعیتها نه تنها مردن عادی بلکه کارشناسان اجتماعی نیز ممکن است این دو را با یکدیگر اشتباه بگیرند. «تب» یک عارضه است که حکایتگر و نشانه یک مساله (عفوت ریه) میباشد.
تلاش برای این باشد حساسیتها و نگرانیها بجای آنکه متوجه «عارضه» بشوند بر «مساله» متمرکز شوند. این امر لازمهاش این است که آسیب شناسی اجتماعی وارد مرحله کار علمی و کارشناسی شده و از دخالت سلیقهها آزاد شود.
امید آن داریم تا در مقاله حاضر مصداقی از فرآیند معقول چرخش از عارضه به سوی مسئله را به نمایش بگذاریم.
هم اکنون قشر عظیمی از ایثارگران نگران و درگیر دو مساله حیاتی هستن که هر دو ماهیت فرهنگی دارد:
1- چگونه ارزشهای فرهنگی متبلور شده در دوران دفاع مقدس را حفظ کنیم؟
2- گروههایی که حامل این ارزشهای هستند چگونه علیرغم فشارهای اجتماعی مجددا وارد صحنههای فعالیت اجتماعی شوند بنحوی که به یک نوپیدایی اجتماعی مطلوب ختم شود. یعنی هم ارزشها در وجود آنان کمرنگ نشود و هم اینکه بتوانند این ارزشها را در سطح جامعه اشاعه دهند. زیرا رابطه حاملان ارزشها با ارزشهای مورد نظر مانند رابطه آینه است با تصویر. لذا سرنوشت این گروههای بزرگ اجتماعی با سرنوشت سرمایه و داراییارزشمند آنان به هم گره خورده است.
برای یافتن پاسخهای مناسب ابتدا ادبیات مربوط به مفاهیم ارزش، ارزش اجتماعی و ارزشهای دفاع مقدس را مرور میکنیم. سپس مباحث نظری مطروحه در علوم اجتماعی را با توجه به زمینههای موجود در جامعه ما که از طریق تجربیات ممتد حاصل از مشاهده همراه با مشارکت با قشر رزمنده و ایثار گر فراهم آمده است مورد بررسی و گزینش قرار میدهیم.
قبل از هر چیز رویکرد انتخابی نیز باید معین شود زیرا بحث از ارزشها یک بحث فرهنگی است و برخی از جامعه شناسان معتقدند اصولا فرهنگ قابل برنامهریزی نیست. بر این مبنا سخن از چگونگی حفظ و حراست از ارزشها امری بیمعنا و دخالت بیحا در غیر مفید در روند طبیعی تکامل فرهنگی جامعه است. در این رابطه ما معتقدیم فرهنگ، برنامهپذیر است زیرا یک مقوله زمینی و سیاخته دست بشر است. منتها نوع برنامه زیری در این مقوله باید بلند مدت و میان مدت باشد. نهایت اینکه به عنوان یک حداقل در ارتباط با «زمینههای فرهنگی» میشود برنامهریزی کرد یعین زمینه سازی و تسهیل حرکت فرهنگی جامعه به سوی اهداف معین.
نکته دیگر اینکه آیا مقوله پاسداری و حراست از ارزشهای فرهنگی مخصوص جامعه تفکیک نشده و کودک و نابالغ است یا شامل حال جامعه مدنی و بلوغ نیز میشود؟
بدیهی است در جوامع بدوی و تفکیک نشده میزان انسجام نظام فرهنگی فوقالعاده بالا است لذا تعامل فرهنگی با محیط بیرون بسیار اندک است و در چنین شرایطی سخن از حفظ و حراست عناصر فرهنگی جایگاه ندارد لذا این مبحث در جوامع مدنی و تفکیک شده معنای بیشتری دارد اما این حفظ و حراست منحصر در ساختار حکومتی نبوده و نقش آن محوری نیست. نقش مهم را در اینجا نظارت هنگانی و نظارت نخبگان فرهنگی و فرهیختگان و اندیشمندان برعهده دارند. وظیفه حکومت در این جوامع حمایت از روندهای مثبت فرهنگی، زمینه سازی برای رشد فضایل انسانی و ارائه خدمات پایه در حوزه فرهنگ و هنر و آموزش است.
ادامه دارد.. .
