معرفی وبلاگ
هر دل شد حجله ای برای غم تو/ هر دیده چو دجله است در ماتم تو از یاد نرفته ای که دلها با توست/ دل نیست مگر دلی که شد همدم تو... این وبلاگ را به تمامی دوست‌داران اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، حضرت امام خمینی (ره) و تمامی شهدای اسلام تقدیم می‌کنم. باشد نزد حضرت دوست، مقبول افتد... با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد... با تقدیم احترام، ارداتمند شما: حمیدرضاهاشمی‌فرهود
صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 451156
تعداد نوشته ها : 409
تعداد نظرات : 15
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

در بـیـنش قرآنى امام خمینى, هدف از جنگ, از بین بردن فتنه است. امام در برابر شعار توده مردم در دوران دفاع مقدس: جنگ جنگ تا پیروزى, یادآور مى شد: (جنگ جنگ تا رفع فتنه, قرآن مى فرماید: وقاتلوهم حتى لاتکون فتنه29. همه بشر را دعوت مى کند براى رفع فتنه.)30

جـهـاد در مـنـطق قرآن قانونى است خدایى و مقدس که از روى ناگزیرى و براى اصلاح جـامـعـه و پدید آوردن جامعه اى توحیدى و رسیدن به صلح پایدار, تشریع شده است.

در بـیـنش قرآنى امام خمینى, هدف از جنگ, از بین بردن فتنه است. امام در برابر شعار توده مردم در دوران دفاع مقدس: جنگ جنگ تا پیروزى, یادآور مى شد: (جنگ جنگ تا رفع فتنه, قرآن مى فرماید: وقاتلوهم حتى لاتکون فتنه29. همه بشر را دعوت مى کند براى رفع فتنه.)30

در قـرآن فـتـنـه, بـه مـعـنـاى آزمـایش31, بلا و عذاب32, فریب و اغوا33, ستم و بـیـدادگـرى34 و شـرک به کار رفته است. همه این معانى یک ریشه دارد و آن عبارت اسـت از: فـشـار و اختناق, گمراهى و توطئه, بدبین کردن مردم به اسلام و جلوگیرى از دعوت به دین, و بستن راه برحقیقت.

احترام به مال و جان انسانها ضرورت دارد, ولى پاسدارى از کرامت و حقوق انسانى, مـانـند: عدالت اجتماعى و ستیز با ستم, آزادى و حریت انسانى, خداپرستى و آزادى تـبـلـیغ دین, صلح و امنیت عمومى وو از آن بالاتر است. براى نجات ارزشهاى والا و نـجـات انـسان و دفاع از حقوق عمومى, باید شمارى از مردم جان خود را فدا کنند.

در مـنـطق اسلام, جهاد, نه مبارزه براى گستراندن قلمرو و رسیدن به مال و ثروت و زمین که مبارزه براى خدا و خدمت به خلق اوست.

1. دفـاع: اگـر دشمن به سرزمینهاى اسلام هجوم آورد, بر همه مسلمانان, در هر کجا بـاشـنـد, واجـب اسـت از حـوزه اسـلام دفـاع کنند و اسلام و مسلمانان را از سلطه بـیـگـانگان نجات دهند. در منطق امام, چیرگى کافران و بیگانگان تنها هجوم و یا اشـغـال نـظـامـى نـیـست که سلطه سیاسى و اقتصادى و فرهنگى دیگران بر مسلمانان پـذیـرفته نیست و بر مسلمانان لازم است در صورت امکان و آماده بودن شرایط, براى دفاع از عزت اسلامى با حاکمیت کافران بستیزند.35

نظام اسلامى و مسلمانان مى باید چنان توانمند باشند که دشمن خیال تاخت و تاز به آنـهـا را در سر نپروراند. اگر دشمن, در اندیشه هجوم به سرزمینهاى اسلامى است و مـقدمات آن را تدارک مى بیند, مسلمانان باید به او مهلت ندهند و پیش از این که بـه مـرزهاى اسلام حمله ور گردد, رو در روى او قرار گیرند با همان حربه هایى که دشمن علیه مسلمانان استفاده مى کند, او را از هجوم, باز دارند.

عـلى(ع) به سپاهیان خود مى فرمود: چرا منتظر مى مانید دشمن به سرزمین شما حمله بـرد و در خـانه با شما درگیر شود, بلکه شما باید پیش از رسیدن دشمن بر او راه بندید و او را در خانه اش مشغول سازید: (وقلت لکم اغزوهم قبل ان یغزوکم فما غزى قوم قط فى عقر دارهم الا ذلوا.)36

و گـفـتـم: با آنان بستیزید, پیش از آن که بر شما حمله برند و بگریزند. به خدا سـوگـنـد بـا مردمى در استانه خانه شان نجنگیدند, جز آن که جامه خوارى بر آنان پوشیدند.

امـام امت, به پاسداران نظام اسلامى پیشنهاد مى دهد: پرواى دشمن را داشته باشید و مـسـتکبران و بدخواهان انقلاب اسلامى را در مرزهاى آنان مشغول سازید. آنان اگر در آرامـش یـابـنـد و جـنـایـتـکارانى چون اسرائیل خیالشان از سوى فلسطینیان و لـبـنانیان, آسوده باشد, به سوى ما خواهند آمد و با محاصره همه جانبه ما را در چهار دیوارى خود خفه خواهند ساخت.

ادامه دارد.. .

(۲۵) در جای دیگر فرموده اند: « حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، عدل اسلامی را مستقر کنید. با عدل اسلامی همه و همه در آزادی واستقلال و رفاه خواهند بود.» 

 نتیجه گیری مکتب سیاسی امام خمینی مبتنی بر اصولی است که امام خمینی در طول دوران مبارزاتی خویش از نخستین اثر خویش در سال ۱۳۲۳ در کتاب کشف الاسرار تا آخرین مکاتبات خویش در سال ۱۳۶۸ آنها را ارائه نموده است. هر چند پس از امام خمینی در تفسیر این اصول اختلاف نظرهایی شکل گرفته است و دیدگاههای مختلف در جزئیات تفکر سیاسی امام خمینی ظاهر شده است، اما به نظر می رسد اصول مکتب سیاسی امام خمینی را می توان با مراجعه به آثار مکتوب و شفاهی ایشان تدوین نمود. یکی از روشهای توضیح تفکر سیاسی امام خمینی نگرش گفتمانی است که طبق آن سعی می شود دال برتر و محوری یک اندیشه شناسایی شده و متعاقب آن چگونگی هم نشینی نشانه ها در آن و مفهوم آنها مورد بررسی و مطالعه قرار گیرد. به نظر می رسد «حکومت اسلامی» در قالب نظام جمهوری اسلامی را که خود متشکل از دو مؤلفه اسلامیت یا همان ولایت فقیه است و جمهوریت یا نقش مردم را کانون تفکر سیاسی است. بدیهی است که نشانه هایی چون مردم، آزادی، عدالت، مجلس، انتخابات و بسیاری دیگر در این نظام مفصل بندی یا همان مجموعه نشانه ها متفاوت از مفاهیم و نشانههای به کار گرفته شده در گفتمان غرب خواهد بود. عدم توجه به این نکته موجب سوء فهم نسبت به گفتمان سیاسی امام خمینی گردیده است. در عصر حاضر از نظر نوشتار حاضر دقیقترین توصیف از اصول تفکر سیاسی امام خمینی توصیف موجز اما دقیقی است که شاگرد برجسته و جانشین امام خمینی در سالگرد ارتحال ایشان ارائه داده است. در نهایت اگر بخواهیم اصول اندیشه امام خمینی را در قالب یک مفصل بندی گفتمانی به تصویر کشیم، می توانیم آن را به صورت نمودار نشان دهیم. البته بدیهی است که نشانگان دیگری نیز غیر از موارد ذکر شده همانند انتخابات، قانون، مشارکت سیاسی، در اندیشه سیاسی امام خمینی ره وجود دارد که در این نوشتار به جهت گزارش اجمالی و تمرکز بر مهمترین موارد صرفا موارد مهم مطرح شده است.

پی نوشت: ۱. میشل فوکو، انقلاب ایران روح جهان بی روح، ۲. دیوید هوارث، " گفتمان"، در: دیوید مارش و جری استوکر، روش و نظریه در علوم سیاسی، امیر محمد حاج یوسفی، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ۱۳۷۸، صص ۱۹۵-۲۲۲. ۳. . Marianne Jorgensen, & Louise Philips, Discourse Analysis As theory & method, London, Sage Publications. ۲۰۰۲. ۴. .David Howarth, Discourse, Buckingham, Open University Press, ۲۰۰۰, ۱۰۱-۱۰۲. ۵. هوارث، همان. ۶. نک: محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، قم، موسسه انتشاراتی تمهید، ۱۳۷۷، ۴۳-۵۰. ۷. امام خمینی، صحیفه نور، ج ، ص . ۸. صحیفه نور، ج ۲: ۳۶ ۹. همان. ۱۰. کاظم قاضی زاده و سعید ضیائی فر، اندیشه های فقهی- سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، ۱۳۷۷، ۱۵۸ ۱۱. مهدی حایری، حکمت و حکومت، لندن، نشر شادی، ۱۳۷۵، ۲۱۶. . Sami Zubaidah, Islam, the People & the State, London, Routledge, ۱۹۸۹, P. ۳۳ ۱۲.بابی سعید، هراس بنیادین: اروپامداری و ظهور اسلام گرایی، غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۹، ص۱۲۰. ۱۳. همان، ۱۴۹ ۱۴. سخنرانی مقام معظم رهبری در سالگرد ارتحال امام خمینی ره در بهشت زهرا(ع)، ۱۴/۳/۱۳۸۳. ۱۵. امام خمینی، ولایت فقیه، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره، چ ۸، ۱۳۷۸، ص۴. ۱۶. صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۳۶. ۱۷. Sami Zubaidah, Ibid. ۱۸. برای نمونه هایی از سخن امام خمینی ره در مورد میزان بودن مردم نک: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جایگاه مردم در نظام اسلامی: تبیان آثار موضوعی، تهران، موسسه تنظیم نشر و آثار امام خمینی ره، تابستان ۱۳۷۹، ص ۳۸-۴۵. ۱۹. همان، ص ۹. ۲۰. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینی، تبیان دفتر پنجم، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ ۵، ۱۳۷۴، ص ۲۶۸. ۲۱. همان. ۲۲. امام خمینی، ولایت فقیه، ص ۳. ۲۳. صحیفه امام، ج ، ص . ۲۴. همان، ج ۹، ص ۴۲۵. ۲۵. همان، ج ۷، ص ۱۱۵. غلامرضا بهروزلک جمع آوری شده ازمنابع گونانون

(۱۹) ایشان در جای دیگر ضمن تأکید بر ولایت فقیه اظهار داشته است « ... تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر می شده به بیعت با ولی مسلمین.»

(۲۰) ۳. رویکرد بین المللی و جهانی شاخص سوم از شاخصهای مکتب سیاسی امام، نگاه بین‏المللی و جهانیِ این مکتب است. مخاطب امام در سخن و ایده‏ی سیاسی خود، بشریت است؛ نه فقط ملت ایران. ملت ایران این پیام را به گوش جان شنید، پایش ایستاد، برایش مبارزه کرد و توانست عزت و استقلال خود را به‏دست آورد؛ اما مخاطب این پیام، همه‏ی بشریت است. مکتب سیاسی امام این خیر و استقلال و عزت و ایمان را برای همه‏ی امت اسلامی و همه‏ی بشریت می‏خواهد؛ این رسالتی است بر دوش یک انسان مسلمان. امام خمینی در موارد مکرر بر پیام انقلاب اسلامی برای تمامی جهان و نیز الگو بودن آن برای تمامی مردم ستمدیده تأکید کرده اند. در کلامی می فرمایند: « امید است انقلاب اسلامی ملت بزرگ ما و پیروزی عظیم آنان بر دشمنان اسلام و مملکت راهنمایی برای سایر ملل ستمدیده و تحت سلطه قرار گیرد و با اتحاد و همبستگی، شرّ همه سلطه گران و بخصوص آمریکا را از خود کوتاه نموده در تحت تعالیم مقدسه اسلام، عظمت از دست رفته خود را باز یابند.»

(۲۱)جای دیگری نیز بر الگو گیری دیگر مسلمانان از مردم ایران اشاره نموده است: « ملتهای مسلمان از فداکاری مجاهدین ما در راه استقلال و آزادی و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگیرند و با پیوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشکنند، به پیش به سوی آزادگی و زندگی انسانی بروند.»