بسم رب الشهدا و الصدیقین
السلام علیک یا اباعبدالله و علیالارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلامالله ابداً ما بقیت و بقیالیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم، السلام علی الحسین و علی علیبنالحسین و ....... با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و تمامی شهدای اسلام و امت شهیدپرور ایران و با سلام به خانواده محترم و درود و رحمت به روح پدر و مادرم. شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسأله انتخابی است که انسان کامل با تمام آگاهی آن را انتخاب میکند و با شهادت خویش شمع راه انسانهای پاک و نورانی میشود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به ساحل سعادت ادامه خواهم داد. نظر به اینکه اگر لیاقت شهادت داشته باشم بنابراین من راهم را انتخاب کردم امیدوارم که شما هم دست خط مرا (ولایت فقیه و برگزیدن راه شهادت) را انتخاب کنید.برادران در زمانی که اسلام در خطر است همانطوریکه امام عزیز قلب تپنده امت فرمود : به کسانیکه توانایی داشته باشند واجب میشود که برای پاسداری از حریم اسلام و قرآن به مقابله با دشمن برخیزند و مواظب باشید که این جنایتکاران هر روز برای نابودی جمهوری اسلامی ایران نقشه میکشند اما شما همانطوریکه تا به حال نقشه آنها را با اتکال به الله نقش بر آب کردید حالا هم هوشیار باشید که انشاالله کاری از دستشان ساخته نیست اما نگذارید ریشه بگیرند و چند جمله از جملات گهربار امام امت و مسئولین کشور که میفرمایند فراموش نکنیم که در جنگ با آمریکا هستیم و ما متکی به خدا هستیم و با اتکال به خدا از هیچ ابرقدرتی ترسی نداریم و ما مثل امام حسین (ع) در جنگ وارد شویم و مثل حسین (ع) باید به شهادت برسیم و تا آنجایی در خاک عراق پیش میرویم که خواستههایمان را بگیریم و هرگز زیر بار ذلت نخواهیم رفت. هیهات من الذله. در آخر از رزمندگان میخواهم که جبهه را گرم نگاه داشته و گوش به فرمان رهبر و تا آخرین نفس استقامت کنید که الان استقامت لازم است. در آخر وصایای شخصی من..... وسایل ارتباط نظامی من از قبیل لباس و غیره را بعد از شهادتم کسی استفاده کند در غیر این صورت به مراکز سپاه تحویل دهید مقدار پولی هست برای کفن و دفن که انشاالله لازم نمیشود چون آرزویم این است که در صحنه نبرد تکه تکه شوم تا در روز قیامت در پیش سالار شهیدان اباعبدالله و سایر شهدا سرافکنده نباشم..... درمراسم عزاداری من روضه بیبی حضرت زهرا (س) خوانده شود چون من از داشتن مادر و پدر محروم بودهام در آخر از همه خواهران و برادران و آشنایان میخواهم که اگر از من بدی دیدهاند حلال کنند برادران از استغفار و دعا دور نشوید (دعای کمیل و نماز جمعه) که بهترین درمان برای تمکین دردها است..... امام را تنها نگذارید که او حسین زمان است و هرکس او را تنها گذاشته امام زمان را تنها گذاشته است.....
منبع:پروندههای امانی از لشگر27
محسن در یکی از روزهای زیبای سال 1338 در جمع گرم و صمیمی خانواده دینشعاری به دنیا آمد، روزهای پرنشاط کودکی را زیر سایه تعالیم پدر و مادر گرامی و در پناه تعالیم دین اسلام گذراند.او از همان اوایل نوجوانی علاقه عجیبی به اهلبیت (ع) داشت و در 13 یا 14 سالگی بود که هیئتی به نام شهدای کربلا تأسیس نمود و خود به تنهایی مسئولیت آن را بر عهده گرفت.با شروع امواج خروشان انقلاب به صف مجاهدین راه حق پیوست و همواره در تظاهراتهای سال 1357 حضوری فعال داشت در همان ایام به همراه برادرش به خدمت در پزشکی قانونی پرداخت و مدت 6 ماه به صورت شبانهروزی در کار جابجایی و تحویل اجساد مطهر شهدا شرکت داشت محسن جزء اولین سربازانی بود که به فرمان امام خمینی (ره) به پادگانها برگشتند و خودشان را معرفی کردند او همواره فریضه مقدس امر به معروف و نهی از منکر را انجام میداد و برای سربازان پادگان به خصوص آنهایی که در انجام فرائض تعلل میکردند برنامه شناخت ایدئولوژی گذاشته بود.او حدود 5/1 سال در سالهای 57 و 1358 خدمت مقدس سربازی را انجام داد و پس از آن در سال 1360 به خیل سبزپوشان سپاهی پیوست. با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهههای نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر27 محمدرسولالله (ص) مشغول به خدمت شد و در سال 1363 به سفر حج رفت.در عملیاتهای طریقالقدس و کربلای1 یادآور دلاوریها و رشادتهای خالصانه او در راه دفاع از میهن است زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیتهایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال 1366 درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیلوار جان خویش را در حین خنثیسازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت مزار مطهر او در قطعه 29 بهشتزهرای تهران قرار دارد.
منبع:پروندههای امانی از لشگر27
راوی:همرزم شهید
سال 1342 ه ش در شهرستان میانه به دنیا آمد . سه ماه از عمرش نگذشته بود که پدرش را از دست داد . مادرش مسئولیت اداره خانواده را بر عهده گرفت ، و با سیصد تومانی که از همسرش به ارث مانده بود مغازه ی کوچکی راه انداخت تا از این طریق امرار معاش کنند . در چنین شرایطی ، صفرعلی ، تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان شاه عباس (سابق ) در سال 1348 آغاز کرد . طی این مدت ، بعضی اوقات در مغازه یار و یاور مادر بود . گاهی هم بساطی می گستراند و با فروش مواد خوراکی بخشی از مخارج خانواده را تامین میکرد. در همین دوران ، فراگیری قرآن را نزد پدربزرگش شروع می کند .
تحصیلات مقطع راهنمایی را در سال 1353 در مدرسه اروندرود ( ابوذر فعلی ) آغاز کرد .