(۲۲) ۴. پاسداری از ارزشها و ولایت فقیه « شاخص مهم دیگر مکتب سیاسی امام بزرگوار ما پاسداری از ارزشهاست، که مظهر آن را امام بزرگوار در تبیین مسأله‏ی ولایت‏فقیه روشن کردند. از اول انقلاب اسلامی و پیروزی انقلاب و تشکیل نظام اسلامی، بسیاری سعی کرده‏اند مسأله‏ی ولایت‏فقیه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفی کنند؛ برداشتهای خلاف واقع و دروغ و خواسته‏ها و توقعات غیرمنطبق با متن نظام سیاسی اسلام و فکر سیاسی امام بزرگوار.» ولایت فقیه در کانون تفکر سیاسی امام خمینی قرار دارد. از نظر ایشان « ولایت فقیه از موضوعاتی است که تصور آنها موجب تصدیق می شود، و چندان به برهان احتیاج ندارد. به این معنا که هر کس عقاید و احکام اسلام را، حتی اجمالا، دریافته باشد چون به ولایت فقیه برسد و آن را به تصور آورد، بی درنگ تصدیق خواهد کرد و آن را ضروری و بدیهی خواهد شناخت»

(۲۳)ا شاید بتوان مهم ترین توصیه امام خمینی را در پاسداری از این ارزش در کلام معروف وی بدانیم که فرمودند: « پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد»

(۲۴) ۵. عدالت اجتماعی عدالت اجتماعی یکی از مهمترین و اصلی‏ترین خطوط در مکتب سیاسی امام بزرگوار ماست. در همه‏ی برنامه‏های حکومت - در قانونگذاری، در اجرا، در قضا - باید عدالت اجتماعی و پُر کردن شکافهای طبقاتی، مورد نظر و هدف باشد. این‏که ما بگوییم کشور را ثروتمند می‏کنیم - یعنی تولید ناخالص ملی را بالا می‏بریم - اما ثروتها در گوشه‏یی به نفع یک عده انبار شود و عده‏ی کثیری هم از مردم دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمی‏سازد. امام خمینی (ره) هدف اساسی خود را برقراری عدالت اسلامی معرفی کرده اند. « عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم.... یک همچو اسلامی که در آن عدالت باشد، اسلامی که در آن ظلم هیچ نباشد، اسلامی که در آن شخص اول با آن فرد آخر همه علی السواء در مقابل قانون باشند.»

ادامه دارد..

(۱۲) در واقع چنانکه بابی سعید نیز بخوبی در اثر ارزشمند خود نشان داده است، نوآوری امام خمینی شکست سیطره و مرکزیت غربی است. از نظر وی: اسلام گرایی تلاشی است برای تبیین مدرنیته ای که حول اروپامداری ساخته نشده است. از این منظر اسلام گرایی آن گونه که خود اسلام گرایان نیز ادعا می کنند، جنبشی آشکار برای انکار غرب به حساب می آید. البته رد غرب را نباید به معنای تلاش برای استقرار جوامع کشاورزی سنتی دانست. انجام این کار به معنای گفتگوی مجدد با هویت مدرنیته و هویت غرب است. این نوع نگرش، تلویحا در پاره ای از بحثهای اخیر راجع به رابطه بین مدرنیته و پست مدرنیته یافت می شود.

(۱۳) از این منظر تنها زمانی می توان اسلام گرایی معاصر را که امام خمینی مصداق بارز آن است، درک نمود که از غرب مرکزیت زدایی شده باشد و غرب نیز همانند مرکزی بین دیگر مراکز باشد: منطق اسلام گرایی مستلزم منطقه ای شدن غرب و جا دهی مجدد آن به عنوان مرکز در میان سایر مراکز است. دیگر تلقی یک شکل بندی فرهنگی که فرهنگهای دیگر لزوما در صدد تقلید از آن باشند، وجود ندارد. ظهور اسلام گرایی تنها در فضایی قابل فهم است که در آن غرب مرکز زدا شده باشد.

(۱۴) شاید بتوان پس از شناسایی دال مرکزی گفتمان سیاسی امام خمینی ره جامع ترین توصیف را در باره مکتب سیاسی امام خمینی در کلام مقام معظم رهبری بیابیم. آیت الله خامنه ای که شاگرد مبرز امام خمینی بوده و در مراحل انقلاب نیز همواره از یاران نزدیک و ملازمان خاص ایشان بوده است، در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خمینی در ۱۴ خرداد ۱۳۸۳ در بهشت زهرا(ع) توصیف جامع و فراگیری از مکتب سیاسی امام خمینی ارائه دادند. ایشان با اشاره به جایگاه امام خمینی در جهان معاصر خطوط اساسی و برجسته مکتب سیاسی امام خمینی را در پنج ویژگی اساسی اعلام کردند. آنچه در پی می آید گزیده ای از عبارات معظم له می باشد

(۱۵) که مستندات آن از کلام امام خمینی ره پس از نقل دیدگاههای ایشان ذکر شده است: ۱. پیوند معنویت و سیاست در مکتب سیاسی امام، معنویت با سیاست در هم تنیده است. در مکتب سیاسی امام، معنویت از سیاست جدا نیست؛ سیاست و عرفان، سیاست و اخلاق. امام که تجسم مکتب سیاسیِ خود بود، سیاست و معنویت را با هم داشت و همین را دنبال می‏کرد؛ حتّی در مبارزات سیاسی، کانون اصلی در رفتار امام، معنویت او بود. همه‏ی رفتارها و همه‏ی مواضع امام حول محور خدا و معنویت دور می‏زد. امام به اراده‏ی تشریعی پروردگار اعتقاد و به اراده‏ی تکوینیِ او اعتماد داشت و می‏دانست کسی که در راه تحقق شریعت الهی حرکت می‏کند، قوانین و سنت‏های آفرینش کمک گار اوست. امام خمینی در نخستین نوشته های خویش بر مسأله پیوند دین و سیاست تأکید نموده اند. جدایی دین از سیاست از نظر ایشان فکری است که توسط ابتدا از سوی بنی امیه در صدر اسلام و سپس از سوی استعمارگران مطرح شده است. استعمارگران «تبلیغ کردند که اسلام دین جامعی نیست؛ دین زندگی نیست؛ برای جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است.»

(۱۶) چنین شعاری از نظر امام خمینی ره شاخصه اسلام آمریکایی است. «... اسلام آمریکایی این بود که ملاها باید بروند درسشان را بخوانند چکار دارند به سیاست، با صراحت لهجه می گفتند...»

(۱۷) ۲. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم شاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیین‏کننده بودن اراده‏ی انسان. در مکتب سیاسی امام، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه‏ی ارزشمندی و کرامت داشتن این است که در اداره‏ی سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند. لذا مردم‏سالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما - که از متن اسلام گرفته شده است - مردم‏سالاریِ حقیقی است؛ مثل مردم‏سالاری امریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگریِ ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی خود، با اراده‏ی خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب می‏کنند؛ مسؤولانِ خود را هم انتخاب می‏کنند. از طرف دیگر امام با اتکاء به قدرت رأی مردم معتقد بود که با اراده‏ی پولادین مردم می‏شود در مقابل همه‏ی قدرتهای متجاوز جهانی ایستاد؛ و ایستاد. سامی زبیده تفکر سیاسی امام خمینی را بدان جهت به عصر جدید متعلق می داند که مردم در آن نقش مهمی دارند.

(۱۸) بارزترین نمونه های سخنان امام خمینی را در باب نقش مردم می توان در گزاره معروف زیر دانست: « میزان رأی ملت است.»

ادامه دارد.. .

(۶) اما نوآوری اساسی امام خمینی را ضمن احیای نظریه ولایت فقیه در برابر سیطره تفکر مدرنیسم غربی، باید در طرح و ترکیب برخی از عناصر فکری جدید همانند جمهوریت خواهی و تأکید بر نقش مردم و قانون اساسی و انتخابات در نظریه ولایت فقیه بدانیم. تأکید امام خمینی ره در آستانه انقلاب اسلامی در ایران بر جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر،

(۷)کانون نظریه سیاسی امام خمینی را شکل می دهد. از این جهت دال برتر و مرکزی مفصل بندی گفتمان سیاسی امام خمینی را می توان همان "جمهوری اسلامی" بدانیم که اسلامیت محتوای آن و جمهوریت شکل آن است. طبق آنچه که در مجموعه آثار باقی مانده از امام خمینی در باب جمهوریت می توان یافت، طرح جمهوری اسلامی برای نخستین بار در مصاحبه با خبرنگار فیگارو می باشد. ایشان در پاسخ به این سوال خبرنگار که «عمل شما دارای چه جهتی است و چه رژیمی را می خواهید جانشین رژیم شاه کنید؟» برای اولین بار از جمهوری اسلامی سخن گفتند. ایشان در این مصاحبه با اشاره به اینکه "شکل حقوقی رژیم نیست که اهمیت دارد، بلکه محتوای آن مهم است"، جمهوری اسلامی را مطرح ساختند و اظهار داشتند " قبل از هر چیز ما به محتوای اجتماعی رژیم سیاسی آینده خود دل بسته ایم"

(۸). ایشان در جای دیگر به توصیف اجمالی ویژگیهای آن پرداختند. «ما خواستار جمهوری اسلامی می باشیم. جمهوری، فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلامی یعنی محتوای آن فرم، که قوانین الهی است.»

(۹) از نظر امام خمینی «جمهوری» بهترین قالبی است که ما را به «محتوای اجتماعی رژیم سیاسی آینده و ترقی جامعه» می رساند و نسبت به تشکیل حکومت اسلامی امیدوار می نماید. ایشان خود اذعان می دارد که «جمهوری اسلامی» نظیری در جهان سیاست ندارد. تجلی اسلامیت نظام همان نظریه ولایت فقیه است که ایشان به صورت اجمالی آن را ابتدا در کشف الاسرار در سال ۱۳۲۳، سپس در مباحث فقه استدلالی و فتوایی ایشان که به ترتیب در مبحث اجتهاد و تقلید کتاب الرسائل و مبحث امر به معروف و نهی از منکر کتاب تحریر الوسیله و بحث ولایت فقیه کتاب البیع آمده است؛ در مرحله سوم در نیمه دوم سال ۱۳۵۸ به طور پراکنده در سخنرانیها و مصاحبه های مختلف که به عنوان دفاع از تصویب اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است؛ در مرحله چهارم، مجموعه اظهار نظرهای امام در باره محدوده اختیارات و شرایط ولی امر که در طی چند نامه و سخنرانی از زمستان ۱۳۶۶ تا یک ماه قبل از رحلت ایشان آمده است. عموم این نامه ها در جواب استفتائات یا اشکالات طرح شده از سوی مسؤولان عالی رتبه نظام اسلامی بوده است.

(۱۰) بدیهی است که نشانه جمهوریت در آموزه "جمهوری اسلامی" معنای خاصی در مفصل بندی گفتمانی امام خمینی دارد که از گفتمان مدرنیسم متفاوت است. غرب مدرن بر اساس آموزه هایی چون اومانیسم، سکولاریسم، عقلانیت خود بنیاد و قرائت کلان پیشرفت، تفسیری از جمهوریت ارائه داده است که در آن تمامی مشروعیت نظام سیاسی از قرارداد اجتماعی و خواسته های بشری نشأت گرفته و دین و آموزه های الهی در آن کاملا از عرصه سیاسی کنار گذاشته شده اند. غرب با سیطره فکری و تمدنی خویش و تحمیل دیدگاههای خویش بر دیگران بویژه بر ملل جهان اسلام چنین وانمود کرده است که معنا و مفهومی متفاوت برای جمهوریت و جود ندارد و تنها معنای صحیح آن همان قرائت غربی آن است. از این رو برخی نیز در کشور ما هنگام طرح این نظریه توسط امام خمینی تحت تأثیر نگرش غربی بر تناقض آمیز بودن آن اعتقاد داشته اند.

(۱۱) اما چنین تفسیری از میراث سیاسی امام خمینی نادرست بوده و غرب مدرن را معیار داوری قرار می دهد. اما باید توجه داشت که هنر امام خمینی فرارفتن از سیطره و هژمونی غرب است و به تعبیر سامی زبیده «امام خمینی چنان سخن می گوید که گویی غرب وجود ندارد».

ادامه دارد.. .

مکتب سیاسی امام خمینی مبتنی بر اصولی است که امام خمینی در طول دوران مبارزاتی خویش از نخستین اثر خویش در سال ۱۳۲۳ در کتاب کشف الاسرار تا آخرین مکاتبات خویش در سال ۱۳۶۸ آنها را ارائه نموده است. هر چند پس از امام خمینی در تفسیر این اصول اختلاف نظرهایی شکل گرفته است و دیدگاههای مختلف در جزئیات تفکر سیاسی امام خمینی ظاهر شده است، اما به نظر می رسد اصول مکتب سیاسی امام خمینی را می توان با مراجعه به آثار مکتوب و شفاهی ایشان تدوین نمود. نامی آشنا و محبوب است. امام خمینی مرد قرن و احیاگر میراث عظیم اسلامی در جهان امروز است. به رغم سیطره تمدن غربی بر جهان امروز و شیفتگی بسیاری به زرق و برق آن امام خمینی کسی بود که راه جدیدی را برای انسان امروز ارائه نموده و به تعبیر اندیشمند پسامدرن فرانسوی میشل فوکو