در همین سالها ، برای رفع نیاز مالی خانواده ، در تابستان برای میوه چینی به زمین ها و باغات اطراف شهر می رفت و در بهار با کاشتن محصولات زراعی ، به کشاورزان کمک می کرد و در آخر ، به دستفروشی در کنار خیابان می پرداخت . در عین حال ، برای یادگیری قرائت قرآن ، مرتباً به مسجدآقا سلطان در محل سکونتش رفت و آمد می کرد و در هیئت های مذهبی و مراسم و شعائر دینی شرکت می جست .او فعالانه در انجمن اسلامی محل فعالیت می کرد . در همین دوران آنها موفق شدند منزلی را که از پدر به ارث برده بودند را بازسازی کنند ، در حالی که صفرعلی به مرز پانزده سالگی رسیده بود . در این زمان ، جامعه ایران هم در آستـانـه یک تغییـر و تحـول اسـاسی قرار داشت و مردم علیـه ظلم وستم نظام شاهنشـاهی قیـام کـرده بودند .
او شرکتی فعال در مبارزات انقلاب و تظاهرات خیابانی داشت . از جمله ، در یکی از روزهای انقلاب ، برای شرکت در تظاهرات از منزل خارج شد . نظامیان شاه ، در خیابان ها و کوچه ها مستقر بودند ، به گونه ای که مادر امکان خروج از منزل را نیافت . در حالی که تمام خانواده در بیم و ترس سنگینی به سر می بردند ، از پنجره مشرف به کوچه ، صفرعلی را می بینند که نان سنگک به دست وارد کوچه شد . فرمانده نظامیان که در همسایگی خانواده اباذری اقامت داشت ، بعد از شناسایی او ، به سربازان اجازه می دهد بدون سخت گیری او را رها کنند . هنگامی که وارد منزل شد ، تعدادی اعلامیه را از زیر پیراهن خود بیرون آورد که تعجب همگان را به همراه داشت .
پس از پیروزی انقلاب و صدور فرمان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران مبنـی بر تشکیل بسیـج ، او جزء اولین کسانی بود که به این نهاد پیوست . وی برای مدتی مسئولیت کارگزینی بسیج را به عهده داشت . همزمان تحصیلات دوره متوسطـه را در سال 1357 در دبیرستان شریعتی ( امام خمینی فعلی ) ادامه داد . وضعیت تحصیلی او در این مقطع متوسط بود وعلت آن هم وقت زیادی بودکه اوبرای پرداختن به ماموریتهای بسیج می گذاشت ,اما موفق شد این دوره را پشت سر گذارد .
در همین زمان ، کتابخانه کوچکی در منزل کوچکشان تاسیس کرد و کوشیـد تا با راه اندازی مغازة رنگ فروشی ، هزینه زندگی آینده خود را تأمین کند . او تحت تأثیر فضای سیاسی پس از انقلاب ، به عضویت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی درآمد ، اما بعد از مدتی به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست ، و با شروع جنگ تحمیلی ، در حالی که تنها هفده سال بیش نداشت ، رهسپـار جنگ شـد . در سه سـال متـوالی حضـور در جبهـه ها ، در عملیاتهای فتـح المبین ، بیت المقدس ، مسلم بن عقیل ,الفجرها و...شرکت داشت . در این مدت دو بار مجروح شد . در اولین مرتبه از ناحیه کتف ، در نوبت دوم در عملیات والفجر 1 ، از ناحیه پا مجروح شد و برای مدتی در بیمارستان امام خمینی تهران بستری گردید . بعد از ترخیص از بیمارستان ، همراه خواهرش به میانه بازگشت و همین که با یک پای در گچ و دو عصای زیر بغل وارد منزل شد ، مادر از او پرسید : صفر چه شده است ؟ در جواب به شوخی گفت : « مادر ، لطفاً کمی آرام تر صحبت کنید . دشمن می شنود و خوشحال می گردد » پس از بهبودی ، بار دیگر تصمیم گرفت به جبهه بازگردد ، اما مسئولان وقت سپاه به ویژه حجت الاسلام و المسلمین احمدی ) مسئول روابط عمومی ستاد مرکزی سپاه پاسداران ( به درخواست مادرش ، مأموریت خدمت در بخش تبلیغات و انتشارات ستاد مرکز را به او محول کردند و پس از مدتی ، مسئولیت روابط عمومی ستاد بر عهده او گذاشته شد . بعد از گذشت زمانی ، هنگامی که با درخواستش برای اعزام به جبهه بی توجهی می شود ، نامه ای خطاب به حجت الاسلام احمدی ، به تاریخ 14/2/1362 نوشت و باتسلیم استعفای خود ، به سوی جبهه های جنگ شتافت . در فرازی از این نامه آمده بود :
احساس شرم در مقابل شهدا می کردم و احساس گناه داشتم در برابر مسئولیتی که در قبال انقلاب خونبارمـان متوجه این حقیر بود ، با این که کمی تجربه داشتم ، با این حال در خانه ماندن را خیـانت می دانستـم ... مَثَل من و جبهـه ، مَثَل کودک شیرخـواری است کـه از شیـر مـادر دورش کنند .
شبانه از جا برمی خواست و بدون این که بیداری او باعث مزاحمت دیگران شود و دوستان رزمنده اش پی به عبادت او ببرند ، نماز شب می خواند و گریه های خود را نثار خالق می کرد . یا هنگامی که دوستان رزمنده اش لباسهای خود را از تن درمی آوردند تا در موقعیت مناسب آنها را بشویند ، بدون اطلاع لباسهای آنها را می شست .