(۱) منادی معنویت و روحی جدید برای جهان بی روح در عصر حاضر گردید. پایداری او در طول بیش از سه دهه تلاش و مجاهدت خستگی ناپذیر میراث گرانبهایی برای مسلمانان و شیفتگان وی برجای گذارد و سنتی نو و مکتبی اصیل برای احیای ارزشها و اصول اسلامی در جهان امروز ارائه کرد. مکتب سیاسی وی مبتنی بر اصول و ارکانی بنیادین بوده و آراء و اندیشه های وی راهنمای اندیشه و تفکر اصیل اسلامی است. با گذشت بیش از دو دهه از ارتحال امام خمینی اندیشه ها و آراء وی مورد تفسیرها و دیدگاههای گوناگون و گاه متعارض قرار گرفته است. گاه برخی از ابعاد اندیشه و عمل سیاسی امام خمینی مورد ابهام و حجاب معاصرت قرار گرفته است. بسیاری به خاطر حب و بغضهای شخصی یا جناحی بدون تمرکز بر میراث اصیل امام خمینی سعی نموده اند آراء و دیدگاههای خود را به آن حضرت نسبت دهند. خوشبختانه تلاش ارزشمند ثبت و تنظیم آراء و سخنان و دیدگاههای امام خمینی کمک نموده است تا میراث مکتوب و صوتی امام خمینی براحتی در دسترس همگان قرار گیرد. در این نوشتار کوتاه سعی خواهیم کرد اصول بنیادین مکتب امام خمینی را شناساسی نموده و شیوه صحیح کشف آن را توضیح دهیم. راههای مختلفی برای شناسایی آراء و اندیشه های سیاسی یک اندیشمند وجود دارد. یک راه مناسب برای شناخت امام خمینی شناسایی اصول مکتب سیاسی امام خمینی است. مکتب سیاسی عبارتست از منظومه دیدگاهها و آراء یک اندیشمند یا مجموعه اندیشمندان که یک دیدگاه نظام مند در باره عرصه سیاسی را عرضه می نمایند. شاید بتوان راه دقیقتر دیگری را نیز در این باب تحلیل گفتمان اندیشه و عمل امام خمینی بدانیم. هر چند نظریه گفتمان تحلیلهای گفتمانی به چرخش پسامدرن تعلق داشته و بر اصولی چون نسبیت گرایی، ضد مبناگرایی و احتمال مبتنی هستند،

(۲) اما می توان فارغ از مبنای نظری تحلیل گفتمان، به گفتمان به مثابه یک روش نگاه کرد

(۳) و بدین جهت تلاش نمود دقایق و نشانگان مفصل بندی گفتمانی امام خمینی را توضیح دهیم. در این نوشتار سعی خواهد شد با روش تحلیل گفتمانی مکتب سیاسی امام خمینی را بررسی نموده و در عمل به گونه ای بین دو روش مکتب شناسی و تحلیل گفتمان ترکیب نماییم. در یک تعریف اجمالی گفتمان عبارتست از مجموعه ای از احکام، گزاره ها و نشانه ها که سازنده یک نظام معنایی متمایز از دیگر گفتمانها هستند. گفتمان ها در واقع منظومه های معانی هستند که در آنها نشانه ها با توجه به تمایزی که با یکدیگر دارند هویت و معنا می یابند. گفتمانها تصور و فهم ما از واقعیت و جهان را شکل می دهند.

(۴) درعمل این چگونگی مفصل بندی نشانه ها در یک گفتمان است که نظام معنایی را گفتمان را شکل می دهد. همان گونه که هوارث معتقد است: "مفصل بندی به گردآوری عناصر مختلف و ترکیب آنها در هویتی نو" می‏پردازد.

(۵) به بیان دیگر هر عملی که میان عناصر پراکنده در درون یک گفتمان ارتباط برقرار کند به نحوی که هویت این عناصر اصلاح و تعدیل شود، مفصل بندی نامیده می شود. طبیعی است که معانی واژگان و نشانه های به کار رفته در یک مفصل بندی گفتمانی متناسب با نظام معنایی کلان یک گفتمان از دیگر گفتمانها متفاوت خواهد بود. عنصر اساسی در هر مفصل بندی گفتمانی نیز دال برتر است. دال برتر عبارتست از نشانگان مرکزی یک گفتمان که همانند یک میدان مغناطیسی دیگر مفاهیم و نشانگان را تحت تأثیر خود قرار می دهد. بر این اساس می توان مهمترین مفاهیم و نشانگان به کار گرفته شده در مکتب سیاسی امام خمینی و دال مرکزی آن را شناسایی و به اصول مکتب سیاسی امام خمینی پی برد. مهمترین نوآوری و کانون مکتب سیاسی امام خمینی می توان ترکیب سنت دیرپای شیعی با یافته های عقلانی دنیای جدید بدانیم. بدون تردید تفکر سیاسی امام خمینی ریشه در سنت عقل گرای شیعی قرار داشته و نظریه سیاسی وی نیز مبتنی بر نظام سیاسی امامت شیعی می باشد. اگر ولایت فقیه را به عنوان جانشین امام معصوم ع در کانون مکتب سیاسی امام خمینی بدانیم، بدون تردید فقهای شیعی از همان آغاز عصر غیبت کبری با تمسک به احادیث و کلام معصومین ولایت فقیه را طرح نموده بودند و دانشمندانی چون شیخ مفید، سید مرتضی، مرحوم سلار، محقق کرکی و صاحب جواهر بر ولایت عامه فقیهان در عصر غیبت تأکید کرده بودند.

ادامه دارد.. .

بنابراین دموکراسی مورد نظر گاندی و امام، از آرمانگرایی و اخلاقیات تغذیه می کند و در عین توجه به فعالیت و قدرت سیاسی، می کوشد خود را از رواج سیاست عاری از اخلاق، قدرت توخالی در خدمات، فساد سیاسی و اقتصادی، نخوت دیوانسالاران دولتی، و انحطاط نمایندگان حاکمیت مردم دور نگه دارد. با این الگو، امید به پل زدن بر شکاف بین جهش و شتاب تکنولوژی و بحران فرهنگ معاصر، افزایش می یابد. بزرگترین امتیاز الگوی دموکراسی گاندی و امام تغییر کیفی در صورت و محتوای دموکراسی است. اگر در نظریه سنت گرایان بر صرف "هدف" و در نظریه جدید بر " وسیله" محض تاکید می شود، در الگوی دموکراسی مبتنی بر اصول اخلاقی و مذهبی گاندی و امام خمینی، مزایای هر دو ملحوظ است و هر دو با هم همسازند.

 

پی نوشت ها:

1. امام به نماز بیش از حد بها می داد حتی از سن جوانی نماز شب و تهجد جز برنامه هایشان بود. هرگز راز و نیاز و نماز شبش ترک نشد حتی در روی خت بیمارستان و در بستر بیماری. گاندی نیز در مذهب خود اهل عبادت و نیایش بود. برای مثال در این باره گفته است: "دعا و نماز زندگی مرا نجات داده است، بدون آنها از مدتها پیش دیوانه شده بودم. " رجوع کنید به : مهاتما گاندی، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضلی، چاپ پنجم (تهران: انتشارات امیرکبیر، 1356) ، ص 106  2. رامین جهانبگلو، "کنونی بودن گاندی" در: خجسته کیا (مترجم و گردآورنده مهاتما گاندی، در جستجوی حقیقت (تهران: نشر مرکز، 1372) ص 14، به نقل از نشریه Nonviolence Actualite شماره مخصوص گاندی، پاریس 1991.  3. گاندی، پیشین، ص 119.  4. همان، ص 118.  5. همان.  6. کلمات قصار، پندها و حکمتهای امام خمینی، چاپ سوم (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373) ، ص 29.  7. همان.  8. همان.  ذ9. اورول در جمله زیر در مورد گاندی این مساله را نشان داده است: "اگر او را تنها به عنوان مرد سیاسی در نظر بگیریم و با دیگر رهبران دوران خود مقایسه کنیم می بینیم چه رایحه پاکی از خود به جا نهاده است. " رجوع کنید به: جورج وودکاک، گاندی (تهران : انتشارات خوارزمی، 1363) ، ص 19.  10. به همین دلیل است که امام خمینی میان سیاست"شیطانی" و "حیوانی" با سیاست "الهی" تفاوت قائل بود. از نظر وی سیاست صحیح که قدرت را وسیله تامین سعادت انسان می داند از طریق دیانت متحقق می شود: "دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت می دهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم آنها را از آن راه می برد که صلاح مردم است. . . سیاست آن است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، آنها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست. " رجوع کیند به: صحیفه نور، ج 13، ص 218. همچنین، در نظر گاندی، قدرت سیاسی یعنی داشتن امکان برای تنظیم امور زندگی ملی و مذهبی به وسیله نمایندگان ملی. رجوع کنید به : گاندی، پیشین، ص 246; وودکاک، پیشین، ص 20. همچنین در منبع زیر نگرش گاندی نسبت به قدرت سیاسی با نگرش انقلابیون و سیاستمداران حرفه ای مورد مقایسه قرار گرفته است:

Lioyd Rudolph and Susanne Hoeber, The Modernity of Tradition: Political Developmentin India (Chicago: University of chicago Press, 1967) pp.235-256

11. حملات امام خمینی به گروهی از روحانیون مذهبی که افکار بسته و منجمد داشتند و او آنان را "تحجرگرایان" و "مقدس م آبان" می خواند و نیز توجه وی به فلسفه بیانگر واقع بینی و نگرش عقلانی ایشان به مذهب و سنت است. د رمورد واقع بینی و نگرش عقلانی گاندی به مذهب و سنت، رجوع کنید به: بهاگوانت رائودوبی، "نظریات گاندی درباره موقعیت زن در هند"، در: کیا، پیشین، صص 68-67; وودکاک، پیشین ص 14.

12. امام بارها در نوشته ها یا بیانات خود میان "غربی شدن" و "نوسازی" تفکیک قائل شدند. جهت اطلاع بیشتر در این باره به نمونه های زیر توجه کنید: "ما از علم و تکنولوژی شما[غربیها] نمی ترسیم. ما از ایده ها و روسم شما می ترسیم. . . " امام خمینی، طلیعه انقلاب اسلامی: مجموعه مصاحبه های امام خمینی در نجف، پاریس و قم: (تهران ، مرکز نشر دانشگاهی 1362) ، ص 363; "اسلام همه ترقیات و همه صنعتها را قبول داد، با تباهیها مخالف است. . . با همه ترقیات، همه تمدنها موافق است. . . " امام خمینی، صحیفه نور، ج 9، ص 166 نقل شده در: محمد حسن حسنی، "نوسازی جامعه از دیدگاه امام خمینی"، حضور، شماره 12 (تابستان 74) صص 202-201; "بازسازی و نوسازی کشور قطعا مورد تایید و از برنامه های ماست. آنچه را که شاه به نام مدرنیزه کردن انجام داده، جز خرابی و ویرانی به بار نیاورده است. . . " صحیفه نور، ج 3، ص 48. گاندی نیز در عین مخالفت با فرهنگ غرب، ضدیتی با علم و پیشرفتهای آن نداشت: "با پیشرفتهای علم و دانش یکسره مخالف نیستم بلکه برعکس روح دانش پژوه غرب مورد تحسین و ستایشم می باشد. . . " گاندی، پیشین، ص 168.

13. سه اصلی که گاندی بدان معتقد بود و آنها را پایه و اساس اقدامات سیاسی و اجتماعی خود قرار داد و ضدیت با غرب هم از همین سه اصل ناشی می شد عبارتند از: 1- در دنیا فقط یک حقیقت وجود دارد و آن شناسایی ذات است. 2- هرکس خود را شناخت خدا و دنیا و دیگران را شناخته است. هرکس خود را نشناسد هیچ چیز را نشناخته است. 3- در دنیا فقط یک نیرو و یک آزادی و یک عدالت وجود دارد و آن نیروی حکومت بر خویشتن است. هرکس بر خود مسلط شود بر دنیا مسلط شده است رجوع کنید به : دی لانزاد لفاستو. " مقدمه" در: مهاتما. ک گاندی، اینست مذهب من، ترجمه باقر موسوی، چاپ پنجم (بی جا، بنگاه مطبوعاتی سیمیشاه، 1345) ، صص 54-53. ) امام خمینی نیز موافق با اصول فوق بود و آن را در زندگی فردی و اجتماعی خود به کار گرفت و مخالفت وی با فرهنگ غربی نیز از همین اصول نشات می گرفت.

14. وودکاک، پیشین، ص 21.  15. وودکاک به نقل از "توماس مرتن" در کتابش به نام "گاندی. غول یک چشم" برای نشان دادن ضدیت گاندی به غرب و انتخاب راه پیشرفت مبتنی بر فرهنگ بومی توسط وی، گفته است: "یکی از پرمعناترین واقعیات درباره زندگی و استعداد گاندی آن بود که شرق را از راه غرب کشف کرد. " وودکاک، پیشین، ص 29. نیز وودکاک به نقل از "اریک اریکسون" د راثرش که مربوط به زندگینامه روانی گاندی به نام "حقیقت گاندی" نام دارد می گوید: "او در حالی از انگلستان رفت که هندی تر شده بود.