او تحصیلات دوران متوسطـه را که در مقطع دوم دبیرستان نیمه تمام گذاشته بود ، در جبهه پی گرفت و موفق شد دیپلم بگیرد . علاقه او به تحصیل از همان زمان در او افزایش یافت ، به گونه ای که در وصیت نامه خود خطاب به برادر ناتنی اش , حسین جهانگیری نوشت :
کتابهای مرا برای برادرم نگهداری کنید و در تحصیل تشویق کرده و از ایشان بخواهید که راهم را ادامه دهد و بعد از خاتمه تحصیلات از دو موهبت پاسداری و طلبگی یکی را انتخاب کند ( با این که دومی مناسب تر است . (
توانایی و کفایت معنوی و رزمی صفرعلی اباذری ، باعث شد فرماندهان لشکر 31 عاشورا ، فرماندهی گروهان حضرت قاسم علیه السلام را به او بسپارند . در عملیات خیبر ، فرماندهی گردان حضرت علی اکبر علیه السلام به عهده او بود و با این گردان ، در عملیات خیبـر شرکت داشت ، تا این که در نزدیکی پل طلایـه ، در حالـی که بی سیم در دست داشت و عملیات را فرماندهـی می کرد ، در مقابل چشمان نیروهایش ، به شهادت رسید و جنازه اش در آبهای هورالهویزة مجنون ناپدید شد .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384
مشهور به بیوک آقا بود. سال 1342 ه ش در شهرستان اهر متولد شد . پدرش در ژاندارمری اشتغال داشت ، اما چون نمی خواست حقوق بگیر حکومت پهلوی باشد و از این طریق فرزندان خویش را بزرگ کند ، استعفا کرد و به کشاورزی در روستای ( محل سکونت قبلی ) مشغول شد .
میرقاسم تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه آیتی اهر به آخر رساند و در رشته علوم انسانی ( اقتصاد ) ادامه تحصیل داد . اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، به خاطر حضور در جبهه های جنگ از ادامه تحصیل منصرف شد و در هیجده سالگی به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد . همزمان با عضویت در سپاه در فصل تابستان به پدرش در کار کشاورزی کمک می کرد . در بین رشته های ورزشی به ورزش باستانی علاقة زیـادی داشت . بیشتر اوقات خود را در مسجد سپری می کرد و به مطالعه کتابهای مداحی و داستانهای مذهبی می پرداخت . همچنین ، مداح هیئتهای عزاداری و زنجیرزنی بود . زمانی که به عضویت سپاه پاسداران درآمد ، افراد را تشویق به جذب در پایگاه های مقاومت بسیج می کرد .
علی رغم نارضایتی والدینش از رفتن او به جبهه ، با توصیه آنها به صبر و شکیبایی ، عازم جبهه شد . حضور در مناطق جنگی را از کرمانشاه شروع کرد و پس از مدتی به سنندج رفت . سپس برای گذراندن دوره چریکی و تکاوری ، عازم تهران شد و پس از گذراندن این دوره رهسپار مناطق عملیاتی گردید . بعد از مدتی ، در پادگان آموزشی خاصبان ، به عنوان مسئول آموزش پادگان ، شروع به کار کرد . در جبهه در ایثار و فداکاری زبانزد همرزمانش بود . نقل است در یکی از پاتکها ، نیروهای عراقی از سلاح شیمیایی استفاده کردند . او ماسک خود را به رزمندة دیگری که ماسک نداشت ، داد و خود چفیه را در آب فرو برده و در جلو بینی و دهانش گرفت .
میرقاسم در یکی از درگیـری ها ، موفق شد با موشک انداز ( آر.پی.جی. 7 ) ، یک فرونـد هلی کوپتر دشمن را سرنگون کند . بعد از شهادت دوست و همرزمش - جام نوری - در کنار عکس خود در آلبوم نوشت : « جام نوری رفت و ما ماندیم . الهی می خواهم که در بستر نمیرم ، یاریم ده تا که در دل سنگر بمیرم . »
در عملیات بدر که معاون فرمانده گردان حضرت علی اصغر علیه السلام را به عهده داشت ، در منطقه هورالهویزه در شرق دجله ، در حال شلیک موشک آر.پی.جی. 7 بود که نارنجک پرتاب شده توسط دشمن در نزدیکی او منفجر شد و در اثر انفجار ، پای چپ او قطع گردید و آسیب شدیدی به لگن او وارد آمد ، و در اثر این جراحات ، به شهادت رسید . جنازه او را پس از انتقال به اهر ، در گلزار شهدای این شهر به خاک سپردند .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران
سال 1333 ه ش از مادری به نام طاهره کارگر در خانواده ای متوسط از شهرستان اردبیل متولد شد . نامش را ایرج گذاشتند ، اما بعدها با مراجعه به قرآن ، نام « رحمان » را برای خود برگزید .
پدرش ( حسینقلی ) ارتشی بود و خانواده او ابتدا در خانه ای اجاره ای در مراغه سکنی داشت و پس از ساخته شدن ساختمانهای سازمانی پادگان امام رضا (ع) مراغه به آنجا نقل مکان کردند . آنها بعد از گرفتن وام و ساختمان خانه ای در تبریز ، در این شهر مسکن گزیدند .
رحمان دورة آمادگی را در یکی از مهدکودک های مراغه گذراند و دورة ابتدایی را در مدرسة همافر مراغه ( پادگان امام رضا علیه السلام ) به پایان برد . در آن زمان با توجه به نبود نظام راهنمایی ، بعد از دوره ابتدایی ، دوران دبیرستان را در سال 1348 شمسی در مدرسة اوحدی مراغه و حکمت تبریز گذراند .