16. Rudolph(S) , OP.Cit.,P.169.

17. وودکاک، پیشین، ص 44.  18. خود گاندی در مورد این خوش بینی چنین گفته است: "من در آن زمان عقیده داشتم که وجود امپراتوری انگلستان برای خیر و رفاه جهان لازم است. وفاداری واقعی من نسبت به امپراتوری، مانع از آن بود که بدخواه آن باشم. " نگاه کنید به: وودکاک پیشین، ص 45.  19. جهت اطلاع بیشتر در این باره رجوع کنید به: لاری کالینزو دومینیک لاپیر، آزادی در نیمه شب، ترجمه پروانه ستاری، چاپ سوم (تهران: نشر البرز، 1374) ، ص 57; کیانا ملکی، سرگذشت مهاتما گاندی (تهران: نشر اشاره، 1374) ، ص 18; نیز مقایسه کنید با:

Rudolph(S) , OP.Cit.,P.179-180

خود گاندی نیز در خاطراتش به این مسائل اعتراف کرده است: مهاتما گاندی، سرگذشت من، ترجمه مسعود برزین، چاپ دوم ( تهران: انتشارات کتابخانه بهجت، 1354) صص 59-51.  20. خود گاندی جریان را چنین نقل کرده است: ". . . چیزی نمانده بود رفاقت با او [یکی از دوستانش] سبب خیانت به همسرم شود که از این خطر جان به در بردم. دوستم یک بار مرا نزدیک زن هر جایی برد و با دستورهای لازم با او به یک اتاقمان فرستاد، ترتیب کار را قبلا داده و پولش را هم پرداخته بود. من با پای خود به دهان عفریت معصیت قدم گذارده بودم که پروردگار بزرگ، به علت لطف نامحدود خود نجاتم بخشید. . . " رجوع کنید به: همان، ص 28.  21. عبارات زیر بخوبی این موضوع را روشن می کند: "من پیرو هیچ چیز جز حقیقت نیستم و هیچ انطباقی را نسبت به هیچکس نمی پذیرم جز به خاطر حقیقت"، گاندی، همه مردم بردارند، پیشین، صص 124-123: "من ادعای پیامبری ندارم. من فقط یک جوینده حقیر و ساده هستم و می کوشم که آن را بیابم. " همان، ص 128; "هیچ مذهبی برتر و والاتر از حقیقت و راستی نیست. " همان، ص 129; نیز مقایسه کنید با: ملکی، همان، ص 34، ص 54-53.  22. گاندی، پیشین، ص 114.  23. همان، ص 122.  24. وودکاک، پیشین، ص 824 شاید یکی از دلایل کثرت گرایی گاندی در سیاست و مذهب از همین جا ناشی می شود. در سیاست وی طرفدار راههای مسالمت آمیز و آشتی و عدم خشونت و اجماع بود. کثرت گرایی گاندی در مذهب از این گفته وی روشن می شود: "پس از مطالعه و آزمایش فراوان، من به این نتیجه رسیده ام که: 1- تمام مذاهب بر حق هستند 2- هر مذهب نقص و کمبودی در خود دارد 3- تمام مذاهب در نظرم تقریبا به اندازه مذهب هندو که مذهب خودم است عزیز هستند. " گاندی، همان، صص 104-103.

25. Rudolph , op.Cit.,p.206.

26. I bid., pp.205-206.

27. خود گاندی ترسو بودن بیش از حد خود را اینطور بیان می کند: ". . . از همه بدتر آن که ترسو بودم. از فکر دزد و جن و پری می ترسیدم. شب که می شد جرات نداشتم پایم را از در بیرون گذارم. از تاریکی وحشت داشتم. در ظلمت، خواب به چشمم نمی رفت، زیرا تصور می کردم دزد از یک طرف به سراغم می آید، جن از یک طرف و ارواح مردگان از یک طرف! تا چراغ در اتاق نبود جرات بستن چشمم را نداشتم. . . " رجوع کنید به: گاندی، سرگذشت من، ص 25.

28- جهت اطلاع از توضیحات و اظهارات خود گاندی در مورد این مسائل و مشکلات، رجوع کنید به: همان، صص 35-21.

29. نهرو در مورد توانایی سبک نبرد گاندی می گوید: "گاندی با انضباط نیرومندی که در مبارزه برقرار ساخت، به ما سازماندهی عظیمی داد که نه فقط منضبط بود، بلکه با رشته هایی بسیار استوار و تنگاتنگ وحدت یافته بود و تقریبا خانواده بزرگی را تشکیل می دادیم، شخصیت گاندی همه را متحد ساخت. عقاید ما با یکدیگر بسیار متفاوت بود. اما در مبارزه علیه انگلیسیها هم آواز بودیم. این رشته های پیوند بود که ما را متفق می داشت و نسبت به یکدیگر شکیبا و متحمل می ساخت و ما را وامی داشت که حتی به کسانی که با عقایدشان موافق نبودیم احترام بگذاریم. . . " جهانبگلو، همان مقاله، به نقل از:

Tibor Mende, Conversation arwc Nehru, Seuil 1956,p.51.

علی بانو عزیزی نیز در مورد توانایی سبک نبرد امام خمینی گفته است: "شاید مهمترین کمک علما به انقلاب آن بود که آنها رهبری را برای انقلاب تدارک دیدند که به دلیل اشتهار زیاد شخصی و کاریزما بودن و ترکیب آن با کاریزمای مربوط به مقامش، یعنی مقام مرجع تقلید، توانست بسیاری از نیروهای اجتماعی مخالف غیر متجانس و دارای عقاید متفاوت را به درون ائتلاف انقلابی واحدی گرد آورد. دنیاگرایان، از جمله کسانی که دارای ایدئولوژی لیبرال - ناسیونالیست بودند، نیروهای چپگرا و روشنفکران مدرن، . بتدریج جذب این ائتلاف شدند. . . "رجوع کنید به:

Ali Bonuaziz, "Social - Psychological Approaches to Political Development", in MyronWeiner, Samul P. Huntington(eds.), Understanding political Development(Boston:Toronto: Little, Borwndnd Company, 1987).p.305

 پدیدآورنده: دکتر محمد عابدی اردکانی - عضو هیات علمی دانشگاه یزد

اگر کناره گیری مطلق گاندی از لذت و شهوت باعث شود که او را در ردیف عزلت گزینان و فراریان از مسئولیت اجتماعی و سیاسی قرار دهیم، سخت دچار اشتباه شده ایم. آنچه گاندی و امام را به رغم برداشت متفاوتشان از خود کنترلی به هم نزدیک می کند، "عمل گرا"یی و مسئولیت پذیری آنهاست. هم گاندی و هم امام سنگین ترین مسئولیتها را در دنیا به عهده گرفتند. هیچگاه از خطر جسارت و آشفتگی اوضاع نهراسیدند. گاندی خود یکبار گفت که من آرامش خود را در میان آشفتگیها جستجو می کنم. (44)

هم امام و هم گاندی عقیده داشتند که سلاح روحی تزکیه نفس، هر چند که نامحسوس به نظر می آید، اما نیرومندترین سلاح برای دگرگون ساختن محیط و سست کردن زنجیرهای اسارت خارجی است. آن دو رهبر، به پیروان خود آموختند که تنها کسانی که بر نفس خود سلطه دارند (خویشتن داری) می توانند بر مردم حکومت کنند و بر محیط سیاسی شان کنترل و غلبه داشته باشند. به همین دلیل، امام بیش از هر چیز بر "مبارزه با نفس" تاکید داشت و موفقیت هر قیامی را مشروط به آن می دانست که برای "الله" باشد. گاندی نیز معتقد بود که از تجاربش در حوزه روحانی است که چنین قدرتی در حوزه سیاسی دارد. (45) از این رو تاسف می خورد که چرا زودتر متوجه چنین نکته مهمی نشده است: "همه اعتقادم آن است که اگر به طور مداوم و پیوسته با ریاضت و خویشتن داری زندگی کرده بودم. اکنون انرژی و شور و اشتیاقم به اندازه هزار برابر بیشتر بود و من قادر بودم تا تمام آن را برای پیشرفت اهداف کشورم به همان اندازه هدفهای شخصی ام به کار گیرم. " (46)

3- دموکراسی و حاکمیت مردمی

یکی دیگر از محورهای مورد علاقه وتوجه امام خمینی و گاندی، تلاش برای گسترش پایه های سازمانی زندگی سیاسی کشور خود و فراهم کردن زمینه برای مشارکت سیاسی مردمی بود. این علاقه و توجه گاندی و امام نیز مانند علاقه و توجه شان به مبارزه با متجاوز، ریشه در سنتهای مذهبی و فرهنگی داشت. بدین ترتیب، از یک سو هم امام و هم گاندی از جزئی از سنت (امام خمینی از جز انتظار و شهادت و خویشتن داری و گاندی از جز عدم خشونت و خویشتن داری) برای مبارزه بااستبداد و استعمار استفاده کردند و به کمک تجدید آن، توانستند مردم را بر ضد متجاوز بسیج و متحد کنند. و از سوی دیگر، با بهره برداری عقلانی و نوین از جز دیگر سنت (توجه به امور دنیوی و مادی و عقلانی و نوین) از جز دیگر سنت (توجه به امور دنیوی و مادی و عقلانی از قبیل رعایت دقیق نظم و انضباط، استفاده مؤثر و مفید از خود و وقت و منابع) (47) موفق شدند به استقرار و گسترش نهادهای سیاسی تخصصی مدرن و در نتیجه به نوسازی سیاسی کمک کنند. (البته، امام به دلیل در اختیار داشتن ابزار"اجتهاد" و آموزه"ولایت فقیه" در مقایسه با گاندی در این زمینه از وقعیت برتری برخوردار بود. ) از این رو، هم امام و هم گاندی دو رهبر کاریزمایی محسوب می شوند که کاریزمای هر دو ریشه در "سنت" داشت و در دو بعد"شخصی" و "منصبی" نمایان گشت.

یکی از مهمترین خدمات گاندی و امام به نوسازی سیاسی هند و ایران، کمک آنها به مجالس دو کشور برای مبدل شدن به یک سازمان سیاسی توده ای و مستقل بود. در هر دو کشور، قبل از اقدامات آن دو رهبر، مجلس در اختیار نخبگان سیاسی و اقشار خاصی بود. در اثر تلاشهای گاندی و امام، توان مجلس برای بسیج افکار عمومی و اصلاحات اجتماعی و آزادی سیاسی افزایش یافت. (48)

هر دو شخصیت، اصل حاکمیت مردم، حق رای عموم افراد بالغ، اصل هر فرد یک رای، و انتخابات را قبول داشتند. هر دو با دو مجلس قانونگذاری مخالف بودند، چون به نظر آنها همان یک مجلس (در ایران مجلس شورای اسلامی و در هند مجلس عوام) از عهده انجام وظایف هر دو مجلس برمی آید. از نظر گاندی و امام، مجلس اعلا (در هند) و مجلس سنا (در ایران) تکراری است و با حذف آن در هزینه های ضروری، بسیار صرفه جویی می شود. (49) هر دو رهبر، به دلیل درک بسیار عمیق شان از روانشناسی و روحیه مردم خویش، (50) در مورد خصوصیات اخلاقی و سیاسی و اجتماعی داوطلبان مقامهای نمایندگی در انتخابات، حساس بودند و ترجیح می دادند که اشخاص ساده، شریف و نیکوکار نامزد انتخابات شوند تا در مقامی که احراز می کنند وظیفه خود را بدانند و بداد میلیونها انسان دردمند برسند و فقط در جهت خیرعامه خدمتگزار باشند.

همچنین، هر دو رهبر معتقد به مشارکت سیاسی زنان بودند و زمینه این کار را فراهم آوردند. گاندی در این باره از اصل عدم خشونت کمک گرفت. خویشتن داری او و تبدیل آن به یک سلاح سیاسی قوی از طریق مقاومت غیر خشونت آمیز و تاثیراتی که برای تحمل خشونت، بدون تلافی، در پی داشت، او را بی درنگ بدان سمت سوق داد که نتیجه بگیرد زنان بسیار مناسب و مستعد این وضعیتند: "زن تجسم صورت خارجی عدم خشونت است. " (51)

این باور گاندی نتایج بیشماری برای سیاسی کردن زنان هندوستان داشت، همانطور که برداشت امام از اسلام در مورد زن نیز دارای همین نتایج بود. بدین ترتیب، هم گاندی و هم امام زمینه شرکت زنان در فعالیتهای سیاسی را فراهم کردند و زنان ایرانی و هندی در مبارزات برضد متجاوزان حضور چشمگیر داشتند. (52) گاندی نیز چون امام بر این نظر بود که زن حق دارد به جزئی ترین فعالیتهای مرد بپردازد و به اندازه حق مرد آزادی دارد. زن حق دارد که در محیط و قلمرو خاص خود همان مقام اعلی را احراز کند که مرد بدست می آورد. (53) با این همه، او هم مثل امام معتقد بود که گرچه زن و مرد وضع برابر دارند، اما یکی نیستند. زوجی هستند بی همتا که مکمل یکدیگرند. (54) برای مثال از لحاظ شکل، تفاوتهای اساسی و حیاتی میان آنها هست. به همین جهت، گاندی نیز بر این باور بو دکه کارهای آنها هم باید متفاوت باشد. (55) همچنین، گاندی چون امام بر این عقیده بود که زن نباید بیش از این خود را وسیله شهوترانی مرد بشمارد و باید دست از جنون غیر عقلانی در تقلید از غرب بردارد. اگر چنین کرد آنگاه به عنوان مادر مرد و به عنوان سازنده و رهبر خاموش و بی ادعای مرد، مقام شایسته و افتخارآمیز خود را در کنار مرد احراز خواهد کرد. (56)

با این همه، نه گاندی و نه امام، هیچکدام، اعتقاد کامل به الگوی دموکراسی کلاسیک غرب نداشتند. از نظر گاندی، انتخابات غیر مستقیم بهتر به مقصود می رسد تا انتخابات مستقیم. (57) "ووکاک" حتی معتقد است که گاندی به نظام پارلمانی عقیده نداشت (58) گویا گاندی نسبت به احزاب سیاسی هم نظر خوشی نداشت چون تصور می کرد به دنبال کسب قدرت سیاسی اند. (59) در صورتی که نظر امام در این مورد مثبت بود مشروط بر این که فعالیت احزاب سیاسی مخل به مصالح ملی یا مذهبی نباشد. (60) به طور کلی، معیار امام در این مورد آن است که "هر فرد یا گروه و دسته ایی که بتواند خود را با خواسته های نهضت اسلامی موجود در ایران هماهنگ سازد. " (61) در انجام فعالیت خود آزاد است. به علاوه در نگاه هر دو رهبر به دموکراسی، "وظایف" بر "حقوق" افراد رجحان دارد. بی جهت نیست که هر دو تاکید زیادی بر ادای تکلیف داشتند. (62)

ادامه دارد.. .