بعد از اخذ دیپلم ، به اصرار پدر ، در دانشکدة افسری نیروی هوایی شرکت کرد ، اما چون دیپلم تجربی داشت و نامش در فهرست افراد ذخیره درآمد ، آن را رها کرد . سپس به خدمت سربازی رفت و دوران آموزشی را در تهران گذراند و برای دورة خدمت به تبریز اعزام شد و در گردان دانشجویان جای گرفت , چون در امتحان گروهبانی شاگرد اول شد ، با درجة گروهبان یکمی ، سربازی را ادامه داد و به پایان برد . پس از اتمام خدمت سربازی ، در آزمون استخدامی شرکت نفت با رتبة اول قبول شد ؛ اما گفت : « من چنین شغلی را دوست ندارم ، شغلی را دوست دارم که در آن بتوانم کسانی را تربیت کنم . » با همین عقیده در آزمون سراسری دانشگاه شرکت کرد و در سال 1355 در رشتة تربیت بدنی دانشگاه تهران پذیرفته شد . دوران دانشجویی وی با اوج گیری انقلاب اسلامی مردم ایران مصادف شد . به همین جهت در حرکت های انقلابی شرکت کرد . در راهپیمایی های ضد رژیم پهلوی ، پخش اعلامیه ها و شبنامه ها فعالیت می کرد . یک بار هم در حین تظاهرات با باتوم زخمی شد و بیمارستانها از پذیرفتن وی ) به علت مسائل امنیتی ( امتناع کردند و وی در یکی از خانه های اطراف تهران بستری شد .
بعد از اخذ لیسانس ، در سال 1358 با دخترخاله اش ) اکرم شهـاب سردرودی ( ازدواج کرد . در ابتدای ازدواج ، ایرج و همسرش در خانة پدر بودند . اما بعد از شروع تدریس در مدارس شبستر در منزل رئیس آموزش و پرورش این شهر ، مستأجر شدند . در آن ایام ، در کنار تدریس در مدرسه به فعالیت در سپاه و آموزش قرآن در روستای سیس می پرداخت .
از بارزترین خصوصیات ایرج گذشت ، ایثار ، تواضع و به خصوص رسیدگی به خانواده های بی بضـاعت بـود . هر هفتـه طبق فرمایشـات امام (ره) ، روزهـای دوشنبـه و پنج شنبـه را روزه می گرفت ؛ به خواهرانش توصیه می کرد که مانند حضرت زهرا (س) زندگی کنند و فرزندانشان را حسین گونه تربیت کنند .
در دو ماه اول نامزدی در جهاد مشغول به کار شد و دو ماه بعد از شروع زندگی مشترک ، علی رغم پیشنهاد مسئولیت تربیت بدنی استان آذربایجان شرقی از طرف شهید آیت الله سیداسدالله مدنی ، حضور در جبهه های کردستان را که گرفتار تجزیه طلبی ضدانقلاب بود ، ترجیح داد و به طور جدی در درگیری های کردستان شرکت کرد .
با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق آرام و قرار نداشت ، تا این که در اوایل سال 61 عازم جبهه شد . اوایل در جبهه امدادگری می کرد اما با شروع مقدمات عملیات رمضان ، به معاونت گردان بعثت از لشگر 31 عاشورا منصوب شد .
او در نامه ای خطاب به خواهرانش علت رفتن خود به جبهه را چنین می نویسد :خواهرانم مگر دوست نداشتید برادرتان به آرزوی دیرینه اش برسد . مگر شاهد نبودید این انقلاب کاملاً اسلامی ، کلاً و 180 درجه برگشت و عوض شدنم شد ، نبایست در مقابل این همه نعمات که در رأس آن پیشوای زندگیم حضرت امام خمینی قرار دارد ، قدردانی می کردم تا خدا راضـی می شد ؟! این راه را با اجازة « الله » انتخاب کردم و زندگی دور از جهـاد مقدس و بی طرف و بی خیال ماندن به درد من نمی خورد . این را بدانید از زمانی که رهبر انقلاب را شناختم ، تولد تازه یافتم ؛ بنابراین یک کودک 5 ، 6 ساله نیاز به تکمیل داشت و دیدم فقط در جبهه هاست که روح و فکرم تغذیه می شود . به همین جهت بود که رو به سنگر آوردم .
ایرج آقابالازاده در 18اردیبهشت 1361وصیت نامه اش رانوشت تا دیدگاهها و نظرات خود را بیان کند.
در 30 تیر 1361 در عملیات رمضان زخمی و مفقودالاثر شد و تاکنون اثری از او به دست نیامده است . پسری به نام ناصر تنها یادگار اوست که در زمان شهادت پدر نه ماه بیشتر نداشت .