با همین نگرش بود که در جنگ بوئر وشورش زولو و جنگ جهانی اول شرکت کرد و آموختن فنون به کار بردن سلاح را به کسانی که به روشهای خشونت آمیز اعتقاد دارند، توصیه کرد. حتی او به هندیها توصیه کرد که بهتر است برای دفاع از شرف و یثیت خود به اسلحه متوسل شوند تا به شکلی خفت بار ز بون و ذلیل باقی نمانند و شاهد هتک حرمت و حیثیت خود نباشند. یا وقتی شنید که اهالی قریه ای در نزدیکی "بتیا" به محض هجوم پلیس به آنجا و غارت خانه هایشان و مزاحمت برای زنانشان، آنجا را با بهانه پیروی از اصل عدم خشونت رها کردند و گریختند، از شرمساری سرش را پایین افکند و به آنها تذکار داد که مفهوم عدم خشونت او چنین نیست. سپس گفت که من از آنها انتظار داشتم که با نیرومندترین صورت به دفاع از کسانی که زیر حمایتشان هستند، برخیزند وبسیار طبیعی و مردانه می بود اگر با شمشیر از مال و شرف و مذهب خود دفاع می کردند و البته خیلی مردانه و نجیبانه تر می بود که بدون فکر آزار رساندن به مزاحمان و متجاوزان به دفاع می پرداختند. (40)

ملاحظات فوق بیانگر آنست که روش عدم خشونت گاندی به جای اینکه خشونت را حذف کند جهت آن را تغییر می دهد یعنی "خشونت روحانی" را جایگزین "خشونت فیزیکی" می کند و خشونت روحانی گرچه مثل خشونت فیزیکی کاملا تهاجمی است ولی بی سر و صدا است. (41)

 

بدین ترتیب، به رغم برخی تفاوتها در برداشت آن دو رهبر از شجاعت و جرات، در مجموع سبک مبارزه هر دو برای مقابله با متجاوز بسیار به هم نزدیک و شبیه بود. هر دو رهبر، روش سیاسی و مسالمت آمیز را بر روش نظامی و خشونت آمیز ترجیح دادند. هر دو، به کمک بهره برداری از عقاید سنتی و باورهای فرهنگی و مذهبی مردم، آنها را دعوت به شرکت در اعتراضات و راهپیماییها و تظاهرات کردند، هر دو معتقد به بسیج و اتحاد مردم بر ضد دشمن از طریق فراخوانی آنها به سرپیچی و عدم اطاعت و مقاومت منفی و عدم همکاری و نافرمانی مدنی بودند و دعوت به تعطیلی عمومی کردند. هر دو بشدت مخالف با نامردی و خیانت و بزدلی بودند و گریختن از مقابله با خطرات و بلایا را با توجیه دفاع کردن از عزیزان خود را مذموم می دانستند. هر دو از مرگ استقبال می کردند و پیروان خود را نیز به آن فرا می خواندند. فقط امام، برخلاف گاندی، حق دفاع و مقابله به مثل را در صورت اجبار و اضطرار و به نیت خالص و خیر نه تنها نشانه ترس بزدلی نمی دانست بلکه آن را عین جرات و شجاعت می شمرد و اقدامی منطقی و معقول تلقی می کرد.

2-2 خویشتن داری و غلبه سیاسی

هم گاندی و هم امام خمینی، توجه بیشتری به درون انسان داشتند تا به محیط بیرونی او. از نظر هر دو، نقطه آغاز هر اصلاحی خود انسان است. از این رو، ست یافتن به آزادی سیاسی مانند آزادی روحی تنها از راه تزکیه نفس تحقق می پذیرد. به عبارت دیگر، هر دو رهبر معتقد بودند که قبل از رهایی راستین ملتهایشان از چنگ استبداد و استعمار، باید خود را از هرگونه هوا و هوس پالوده کنند. طبیعی است که آن دو شخصیت، این شیوه نبرد را از خود شروع کردند.

در سال 1906 به هنگام پیاده رویهای شبانه (زمان شورش زولو) ، گاندی نخستین گام را در این راه برداشت و "برهماچاریا" یا "تسلط کامل بر نفس" را پیشه ساخت. اکنون او به این نتیجه رسیده بودکه میل جنسی روح را تیره می سازد و ازاین رو آمیزش جنسی، فقط باید به منظور تولید مثل صورت پذیرد. (42) گاندی با اقدامات ریاضت کشانه خود، بویژه روزه های پی در پی، این باور را روز به روز در خود تقویت و کامل کرد و بعدها در سایه آن از چنان اعتماد به نفسی برخوردار شد که در "اشرام"های خود با زنان یا دختران عابد نشست و برخاست و تماس بدنی داشت و حتی تا آنجا پیش رفت که یکی از آنها را در بستر خود شریک کرد، بی آنکه هیچ رفتار اشایست یا شهوانی از خود بروز دهد.

امام خمینی نیز ازهمان ابتدای جوانی به امر مبارزه با نفس و شهوت پرداخت و در راه خودسازی از هیچ کوششی فروگذار نبود. وی نیز این مبارزه را تا پایان حیاتش بی وقفه ادامه داد. اما امام بر خلاف گاندی اعتقاد داشت که خود کنترلی به معنای آن نیست که انسان از تمام لذایذ و امیال به طور مطلق دست بکشد بلکه به معنای آن است که انسان باید میان آنها "تعادل" برقرار کند و در این اقدام از حدود منطق و عقل فراتر نرود و مثلا به جسم و تن آسیب نرساند. (43)

ادامه دارد.. .

بنابراین از نظر گاندی، اگر فردی که به لحاظ امکانات ظاهری و جسمی ضعیف و ناتوان است در مقابل حریف تسلیم شود یا فرار کند، این نشانه بزدلی است; اگر قدرت خود را برای وارد کردن ضربتی بر حریف خویش به کار برد و در این راه جان دهد این کاردلیری و دلاوری خواهد بود، اما عدم خشونت نیست. ولی اگر گریختن را موجب شرمساری بداند و بدون وارد کردن ضربتی بر دشمن به مقاومت بپردازد و در سرجای خود بمیرد، این مفهوم درست مقاومت با عدم خشونت و همراه با دلاوری و دلیری است. به همان اندازه گاندی، بلکه بیشتر ، امام خمینی نیز بر جرات و شجاعت تاکید کرد. او نیز مثل گاندی معتقد بود که تحمل درد و رنج بر خویش به انسان قدرت روحانی و در نتیجه جرات می بخشد. او نیز اعتقاد داشت که کسی که از خدا بترسد از هیچکس و هیچ چیز نمی ترسد. (36) امام نیز چون گاندی بر آن بود که هرکس در مقابل دشمن از خود ضعف نشان دهد و فرار را بر قرار ترجیح دهد یا تسلیم او شود، بزدل و ترسو است. با این همه، امام ، برخلاف گاندی، جرات و شجاعت را در عدم خشونت منحصر نکرد. از نظر وی، گرچه عدم خشونت و بخشایش بهتر است از خشونت، اما در شرایط اجبار و اضطرار توسل به خشونت مجاز است، مشروط بر اینکه به قصد و نیت الهی و به منظور انجام وظیفه باشد و نه پیروی از هواهای نفسانی. به عبارت دیگر، از نظر امام دفاع از خویش در مقابل دشمن امری عقلانی و منطقی است. همین نیت و قصد خالص است که در مکتب امام، جنگ از حالت مبارزه محض یا جنگ عریان دور می شود و به صورت "جهاد" یا "جنگ مقدس" در می آید.

بدین ترتیب برداشت امام خمینی از جرات و شجاعت نه به طور کامل با طرز تلقی غربیها منطبق است (زیرا از نگاه آنها جرات و شجاعت صرفا در خودنمایی و پیروزی ظاهری و جسمی برخصم خلاصه می شود بی آنکه مساله نیت و انگیزه یا خود رنجی و خودکنترلی و خداترسی مطرح باشد) و نه با نگرش گاندی، بلکه تلفیق و ترکیبی از آن دو دیدگاه یا به عبارت دقیقتر هیچیک از آن دو دیدگاه نیست. امام گرچه اساس نظر گاندی را مبتنی بر اینکه در مواجهه با دشمن باید خویشتن دار و خود کنترل بود پذیرفت، لیکن بر آن بود که هرگونه تلاش و اقدامی برای خود کنترلی نباید از حدود عقل و منطق تجاوز کند. دوست داشتن متجاوز و عدم نفرت از وی و بخشایش او تحت هر شرایطی و به طور مطلق از ساده اندیشی است و ممکن است عوارض و خساراتی جبران ناپذیر درپی داشته باشد. با این حساب، پرخاشگری و قاطعیت و سازش ناپذیری و حتی استفاده از زور و خشونت در صورت لزوم و تحت شرایط خاص مجاز است و منطقی و معقول.

در یک کلام، از نظر امام نه جرات ناشی از عدم خشونت محض قابل قبول است و نه جرات ناشی از خشونت محض، بلکه جرات قابل قبول ایشان ترکیب و تلفیقی است از هر دو، هرچند که در شرایط عادی تا حد امکان عدم خشونت بر خشونت برتری دارد. یا به عبارت دیگر، عدم خشونت اصل است و خشونت فرع و استثناء.

سیره عملی امام در مقابله با متجاوز، مؤید مطلب فوق است. در مبارزه با رژیم شاه، . تاکید اصلی وی بر روش مسالمت جویانه و اعتراض و مقاومت منفی بود تا توسل به خشونت و دست بردن به سلاح، همانطور که مبارزه گاندی نیز بر همین پایه استوار بود. امام با بیداری حس هویت و بازگرداندن جرات و اعتماد به نفس به ایرانیان، تنها مردم را تشویق و تحریک به راهپیمایی و تظاهرات آرام کرد و حداکثر از آنان خواست، از قوانین حکومت سرپیچی نمایند، مثلا سربازان از پادگانهای نظامی فرار کنند و مردم به دولت مالیات نپردازند. 36 هرچند که در صورت لزوم توسل به قدرت نظامی و مقابله خشونت آمیز با رژیم را نفی نکرد. (37)

بعد از پیروزی انقلاب نیز همین شیوه توسط امام دنبال شد، یعنی اصل بر عدم شونت بود لیکن در پاسخ به توطئه های داخلی و خارجی مثل بحران کردستان یا حادثه آمل و بویژه جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، امام مجبور به صدور دستور دفاع عمل متقابل توسط کسانی شد که مورد هجوم متجاوز قرار گرفته بودند.

به رغم تفاوت برداشت گاندی و امام از جرات، آنچه که گاندی را به امام در این مورد نزدیک می کند، آن است که گاندی هم تحت شرایطی خشونت را مجاز دانسته است. یکی از این موارد "نامردی" است: "من خشونت را هزاران بار بر نامرد ساختن تمامی یک ملت و یک نژاد مرجح می شمارم" (38) مورد دیگر "بزدلی" است: "من معتقدم که وقتی تنها راه انتخاب میان بزدلی یا خشونت باشد مسلما من اعمال زور و خشونت را توصیه می کنم. " به همین دلیل، وقتی که پسر ارشدش از وی پرسید که اگر در سال 1908 (موقعی که گاندی به قصد کشت مورد حمله و هجوم واقع شد) حضور داشتم وظیفه ام چه می برد؟ آیا می بایست بگریزم که کشته شوی؟ یا می بایست با نیروی جسمی و بدنی خود تا آنجا که می توانستم به دفاع از تو بپردازم؟ " گاندی پاسخ داد: "در چنین موردی وظیفه ات پرداختن به دفاع از من بود حتی اگر توسل به زور و خشونت را ایجاب می کرد". (39)

ادامه دارد.. .

از نظر امام خمینی نیز "انتظار" و "شهادت" یا "قیام کربلا" دو تاکتیک مهم برای مبارزه با متجاوز و ستمگری در هر عصر و زمانی است. انتظار در مبارزه مسلمان امید و حرکت و جنبش می آفریند و شهادت، او را آماده فداکاری و از جان گذشتگی می کند و مرگ را در چشمش خوار و کوچک می سازد. همانطور که اصل عدم خشونت گاندی ریشه در مذهب و سنت دارد، تاکتیکهای مورد نظر امام (انتظار و شهادت) نیز از مذهب و سنت نشات می گیرد و به عقاید مذهبی مسلمانان در مورد چگونگی مقابله با ظلم و ستم و بی عدالتی مربوط می شوند.

مهمترین هدف مشترک امام خمینی و گاندی از این سبک مبارزه با متجاوز، زدودن آثار ترس و ضعف در پیروان خود و بازگرداندن"شجاعت و جرات" به آنها بود. (30) زیرا که سیاستهای استعماری در هندوستان و ایران حس اعتماد به نفس و خودباوری فرهنگی را در میان مردم دو کشور از بین برده، آنها را در حد افراد ذلیل و زبون و مقلد و ترسو تنزل داده بودند. بنابراین هم گاندی و هم امام خمینی بخوبی دریافتند که شرط بسیج و متحد کردن ملت بر ضد متجاوز، بازگرداندن جرات به آنهاست.