منبع:"فرهنگ جاودانه های تاریخ"(زندگینامه فرماندهان شهید آذربایجان شرقی)نوشته ی یعقوب توکلی,نشر شاهد,تهران-1384
«طلبة شهید: عبدالرضا ابراهیمیفر»
«و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین» امروز که این جنگ از طرف فرعونهای عصر یعنی کارتر و صدام بر انقلاب جوان و نو پای جمهوری اسلامی ایران تحمیل گشته است و ادامه نبرد حق با باطل در پهنه گیتی و در ازای زمان نمایان ساخته است، جنگی که به فرمان امام انسانها را از حالت سستی به ستیز وامیدارد، جنگی که طلیعه نجات مستضعفین را از افق بیکران هستی نوید میدهد و طلایهدار حکومت صالحان محروم گشته است، جنگی که من به آینده آن خوشبین و انتهای آن را نابودی و نقش بر آب شدن توطئههای قدرتهای شیطانی میبینم، جنگی که محرک آن را روح خدا و نیروی ایمان و بازوانش را مخلصترین جوانان از تبار هابیل و تانک و توپ و مسلسل آنرا اشک و آه و نیایشهای شب هنگام تشکیل میدهد. بنابراین چنین نبردی آیندهای بس درخشان و پایان پرامان را بشارت میدهد. اینجانب عبدالرضا ابراهیمیفر یکی از از کوچکترین قطراتی از دریای مواج روحانیت هستم که بسوی اقیانوس مواج سپاهیان شهر شهادت در حرکتم و از همگی همکیشان خود خواستارم که راهی را که ابرمردان تاریخ تشیع از محمد تا علی و از علی تا حسین و از حسین تا خمینی از احد تا صفین، از صفین تا کربلا و از کربلا تا ایلام و خوزستان ]پیمودهاند[ را بپیمایند. در شهادت من بر من نگریند، بر شهدای کربلا بگریند. درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی. پیروز باد جبهه مستضعفین علیه مستکبرین در تمام جهان و بر قرار باد پرچم توحید و لاالهالاالله بر فراز گیتی.
عبدالرضا ابراهیمیفر
بازگشت به گذشته تنها راه چاره
بهروز ساقی جانباز روزنامه نگار اطلاع رسانی را ابزاری برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت می داند و می گوید:« می توانیم با تمرکز به اخبار فرهنگی و برجسته کردن اقدامات موثر فلش بکی به گذشته پرباری که در این حوزه اتفاق افتاده بزنیم و دوباره آن اتفاقات ارزشمند را بازبینی و از نو به جامعه ارائه بدهیم.»
وی با انتقاد از کارکرد خبرگزاری و سایتهای این حوزه می گوید:« متاسفانه خبرها در تمام سایتها و خبرگزاریها یک شکل است و اغلب آنها برای جلب مخاطب وخبرسازی، خبرها را چند باره و چند وجهی تنظیم می کنند در حالی که اصل خبر مورد تردید است.»
ساقی به انتشاراخبار ارائه خدمات به ایثارگران اشاره می کند و می افزاید: « نشر اخبار و ارائه خدمات به ایثارگران ظلم مضاعفی است که به این قشر شده است به طوری که آنقدر روی خبرها مانور داده اند که ذهنیت منفی جامعه را به دنبال داشته است.»
او از اخبارطرح جامع خدمات رسانی به ایثارگران مثال می آورد و می گوید:« 11 سال است این طرح در بوق وکرنا شده است در حالی که هنوز در مجلس دست به دست می شود. واقعیت این است که این گونه اخبار جانبازان را در مظان اتهام قرار می دهد که در قبال ایثارگری امکانات منحصر بفردی را در اختیار خود و خانواده هایشان گرفته اند در حالی که دریافت این خدمات به هیچ وجه به معنای رفع مشکلات آنان نیست.»
جای خالی سیاهی لشکرها
برجستگی های جنگ ما به توپ و تانک نبود به آدمهایش بود که متفاوت از آدمهای جنگهای دیگر بودند. اما واقعیت این است که
80 درصد جغرافیای انسانی دفاع مقدس یعنی نیروی انسانی عادی گویا نیست.در حال حاضر فرماندهان و سرداران شهید ما گل سرسبد دفاع مقدس اند اما آیا همه جنگ به این افراد خلاصه می شود؟
دکتر رحمانی حلقه ناپیدای دفاع مقدس را «سیاهی لشکرها» می نامد و می گوید:«سیاهی لشکرها بدنه اصلی جنگ بودند و بدون آنها اداره کردن عملیات غیر ممکن بود. واضح است که در هر عملیات و موقعیت سختی که پیش می آمد همیشه چند نیروی زبده و شجاع و حماسه آفرین می جنگیدند ولی بقیه به اصطلاح کپ می کردند اما نه در ادبیات دفاع مقدس و نه در هنر و سینمای ما سخنی از کپ کرده ها نیست.» وی ادامه می دهد:«سیاهی لشکری در جهاد فضیلت است . در روایات ما از کسانی که در صفوف مجاهدان اسلام حضور دارند ولی مهارت خاصی در جنگیدن ندارند، تمجید شده و اجر و جهاد در راه خدا برای آنها در نظر گرفته شده است. اما ما فکر می کنیم فقط باید از حماسه آفرینان سخن بگوییم. مگر ما در جنگ ترسو نداشتیم نمونه اش خود من! با اشتیاق در شب عملیات شرکت می کردیم اما کارکه خیلی سخت می شد، از شهادت پشیمان می شدیم می گفتیم خدایا امشب نه! اگر می شود ما را برگردان! اجابت می شد و بر می گشتیم . اما هنوز پایمان به شهر نرسیده بود دوباره هوای منطقه به سرمان می زد.»
حذف جغرافیای جنگ به چه قیمتی؟
سه دهه از آغاز جنگ گذشته است. اما آنچه که پس از گذشت این سالها باقیمانده بهره برداری از دفاع مقدسی است که در تاریخ ثبت کرده ایم . وارثان جنگ حالا در میان ما هستند.رزمنده ای که کمتر از یک هفته و آن دیگری که هشت سال تمام در خطوط اول نبرد جنگیدند و بعد برگشتند و زندگی معمول خود را از سر گرفتند. جانبازی که تا پایان عمر با رنج معلولیت دست و پنجه نرم می کند، آزاده ای که همواره زخم اسارت را باخود دارد، پدر و مادری که روزها رابا یاد فرزند شهید خود می گذرانند، بهره های معنوی جنگ و دفاع هستند که بخش زیادی از آنها گمنام مانده اند.