با این همه، برداشت آن دو رهبر نسبت به جرات تا حدودی متفاوت بود، هر چند که در نهایت، بنابر پاره ای دلایل که بزودی توضیح داده خواهند شد، در عمل به هم نزدیک می شوند. از نظر گاندی، جرات که مستلزم نوع خاصی از فداکاری و خود کنترلی است، از عدم خشونت ریشه می گیرد. عدم خشونت اوج شهامت و قله دلیری است و زور و خشونت نشانه مسلم ترس. گاندی این مساله را چنین بیان می کند: "من خود زمانی ترسو بودم و تا وقتی می ترسیدم به زور و خشونت متوسل می شدم. فقط از موقعی که بر ترس خود چیره شدم به ارزش عدم خشونت متوجه گشتم. " (31) به همین دلیل بود که می گفت: "عدم خشونت را نمی توان به کسی که از مرگ می ترسد یا نیروی مقاومت در خود نمی بیند تعلیم داد. "

بدین ترتیب، از نظر گاندی عدم خشونت حاصل پیکار درونی است نه ترس. شجاعت و جرات در نیروی روحانی و درونی نهفته است و نه در نیروی جسمی و مادی. جرات به معنای به دست آوردن حقوق از راه تحمل رنج شخصی است که درست صورت مخالف مقابله و مقاومت با اسلحه است. جرات یعنی خود کنترلی و خودرنجی محض، توسل به نیروی حقیقت و نه نیروی جسمی، مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز و نه ناتوانی و شکست اراده یاتسلیم شدن در برابر سرنوشت، مقاومت منفی و عدم همکاری بدون مبادرت به اقدام تلافی جویانه و قربانی ساختن خود ونه قربانی کردن دیگران. (32) بی جهت نیست که گاندی گفته ا ست ملتی که برای فداکاری و قربانی دادن نامحدود آماده شده است، می تواند به مدارج عالی ارتقاء یابد. . . ملت با عظمت هند مرگ را چون بالشی در نظر می گیرند که می توان بر آن سر نهاد و استراحت کرد. چنین ملتی دارای آن نیرویی است که سرانجام می تواند متجاوز را برجای خود بنشاند. (33) مردی که به هنگام مقابله با خطر همچون موش رفتار کند، حتما باید ترسو نامیده شود. چنین شخصی در قلب خود به خشونت و نفرت متوسل خواهد شد و اگر دستش برسد دشمن خود را بدون کمترین احساس ناراحتی خواهد کشت. مسلما چنین کسی بکلی با عدم خشونت بیگانه است. (34)

گاندی در توضیح شیوه عدم خشونت خود می گوید وقتی که من از انجام کاری که وجدانم نمی پذیرد خودداری می کنم، نیروی روحی خود را به کار می برم. آنگاه برای روشن تر شدن مساله اظهار می دارد: "مثلا حکومت کنونی قانونی وضع کرده است که شامل من هم می شود اما من آن را دوست نمی دارم. اگر با زور و خشونت، حکومت را مجبور به لغو این قانون سازد، چیزی را به کار می برم که می توان آن را نیروی جسمی و مادی خواند. اما اگر از این قانون اطاعت نکنم و کیفری را هم که برای این سرپیچی تعیین شده بپذیرم، نیروی روحی خود را به کار برده ام که شامل قربانی ساختن خویش می شود. (35)

ادامه دارد.. .

گرچه خانواده هر دو مذهبی بود، اما اعتقادات خانواده گاندی اختلاطی عجیب بود از معتقدات و فرهنگ چینی، هندویی و اسلام. (24) در صورتی که خانواده امام از پیروان جدی مذهب تشیع اند. هم گاندی و هم امام در دوران نوجوانی، با مشکلات و سختیهایی روبرو بودند. امام در کودکی پدر و در نوجوانی مادر و عمه اش را از دست داد و این حوادث بر اندیشه و افکار وی تاثیر عمیق گذاشتند.

اما از آن مهمتر، تاثیری است که مرگ پدر گاندی بر وی گذاشت. او که بشدت به پدرش علاقمند بود وقتی که خبر بیماریش را شنید به وحشت افتاد. چند لحظه قبل، کنار تخت پدر محتضرش ایستاده بود و پاهای او را به آرامی می مالید.

گاندی مشکلات و مسائل دیگری نیز در دوران نوجوانی و جوانی داشت. خجالت و ترس بیش از حد، (25) دروغگویی، گوشتخواری، اختلاف با همسر، و بدرفتاری با او و دزدی و اقدام به خودکشی، از جمله نمونه هایی از این مشکلات هستند. (26) زندگی امام خمینی بری از این لغزشها بود. او از همان آغاز جوانی به عبادت و خودسازی رو آورد و شرایط مذهبی حاکم بر خانواده و شهرش آن را تقویت کرد. قاطعیت و سرسختی خویشان امام در مجازات قاتلین پدرش، وضعیت نا امن شهر محل سکونتش، و بویژه فرهنگ و مذهب مورد اعتقادش ، همگی زمینه ساز سبک مبارزه وی که سرسختانه و انعطاف ناپذیر بود، محسوب می شود.

به رغم این تفاوتها، شیوه های نبرد هر دو رهبر با متجاوز از پاره ای جهات به هم نزدیک و شبیه بودند: هر دو نوع شیوه، برگرفته از مذهب یا سنت بود. هر دو نوع شیوه، ترکیبی از "نمادگرایی سنتی" و "عقاید اصلاح طلبی" بود. هر دو شیوه معطوف به "عمل" و در عین حال برگرفته از "آرمان" بود. هر دو سبک، از این توانایی برخوردار بود که تمام اقشار یک جامعه را، از توده های سنت گرا گرفته تا نخبگان غربگرا، برای ایجاد یک "انقلاب سیاسی" با هم متحد و یکپارچه و بسیج کنند. 26

همچنین شیوه های نبرد هر دو رهبر، تکمیل روشهای مبارزه قبل بود. پیش از ورود گاندی به عرصه سیاست هند، مبارزه آزادیخواهانه دو روند کلی داشت:

1- روشهای تروریستی

2- خط مشی قانون اساسی که به خوش طینتی انگلیسیها دلبسته بود. هر دو جریان به طرز ناگواری شکست خورد و کشور به خط مشی و رهبری نوینی نیاز داشت. (27) همین روند دقیقا در ایران و در رابطه با رهبری امام تکرار شد. زیرا سبک نبرد وی نیز نه مبتنی بر شیوه های خشونت آمیز و تروریستی گروههای رادیکال مذهبی و چپی بود و نه مبتنی بر شیوه سازشکارانه قبول سلطنت و تاکید بر قانون اساسی و حرکت گام به گام که گروههایی چون جبهه ملی و نهضت آزادی حامی آن بودند. حال ببینیم به طور مشخص شیوه های مبارزه این دو رهبر چیست و چه شباهتها و تفاوتهایی میان آن دو وجود دارد.

2- 1- جرات و بسیج سیاسی:

امام خمینی برای بسیج و اتحاد مردم بر ضد استبداد داخلی و استعمار خارجی از دو اصل "انتظار" و "شهادت" که جزیی از سنت تشیع محسوب می شوند، بهره گرفت. گاندی نیز برای نبرد با استعمار بریتانیا از سنتهای هندو بهره برداری کرد و از دل آن اصل "آهیمسا" یا "عدم خشونت" را بیرون کشید و از نو تفسیر کرد.

از نظر گاندی ، "عدم خشونت" و "نیروی حقیقت" چنان به هم پیوند دارند که عملا تجزیه و تفکیک آنها غیر ممکن است. آنها مثل دو روی یک سکه اند. با این همه، از نظر او عدم خشونت وسیله است و حقیقت هدف. او در جستجوی حقیقت بود که عدم خشونت را کشف کرد. به باور گاندی، برای کشف حقیقت، هیچ راهی جز عدم خشونت نیست. (28) به عبارت دیگر، گاندی معتقد بود که هدف از عدم خشونت، استقرار نیروی حقیقت است علیه بی عدالتی این روش نوعی سرپیچی علنی از قوانینی است که به نظر گاندی و پیروانش ظالمانه بودند. (29) این عدم همکاری یا مخالفت مدنی، برخلاف روش متداول در غرب، از طریق مقابله رودررو، سازماندهی مخالفتها و پیدایش شکاف میان مخالفان و پیروزی یکی بر دیگری صورت نمی گیرد، بلکه از نظر گاندی باید بر پایه سازش و مصالحه و عدم نفرت از دشمن و حتی دوست داشتن وی استوار باشد. 29این نگرش، از عقاید سنتی هندیها نسبت به مدیریت منازعه در سیاست و حقوق که معطوف بر داوری و مصالحه اجتماع است، تغذیه می شد.

ادامه دارد.. .

این نحوه نگرش گاندی و امام به مذهب و سنت، بیانگر این حقیقت است که گرچه آن دو "نوگرایی" و "نوسازی" را تایید کردند ولی با "غربی شدن" و "غربزدگی" مخالف بودند. (12) هرچند که به نظر می رسد گاندی به دلیل بعضی از اعتقادات مذهبی از جمله آزار نرساندن به حیوانات و تاکید بر گیاهخواری ودر مقایسه با امام خمینی کشش و رغبت کمتری دراستقبال از تکنولوژی وصنعت غربی از خود نشان داد. دلیل اصلی مخالفت آن دو با غرب، آن است که غربی به جای خویشتن جوئی در پی نسیان و هدر دادن خویشتن است. همین فراموشی باعث شده است به همان اندازه که سلطه غربیها بر محیط افزایش یابد، تسلطشان بر نفس کاهش یابد. (13)

این ادعا که امام خمینی و گاندی اگر نه بی بدیل ترین لااقل نادرترین شخصیت هایی بودند که به ضدیت با فرهنگ و ارزشهای غربی برخاستند، ادعای گزافی نیست. بسیاری از انقلابیون - از مائوتسه تونگ گرفته تا هوشی مینه، از چه گوارا تا فرانتس فانون - تقریبا نسبت به غرب دیدی مبهم و دوپهلو داشتند. آنان جملگی تسلط سیاسی و اقتصادی غرب را رد می کردند و در عین حال راه و رسم سنتی زندگی مردم خویش، مخصوصا عناصر مذهبی آن را که بنیان فرهنگهای باستانی آفریقا و آسیا را تشکیل می دهد، مردود می شمردند و مخالف نوسازی و توسعه به حساب می آوردند; در نتیجه شکلهای سیاسی و فنی غربی را جانشین آن می کردند. (14) اما ایران خمینی و هند گاندی تنها استثنایی از این قاعده تسلیم به غرب است. (15)

البته گاندی، برخلاف امام خمینی، در اوایل زندگی دچار تردید بود که آیا سبک و شیوه زندگی غربی، بویژه انگلیسی، را انتخاب کند یا سبک و شیوه زندگی هندی را. (16) در این دوره، وی معتقد به مبارزه از راهی قانونی بود. (17) نسبت به انگلستان خوش بین بود و اعتقاد داشت که امپراتوری بریتانیا با بی نظری به همه کسانی که زیر حکومتش هستند توجه دارد. (18) در اوایل سفر به انگلستان برای ادامه تحصیل، مجذوب شیوه زندگی انگلیسی شد: در کلاسهای آداب و رقص نام نوشت و به آموختن زبان فرانسه و نواختن ویولون پرداخت. آوازها و تصنیفهای مد روز می خواند، کراوات می زد و به سبک انگلیسی لباس می پوشید و معاشرت می کرد. (19) حتی به شکل خطرناک و نه چاره ناپذیر به زنان متمایل شد. (20) در حالی که امام از همان آغاز جوانی راه رستگاری را تشخیص داد و بدون کمترین تردید و تزلزل، با قاطعیت و صمیمیت آن را استمرار بخشید و به سرانجام رساند.

 بدین ترتیب، امام و گاندی، هر دو، در این اصل مهم اتفاق نظر داشتند که برای مقابله با مسائل و مشکلات جدید، باید به مذهب بازگشت و منابع سنتهای خود را از نو بازیافت، آن دو از همین سنتها به قدرتی نایل شدند که هم پاسخگوی نیازهای مردم فقیر ایران و هند بود و هم آن دو را به عنوان رهبران مبارز و خلاق در راه نبرد با استعمار شناساند. با وجود این، مذهب امام و گاندی یکی نبود. گاندی پیرو مذهب هندو بود. و تاکید اصلیش بر "سایتاگراها" یا "نیروی حقیقت" بود. (21) از نظر او، حقیقت خداست: "من خدا را فقط به عنوان حقیقت می پرستم و می ستایم" (22) یا حقیقت"آن چیزی است که صدای درون به شما می گوید". (23) در صورتی که امام خمینی پیرو مذهب تشیع بود و حقیقت را در اصول متعالی این مذهب از جمله توحید، نبوت، امامت، عدالت، معاد، انتظار، شهادت، دفاع از مظلوم، و. . . جستجو می کرد. از نظر وی، خدا حقیقت است. و نه حقیقت، خدا، گاندی، یک غیر موحد بود، در صورتی که امام، یک موحد; بدین ترتیب، میان اصول اعتقادی این دو رهبر تفاوت ژرف است.

2- شیوه های مبارزه

اگر گاندی در اوایل قرن بیستم عزم خود را جزم کرد تا با استعمار بریتانیا به مبارزه برخیزد، امام خمینی در اواخر همین قرن، نظام پادشاهی منحط و مستبد پهلوی را از یک سو استعمار آمریکا را از سوی دیگر به مبارزه ای سخت و بی امان طلبید. نکته جالب در مبارزات این دو رهبر، شیوه هایی است که هر یک برای نبرد با دشمن و متحد و بسیج کردن مردم خود بر ضد او برگزیدند. این شیوه های مبارزه به رغم پاره ای تفاوتها، تا حدود زیادی به هم نزدیک و شبیه هستند و از شرایط خانوادگی، تاریخی یا مذهبی امام خمینی و گاندی ناشی می شوند.

ادامه دارد.. .

مقدمه

یکی از راههای شناخت بیشتر شخصیتهای بزرگ سیاسی و مذهبی، مقایسه شیوه زندگی سیاسی و بویژه سبک مبارزه آنها با دشمن و خدماتشان به نوسازی سیاسی کشور است. اینکه آنها در چه زمان و تحت چه شرایطی ظهور کردند، با چه کسی یا کسانی به مبارزه برخاستند و چرا و چگونه، بعضی از مهمترین محورهای این مقایسه اند. دو نمونه از این شخصیتهای بزرگ، امام خمینی (ره) و گاندی بودند. به رغم پاره ای تفاوتهای مهم میان این دو شخصیت برجسته، شباهتهای زیادی بین سبک سیاسی آن دو و خدمتشان به نوسازی سیاسی ایران و هند وجود دارند.

هدف این مقاله، بررسی و ارزیابی این تفاوتها و شباهتها به منظور تعمیق و بسط شناختمان از شخصیت امام خمینی، نوع و سبک مبارزه، و کمک ایشان به نوسازی سیاسی ایران است.

1- مذهب و سیاست:

بهره برداری نوین و عقلانی از سنت در نیمه اول قرن بیستم، گاندی و در نیمه دوم قرن امام خمینی به عنوان یگانه مثالهای سیاستمداران مذهبی شناخته شدند. مهمترین ویژگی مشترک هر دو، آن است که هیچکدام جدایی بین مذهب و سیاست را نپذیرفتند. از یک سو، هر دو به سنت و ارزشهای مذهبی سخت وفادار بودند. (1) از سوی دیگر، این وفاداری نه تنها باعث کناره گیری هیچکدام از صحنه سیاست نشد بلکه آنهارا به حضور و فعالیت در این صحنه واداشت. اظهارات مکرر گاندی و امام خمینی در این باره مؤید این ادعاست. برای مثال، گاندی گفته است: "دلبستگی من به حقیقت مرا به قلمرو سیاست کشانید و بدون تامل و در نهایت فروتنی می گویم کسانی که مدعی اند دین با سیاست وجه اشتراکی ندارد، از دین هیچ نمی دانند. " (2) برای گاندی، سیاست محروم از مذهب، کثافتی است که همواره باید ازآن اجتناب جست. (3) در این باره گاندی می گوید: "من نمی توانم حتی یک ثانیه هم بدون مذهب زندگی کنم. بسیاری از دوستان سیاسی ام از وضع من نا امید و مایوس می شوند زیرا می گویند که سیاست من نیز از مذهب ناشی می شود و آنها درست می گویند. سیاست من و تمام فعالیتهای دیگرم همه از مذهبم ناشی می شوند. " (4) او حتی از این هم فراتر می رود و اظهار می دارد: "هرگونه عمل و فعالیت یک مرد مذهبی باید از مذهبش ناشی شود. . . " (5)

امام خمینی نیز دارای همین دیدگاه بود. او هم بارها بر غیر قابل تفکیک بودن دین و سیاست تاکید ورزید به نمونه هایی از سخنان امام در این مورد بنگرید: " اسلام یک دین عبادی سیاسی است که در امور سیاسیش عبادت منضم است و در امور عبادیش سیاست . . . رسول الله پایه سیاست را در دیانت گذاشته است" (6) ، "والله اسلام تمامش سیاست است"، (7) "دین اسلام یک دین سیاسی است که همه چیزش سیاست است، حتی عبادتش". (8)

بدین ترتیب، سیاست امام خمینی و گاندی بر زمینه دینی و سنتی استوار بود. از آنجا که هر دو، سیاست را نوعی تحقق اخلاق دینی می دانستند، (9) به قدرت سیاسی دل نبستند هر چند که آن را پذیرفتند. به عبارت دیگر، برخلاف اکثر انقلابیون و سیاستمداران امروزی که قدرت سیاسی بر ایشان هدف است، برای گاندی و امام خمینی تنها یک "وسیله" بود; وسیله ای که به مردم امکان می دهد تا وضع خویش را در تمام مظاهر زندگی بهبود بخشند. (10)

در واقع، این نبوغ منحصر به فرد امام و گاندی بود که با فراست و زیرکی به سنتهای تشیع و هندو توجه کردند و نیک دریافتند که با آنها چه کنند و از آنها چگونه بهره بگیرند. هر دو شخصیت، آمیزشی از نو و کهن بودند. بعضی از گرانبهاترین و والاترین سنتهای مذهبی در آنها تجسم یافته بود. در زندگی شخصی، قدیسانی بودند که لذتهای دنیوی را رها کرده بودند و با تقوا و پارسایی می زیستند. همه نهادهایی را که میان توده ها رواج می دادند و روشهایی را که به کار می بستند، عناصری غنی از سنتهای گذشته بود.

وفاداری و عمل آن دو شخصیت به سنت را نباید به معنای پیروی چشم بسته شان از مذهب تلقی کرد. هم امام و هم گاندی، هر گونه مذهب را که با "عقل" و "منطق" سازش نداشته و با اخلاق متضاد باشد نمی پذیرفتند. به عبارت دیگر، یکی از ویژگیهای مهم آن دو رهبر، "واقع بینی "شان بود. (11) و هر دو، هر موقعیت و پیشامدی را با نگاه خردمندانه خود می نگریستند و از مشاهداتشان راه حلی بیرون می کشیدند که هم بسیار تازگی داشت و هم بسیار عملی و در خور آن موقعیت بود، هر چند که در "حقانیت" آئین گاندی جای تردید زیادی است.

ادامه دارد.. .

[۳۷] ▪قدرت نمایی ملت ایران رژیم عراق و نیز رژیم های حامی صدام در همان هفته های نخستین جنگ تحمیلی به دست آوردند که انقلاب مردم ایران، انگیزهٔ فداکاری و هم گرایی را پرورش داده و آنان آزادی و استقلال خود را همواره پاس خواهند داشت. بدین سان دستاورد سیاسی یادشده ـ که بازدارنده از تهاجم های نظامی دیگر بود ـ درخور تأمل است. «یکی از امور که باز خیر بود برای ما، این [بود] که دولت عراق فهمید که با کی طرف است. اینها دائماً... می گفتند که اگر ما حمله به ایران کنیم، در همان حملهٔ اول دیگر کار تمام است... حالا فهمیدند که نه، مسأله این طور نیست. در عین حالی که ما... بسیج عمومی را اجازه ندادیم... فهمیدند اینها که خیر، کاری از آنها برنمی آید و اگر دولت ایران بخواهد، آنها را انشاءالله به زودی از بین می برد.»

[۳۸] ۹. صلح گرایی پس از گذشت دورانی از جنگ تحمیلی، دست اندرکاران حاکمیت بعث عراق و همچنین قدرت های اروپایی و امریکایی بدین واقعیت پی بردند که نمی توان جنگ بی حاصل را ادامه داد و امنیت و منافع خود در منطقه را به خطر انداخت. از این رو کم کم فریاد صلح طلبی صدام و حامیان او در میان اعراب و غیراعراب در رسانه ها آشکار گشت. تردیدی نبود که آنان می خواستند صلح تحمیلی را جایگزین جنگ تحمیلی سازند. امام خمینی در صلح و جنگ با دولتها، به تکلیف نظر داشت که اسلام بر دوش حاکمان و مردمان نهاده است. از این منظر شکست و پیروزی را باید بر پایهٔ خرسندی و ناخرسندی خداوند محاسبه نمود. بسا شکست هایی که عین فتح و پیروزی است و بسا فتوحات که جز شکست و ننگ به همراه ندارد. «برای اسلام باید جنگ بکنیم، برای اسلام باید فداکاری بکنیم... اسلام گفته است که شما باید پایداری کنید... ما پیروز هستیم. صدام حسین دستش را دراز کرده برای این که با ما مصالحه کند. ما با او مصالحه نداریم. [صدام] یک آدمی است که کافر است، یک آدمی است که فاسد است، مفسد است و... ما نمی توانیم با او مصالحه کنیم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهیم کرد و ان شاءالله پیروز خواهیم شد... ما هدفمان این است که تکلیفمان را عمل بکنیم. تکلیف ما این است که از اسلام صیانت کنیم... کشته بشویم تکلیف را عمل کرده ایم، بکشیم هم تکلیف را عمل کرده ایم.»

[۳۹] امام خمینی چنان که پس از قبول قطعنامهٔ شورای امنیت خاطرنشان ساخت، به صلح پایدار می اندیشید. «همان طور که قبلاً گفتیم ما با مردم خود، با صداقت صحبت می کنیم. ما در چهارچوب قطعنامهٔ ۵۹۸ به صلحی پایدار فکر می کنیم و این به هیچ وجه تاکتیک نیست... ما خواستیم به دنیا ثابت کنیم که صدام معتقد به مجامع بین المللی نیست و ما تا قبول قطعنامه از سوی عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهیم داد.»

[۴۰]رهبر فقید انقلاب در سالگرد فاجعهٔ مکه و یادآوری مظلومیت حاجیان ایرانی، پایان تلخ جنگ تحمیلی را خاطرنشان می سازد و ملت را به شکیبایی فرامی خواند. «در این روزها ممکن است بسیاری از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود، صحبت از چراها و بایدها، نبایدها کنند، هرچند این مسأله به خودی خود یک ارزش بسیار زیباست، اما اکنون وقت پرداختن به آن نیست... من باز می گویم که قبول این... [قطعنامه] برای من از زهر کشنده تر است، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم.»[۴۱] ابوالفضل هدایتی

 پانوشت ها: ۱ . صحیفهٔ امام، ۲۱/ ۲۰۵. ۲ . سورهٔ نساء/ ۷۴. ۳ . سورهٔ صف/۴. ۴ . صحیفهٔ امام، ۲۰/ ۳۹۱ ـ ۳۹۰. ۵ . همان، ۱۳/ ۲۷۶. ۶ . همان، ۲۶۹. ۷ . همان، ۲۰/ ۱۱۸ ـ ۱۱۵. ۸ . همان، ۲۸۶ ـ ۲۸۵. ۹ . همان، ۱۳/ ۲۳۲. ۱۰ . همان، ۲۳۵ ـ ۲۳۴. ۱۱ . همان، ۱۷/ ۲۹۳. ۱۲ . همان، ۳۶۹. ۱۳ . همان، ۲۲۲. ۱۴ . همان، ۱۵۲ ـ ۱۵۱. ۱۵ . همان، ۱۰۸. ۱۶ . همان، ۲۰/ ۳۸ ـ ۳۷. ۱۷ . همان، ۱۳/ ۴۰۸. ۱۸ . همان، ۴۵۵ ـ ۴۵۴. ۱۹ . سورهٔ هود / ۱۱۲. ۲۰ . صحیفهٔ امام، ۱۳/ ۴۶۳ ـ ۴۶۲. ۲۱ . رک: وسائل الشیعه، کتاب جهاد، ۱۵/ ۱۶. ۲۲ . صحیفهٔ امام، ۱۳/ ۵۱۵ ـ ۵۱۳. ۲۳ . سورهٔ آل عمران/ ۱۶۹. ۲۴ . سورهٔ فجر/ ۳۰ ـ ۲۹. ۲۵ . صحیفهٔ امام، ۱۷/ ۱۳۵. ۲۶. همان، ۲۰/ ۱۹۶. ۲۷ . همان، ۲۱/ ۱۴۵. ۲۸ . همان، ۱۳/ ۵۱۱. ۲۹ . همان، ۱۷/ ۲۷۴. ۳۰ . همان، ۲۰/ ۱۲۶. ۳۱ . همان، ۱۳/ ۳۳۱. ۳۲ . همان، ۳۳۲ ـ ۳۳۱. ۳۳ . همان، ۵۴۴. ۳۴ . همان، ۲۴۶. ۳۵ . همان. ۳۶ . همان، ۲۴۷. ۳۷ . همان. ۳۸ . همان، ۲۴۸ ـ ۲۴۷. ۳۹ . همان، ۲۵۱ ـ ۲۵۰. ۴۰ . همان، ۲۰/ ۱۰۱. ۴۱ . همان، ۹۵ ـ ۹۴. مجله حضور

[۳۲] آنگاه که رهبر فقید انقلاب، نیروهای مردمی و بسیجی را مخاطب خویش می سازد، خضوع و خشوع رهبری را در برابر ملت پایدار نشان می دهد و به حمایت خالصانهٔ آنان در جبهه ها و پشت جبهه ها، دلگرم و امیدوار و مفتخر است. بی گمان همین نگرش واقع بینانهٔ امام خمینی بود که رهبر ملت ایران را خدمت گزار آنان شناساند و ساحت رهبری انقلاب نظام را از هرگونه خودکامگی پیراست. «در خاتمه به تمامی شما خواهران و برادرانی که در محیط جنگ به زندگانی دلاورانهٔ خود ادامه می دهید و از کشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسی ندارید و با چنگ و دندان از میهن عزیزتان برای رضای خدا دفاع می کنید و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می شوید و همه چیز را در طبق اخلاص قرار داده اید و با فداکاری های مکرر، شجاعت و شهامت را در تاریخ سراسر مبارزات بی امان تان ثبت نموده و می نمایید و درس فداکاری و رشادت به مستضعفین جهان می آموزید که وعدهٔ خدا بر حکومت پابرهنگان جهان حق است، به شما که با مبارزات خویش روی ابرقدرتها و قدرتها را سیاه کردید، درود می فرستم و در مقابل صبر و استقامت تان خاضع و خاشعم.»