دکتر رحمانی در این باره معتقد است، بنیاد شهید به عنوان نهاد خدمت رسان نگاه مادی به مقوله ایثارگری دارد. به همین خاطر بخشهای مهمی ازجغرافیای ایثار و شهادت را حذف کرده است. او به جمله تاریخی امام خمینی(ره) که فرمودند: « ملتی که 20 میلیون جوان دارد، باید 20 میلیون اسلحه داشته باشد»، اشاره می کند و می افزاید:«آیا خوب است بگوییم همه جنگاوران ما بزرگانی همچون خرازی ها و همتها بودند و بس؟ یا بگوییم از آن 20 میلیون حداقل چند میلیون به جنگ رفته اند . حالا بعضی سردار و فرمانده بودند و در تارک این دفاع نورانی درخشندگی بیشتری داشتند بعضی هم آدمهای معمولی و رشید و دلاور بودند.
این وسط عده ای حضور کمرنگ تری داشتند، اما بودند و این بودن آن هم از نوع مستمر و با دوامش خیلی مهم بود. راز این بودن و مهمتر از آن ماندن در جبهه را باید در همان گزاره « این ملت الهی شده است» پیدا کرد. همین روحیه تکلیف گرایی و عشق به امام بود که موجب ختم جنگ آنهم بدون هیچ هزینه و چالشی شد».
خبرگزاریهای بی مخاطب
در حال حاضر خبرگزاریهای حیات، فاش نیوز، پایداری، ساجد، بنیاد حفظ آثار و وبلاگهای زیادی در این حوزه فعالیت می کنند که مخاطب چندانی ندارند. همچنین برخی خبرگزاریها و روزنامه ها صفحاتی را به این خصوص اختصاص داده اند که اغلب اهداف سیاسی و جناحی خود را دنبال می کنند. این اتفاق در حالی است که امکانات رسانه ای نسبت به 30 سال گذشته گسترش بیشتری داشته است. یک روزنامه نگار باسابقه با مرور خاطرات اخبار حوزه جنگ در دوران دفاع مقدس می گوید:« در زمان جنگ امکانات ارتباطی ما بسیار محدود بود از سایت و خبرگزاریهای متعدد و امکانات الکترونیکی هیچ خبری نبود اماکیفیت مطالب بسیار قوی تر ارائه می شد و صفحات جبهه و جنگ مخاطبان فراوانی داشت که در حال حاضر موضوع عکس است.»
وی دلیل این موضوع را شناخت اندک مخاطبان رسانه از جوان، کودک و نوجوان امروز می داند و می گوید: «در حال حاضر جوان نسل فعلی با 30سال قبل خیلی فرق کرده است و اغلب آنان برای تامین منافع فردی پرورش یافته اند. از اینرو درک زمان به دست هنرمندانی که در رسانه ها کار می کنند خیلی مهم است. آنان باید از کلامی استفاده کنند که بتواند علاوه برارتباط با گروه های مختلف سنی آنان را تهییج کند.»
ایثارگران میراث دار یا میراث خوار؟
«ایثارگران ما به خاطر عملکرد رسانه ها در جامعه عزیز نیستند.» این اعتقاد دکتر رحمانی ، جانباز دفاع مقدس و حقوقدان است.
اما حد و مرز فرهنگ ایثار و شهادت کجاست و چه آسیبها و آفاتی آن را تهدید می کند؟
این حقوقدان دامنه این حوزه را از گفت و گوهای شفاهی و خانوادگی تا رسانه های مکتوب و مجازی ترسیم می کند که هرچه از رسانه های رسمی یعنی مطبوعات وصدا و سیما دورتر و به ارتباطات چهره به چهره و بدون تعارف نزدیکتر می شویم آسیب آن کمتر می شود.او در این باره می گوید: « اولین آسیب یا آفت افراط در شعار زدگی است . الفاظ و عبارت تکراری ما همه مدیون ایثارگران هستیم. لقلقه کلام تمام سخنرانان حوزه ایثار و شهادت است.البته همین شعارهای افراطی وقتی در لبنان مطرح می شود اثر عکس دارد و روح حماسه و شهادت طلبی ایجاد می کند. اما درجامعه ما آنقدر در گفتار و تصویر تکراری شده که مخاطب را دلزده می کند. از سوی دیگر کسانی این حرفها را تکرار می کنند که هیچ نسبتی با جبهه و جنگ ندارند. آسیب دوم افراط در تبلیغات رسمی است . تبلیغات رسمی ضد ترویج ایثار و شهادت است و اغلب توسط نهادهای متولی امور ایثارگری از عملکرد خودشان منتشر می شود که بنیاد شهید و امور ایثارگران در راس هرم تبلیغات رسمی آن قرار دارد که فقط به ارائه، بیلان کار وخدمات می پردازد و اخبار مدیریتها را به صورت تصاعدی در جامعه مطرح می کند این نوع تبلیغات اگرچه برای خانواده ایثارگران مطلوب است، اما وقتی در رادیو، تلویزیون و مطبوعات انعکاس می یابد، موجب دو دستگی می شود.»
این حقوقدان می افزاید:« نگاه به جانبازان در جامعه طوری ترسیم شده است که در حال بلعیدن همه امکانات عمومی از سهمیه دانشگاه تا شغل و امتیازات مادی هستند که به قیمت محروم کردن بقیه جامعه تمام می شود.»
تحصیلات ملاک ایثارگر نمونه!
در حال حاضر اطلاع رسانی درباره ایثار و شهادت در چند حوزه مشخص صورت می گیرد که مشخص ترین آنها پرداختن به زندگی فردی و شخصیتی ایثارگران است که به قدرت اجتماعی و تحصیلی رسیده اند در حالی که قشر ایثارگر به این تعداد محدود نمی شود. این نگاه قالبی آفاتی را نیز دامنگیر این حوزه کرده است. دکتر رحمانی در این باره معتقد است در معرفی چهره ها و نمادهای ایثارگری افراط و تفریط زیادی شده است.
او می گوید: «در معرفی چهره ها ملاک اول تحصیلات بوده است یعنی به جامعه ایثارگر گفته ایم ارزش اجتماعی این است که به دانشگاه بروید اما آیا در جامعه ایثارگری آنهایی که تحصیلات دانشگاهی ندارند، نمی توانند الگو باشند؟»
وی تبلیغ مستقیم را آفات دوم می داند و می گوید: «وقتی در تلویزیون میکروفن جلوی جانباز قرار می گیرد تا از خود تعریف کند این عین ضد تبلیغ است جانباز را باید از منظر دیگران تعریف کرد.»
ادامه دارد.. .
دیگر عادت کرده ایم که رسانه در زندگی ما نقش اساسی و مهمتری داشته باشد. در عصر ارتباطات در دوره ای که رسانه ها پیام آوران فکر و اندیشه هستند کوچه های دهکده جهانی« مک لوهان »هر روز کوتاه ترو تنگ تر می شود و اهالی آن تسلیم خدایانی می شوند که در جبهه بزرگ فرهنگی اخبار واطلاعات را در کمتر از کسر ثانیه بر سر آنان آوار می کنند. با این تفاسیرطبیعی است که غولهای خبری افکار عمومی جهان را به دست گیرند و به آن جهت دهند تا جایی که بتوانند انقلاب مخملی یا نارنجی راه بیندازند و در تمام عرصه های فرهنگ وسیاست یک جامعه اثر گذار شوند. با این مقدمه نقش رسانه در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به عنوان ابزار کارآمد مقابله با جنگ نرم مطرح می شود اما تجسم عینی این نقش زمانی بود که حسین فهمیده نوجوان 13 ساله زیر تانک دشمن رفت و در پی آن مانور رسانه ها بر این اتفاق و جمله معروف امام خمینی (ره) که فرمودند :«رهبر ما آن طفل 13 ساله ای است که نارنجک به خود می بندد و زیر تانک می رود» ده ها هزار نوجوان و جوان را از کلاسهای درس و مدرسه بیرون کشید وبه جبهه های جنگ فرستاد.
یک استاد ارتباطات در رابطه با نقش موثر رسانه ها گفته معروف «ویلبر شرام» نظریه پرداز ارتباطات را نقل می کند که وقتی گلوله ارتباطی پیام از رسانه به سمت مخاطب پرتاب می شود، به منزله یک گلوله واقعی است که مخاطب را واقعا از پا در می آورد.
وی ادامه می دهد: «اما برای آنکه این فرآیند اثر گذار باشد باید زمینه و ارزشهای فرهنگی آن هم در جامعه وجود داشته باشد. برای مثال در جامعه ای که ایثار مفهوم و تجلی نداشته باشد و افراد و حاکمیت جامعه فقط به سود اقتصادی و منافع شخصی فکر کنند رسانه هرچقدر قوی عمل کند، کمتر اثر گذار خواهد بود.»
وی به پیش زمینه های فرهنگی ایثار در ایران باستان اشاره می کند و می گوید: « در فرهنگ ایرانیان ایثار نقش بسیار مهمی دارد به طوری که قبل از اسلام با داستان سیاووش روبرو هستیم که خونش بر زمین می ریزد، اما در مقابل اندیشه هایش ایثارگری می کند. بعد از اسلام نیز فرهنگ ایثار در مکتب امام حسین (ع) تجلی یافت و فرهنگ تاسوعا و عاشورا در طول فرهنگ تاریخ ما وجود داشته پس کار رسانه باید بسیار راحت تر و اثر گذارتر باشد.»
اما سوال اینجاست با وجود پیش زمینه های فرهنگی چرا رسانه های ما بعد از جنگ موفق عمل نکرده اند؟
این استاد دانشگاه در این باره می گوید: « با پایان جنگ بحث سازندگی مطرح شد و اغلب افراد به دنبال منافع شخصی رفتند. اوضاع اقتصادی نیز جامعه را از آن فرهنگ دور کرد. رسانه ها هم موضوع را تمام شده دیدند . یکی دیگر از دلایل موفق نبودن رسانه ها در این عرصه این است که مدیریتهای فرهنگی و رسانه ای در جامعه ما ضعیف هستند در حالی که ابزارهای توانمندی را در اختیار دارند اما نحوه به کارگیری آن را نمی دانند . به عبارتی ابزارها پیشرفت کرده اما دیدگاه به لحاظ محتوایی پیشرفتی نداشته است.»
ادامه دارد.. .