[۳۳] ظهور ارتش جمهوری اسلامی در عرصهٔ معادلات سیاسی دستاورد دیگر جنگ تحمیلی را می توان خودنمایی و توانمندی ارتش جمهوری اسلامی به حساب آورد. نیروهای ارتشی، به خصوص نیروی هوایی سهم بسیاری در پیروزی ها داشته و همواره دشمنان را دچار وحشت و فروپاشی قدرت ساخته اند. امام خمینی با ذکر عبارت معروف «الخیر فی ماوقع» (خیر در رخدادهاست)، جنگ تحمیلی را دربردارندهٔ خیر و برکت برای ملت می شمارد و مقاومت ارتش ایران در برابر تهاجم صدام را جلوه ای از آن همه به حساب می آورد. «ضدانقلاب در ایران شایع می کردند که ارتش ایران، ارتشی است که از بین رفته و دیگر نمی تواند در مقابل دشمن ها مقاومت کند... می گفتند که اصلاً ارتش لازم نیست، [سازمان] ارتش باید به هم بخورد... در این جنگ تحمیلی ثابت شد که ارتش نیرومند است... و همهٔ کسانی که در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفادارند.»

[۳۴]رسوایی سازمانهای ضدامپریالیستی نقاب افکندن گروه های مسلح و ضدامپریالیستی چون فدائیان خلق و مجاهدین خلق در دوران دفاع مقدس را باید دستاورد دیگری از آن دانست. شعارهای خلقی و حماسی آنان به هنگام آزمون، بیگانگی خود را با حقیقت و آرمان های مردمی نمایاند. «این اشخاصی که ادعا می کنند و ادعا می کردند که ما طرفدار مظلومین هستیم، طرفدار خلق هستیم، فدایی خلق هستیم، مجاهده برای مردم می کنیم، ثابت شد به این که همهٔ این حرف ها، صحبت های خلاف واقع بوده است و الان که کشور ایران با حزب بعث منحط در جنگ است... از آنها هیچ خبری نیست. این هم یکی از خیراتی بود که برای ما در این جنگ تحمیلی حاصل شد.»

[۳۵] تجلی هم گرایی در روزگار جنگ پس از پیروزی انقلاب، به تدریج نغمه های اختلاف و ناهمگرایی ملی در کشور پراکنده گشت. رخداد جنگ تحمیلی که سبب ظهور اتحاد و انسجام ملت در مقابل هجوم بعثی های عراق شد، بی بنیادی آن نظرها و خبرها را به دست داد. «یکی دیگر [از برکات جنگ تحمیلی، نمایش هم گرایی ها بود]... دائماً می گفتند که انقلاب در اول یک چیزی داشت، مردم با هم بودند و حال دیگر [با هم] نیستند... با هم [اختلاف دارند] ... در این جنگ ثابت شد که سرتاسر کشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابی باقی هستند و الان از همه جا... جوان های ما... [درخواست] می کنند که به جنگ بروند، لکن احتیاجی نیست.»

[۳۶] شادابی شهروندان و نیروهای مسلح تحرک ملی و نظامی ـ که شادابی و شکوفایی استعدادها را به همراه خود دارد ـ از خیر و برکت های دیگر دفاع مقدس است. دوران صلح و آسایش، ملت و به ویژه نیروهای مسلح را به عافیت طلبی و سستی سوق می دهد. از این رو هرچندگاه یک بار، مانورهای نظامی ضرورت می یابد تا آمادگی دفاعی کشورها سنجیده و تداوم یابد. امام خمینی فضای جنگ تحمیلی را شاداب کنندهٔ روان های خوگرفته به راحت و خمودی می شمارد و آن را سبب تحرک اجتماعی می خواند. «وقتی... [جنگ] واقع می شود، انسان را از آن خستگی و از آن چیزهایی که سست می کند انسان را... بیرون می آورد و او فعالیت می کند و جوهرهٔ انسان که باید همیشه متحرک و فعال باشد، بروز می کند.»

ادامه دارد.. .

 [۲۸] ۷ ـ حمایت دولت خدمت گزار از رزمندگان دولت های شهید رجایی و مهندس میرحسین موسوی در دوران دفاع مقدس، سیاست هایی درخور تقدیر داشته و بار سنگین جنگ و جبهه ها را تحمل کرده اند. «من می خواهم حالا... [برای] شما [بازاریان]... بعضی گرفتاری هایی که دولت الان با آن مواجه است عرض کنم... در سرتاسر کشور [اعضای دولت] خدمت هایی کرده اند که در این پنجاه سال نشده است. این [همه] آیا سزاوار این نیست که ما تقدیر کنیم از آنها و [نیز] تشکر؟ یک قضیه الان قضیهٔ جنگ است. شما شاید بعضی تان بدانند که جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات می خواهد؟ [افزون بر آن همه]... آن خرابی هایی که در جنگ به ما وارد شده است... آواره هایی که [در شهرها اسکان داده اند]... دولت... هر روز مواجه با یک مشکلات عظیم است... [با این همه] با تمام قوا جنگ را مقدم می دارد.»

[۲۹] رهبر فقید انقلاب که همواره پشتیبان دولت مهندس میرحسین موسوی بوده و کفایت و مدیریت او و همکارانش را ستوده است، در برابر پاره ای مواضع جناحی، آن مجموعه را موفق و کارآمد می خواند. «ما باید عملکرد دولت را روی هم رفته حساب کنیم، ببینیم که آیا این دولت در این مدتی که در جنگ بوده است و در محاصرهٔ اقتصادی بوده است... موفق بوده روی هم رفته یا نه؟ بی انصافی است که ما بگوییم [دولت میرحسین موسوی] موفق نبوده، بی انصافی است که ما بگوییم که [این] دولت [کارآمد نبوده است]...»

[۳۰] ۸ ـ دستاوردهای دفاع مقدس رسوایی صدام امام خمینی در بیان دستاوردهای دفاع مقدس یا به تعبیر دیگر؛ برکات جنگ تحمیلی به آثار درون مرزی و برون مرزی آن اشاره کرده است. آشکـــار شــــدن چهـــرهٔ فریب کارانهٔ صدام و رژیم بعث عراق ـ که مدعی حمایت و رهبری اعراب و صهیونیسم ستیزی بود ـ بیش از دیگر برکات جنگ خودنمایی می کند. تهاجم به خوزستان و ظلم و قتل همسایگان عرب به دست داد که صدام در راه دستیبابی به قدرت، اعراب را نیز قربانی می کند. «یکی از آثار... [جنگ تحمیلی] این است که دشمن ما [صدام] را روسیاه کرد در دنیا. این [شخص] می خواست که برای خودش یک حیثیتی پیدا کند... حالا هم هرچه می خواهد سالوسی کند و نماز بخواند و اظهار اسلامیت بکند... دیگر فایده ندارد... [در] این خوزستان عربها را غالباً کشتند. اگر ایشان با عرب موافق است، چطور عرب کُشی می کند؟»

[۳۱] ▪اسلام و بسیج مردمی توانمندی اسلام در بسیج نیروهای انسانی و نظامی کشور، یکی دیگر از دستاوردهای جنگ تحمیلی است که سبب بازدارندگی مهاجمان دیگر می شود. پیش از انقلاب و دفاع مقدس، اسلام به صورت یک کیش رسمی و شخصی درآمده بود که تضادی با منافع خودکامگان و استعمارگران نداشت. از این رو بود که مکتب های الحادی غرب در میان نسل جوان نفوذ کرده و پرچم دار مبارزه با امپریالیسم شدند. با ظهور پدیدهٔ انقلاب اسلامی در ایران، اسلام بار دیگر روح حماسی اش را در کالبد مسلمانان دمید و آنان را به ظلم ستیزی و بسترسازی سیاسی برای حاکمیت آزادی و عدالت فراخواند. دوران درازمدت جنگ تحمیلی، عرصهٔ فراختری برای آرمان گرایی های مسلمانان پدیدار ساخت. آنان با عمل و ایثار و استقامت خود نشان دادند که اسلام هنوز توان رهبری و حماسه آفرینی در نسل های نو را دارد، هرچند که سرمایه داری غرب و صهیونیسم آنان را به سمت مصرف گرایی و سکس و خشونت و اعتیاد و انتحار رانده اند. «شیاطین فهمیدند قدرت اسلام در ایران چیست... خلیجی ها فهمیدند که نه، مسائل آنطورها نیست و اگر خدای نخواسته یک وقت شیطنت کنند، ممکن است عکس العمل داشته باشد. دیگران هم فهمیدند که نه، قدرت اسلام بیش از این مسائل است که اینها خیال می کنند. قدرت اسلام است که یک مملکت را یک پارچه بر ضد آنها به راه می اندازند [و] بسیج می کند. این قدرت اسلام است. این هم یکی از برکاتی بود که از این جنگ تحمیلی برای آنها ننگ به بار آورد و برای ملت ما سلحشوری و قدرتمندی و بیداری.»

ادامه دارد.. .

 [۲۲] در جای دیگر، رهبری انقلاب عظمت مقام شهید را نمایانده و بشر را از تصویر کردن شهید در ضیافت خاص خداوند ناتوان می خواند. نوع بهشت و سکونت و رزق شهید در جهان آخرت نیز قابل تأمل است و در تصور خاکیان نمی گنجد. زیرا پروردگار در قرآن کریم نسبت به آنان، خطاب دوستانه ای دارد که دیگر مؤمنان از آن درجه بی نصیب بوده و بدان غبطه می خورند. «از شهیدان ارجمندی که خداوند تعالی در شأن آنان کلمهٔ بزرگ «احیا عند ربهم ترزقون»

[۲۳] را فرموده است، بشری قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آیا بار یافتن نزد خداوند و ضیافت مقام ربوبی از آنان را می توان با قلم و بیان و گفت و شنود توضیح داد؟ آیا این همان مقام «فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»

[۲۴] نیست که حدیث شریف بر سید شهیدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آیا این جنت همان است که مؤمنان در آن راه دارند یا لطیفهٔ الهی آن است؟»

[۲۵] همراهی شهادت طلبی و عزت گرایی در رزمندگان جنگ تحمیلی، شهید را در عین حال که در مرتبهٔ والایی می نمایاند، او را هدایت گر انسان ها و نسل ها به سمت حقیقت حیات و خلقت می شناساند. اساساً عشق و عرفان در اسلام با عزت خواهی عارف برای خود و دیگران در دنیا و آخرت، از مکتب ها و گرایش های عرفانی دیگر متمایز می شود. شهیدان همچون پیامبران از یک سو به کمال و قرب و حب و مقام محمود می اندیشند و از دیگر سو پای در خاک و ماده داشته و مشعل دار طریق همنوعان گشته اند. بدین سان نمی توان کمترین خودبینی را به آنان نسبت داد. به سخنی دیگر عرفان شهید در عمل او متجلی شده و روشن بینی او و دیگران را سبب گشته، و در قطره های زلال خون او شکوفا می شود. جاودانگی نام و مرام حسین بن علی و همراهان او را می باید از این منظر نگریست. امام خمینی نظارهٔ شهیدان بر خاکیان را خاطرنشان می سازد که نمودار آرمان ها و سلوک های خالصانه و باطل ستیزانه شان است و بشارت دهندهٔ آینده ای سرشار از عزت و عدالت. «و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تافته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیده اند و بر بسیط ارض ثمرات رشادت ها و ایثارهای خود را نظاره می کنند که از همت بلندشان، جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قلهٔ عزت و شرافت مشعل دار هدایت نسل های تشنه است و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را برپا کرده است و ارکان کاخ های ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.»

[۲۶ ] هنرمندان شهید، گروه دیگری از شهیدان راه اسلام اند که به سبب آمیختگی هنر و عرفان در نگاه های خویشتن، جایگاه خاصی در کلام امام یافته اند. چنین هنری که در عرصه های گوناگون خود نمی تواند با تعهد و مردم و آرمان های آنان بیگانه یا در ستیز باشد، بی گمان هموارکننده و روشنگر نسلی خواهد بود که در پی هویت خویش بوده و عزم بازگشت به میراث های معنوی ـ هنری فراموش شده شان را دارند. آنان همراه با هنرشان به معراج راه می گشایند و قطره های خونشان را بسان آینه ای، بازتاب دهندهٔ اندیشه های بیدارگرایانهٔ خود می سازند و خواب بیدادگران فریبکار را آشفته می نمایند. «خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه های عشق و شهادت و شرف و عزت، سرمایهٔ زوال ناپذیر آن گونه هنری است که باید به تناسب عظمت و زیبایی انقلاب اسلامی، همیشه مشام جان زیباپسند طالبان جمال حق را معطر کند... هنر در مدرسهٔ عشق نشان دهندهٔ نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی است. هنر در عرفان اسلامی، ترسیم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخکامی گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»

[۲۷] ۶ ـ رفتار انسانی با اسیران جنگی در مشاهده هایی که دوست و دشمن از میدان ها و فتح و حماسه های رزمندگان مسلمان ایرانی داشته اند، کسی گزارش از برخورد غیرانسانی با اسیران جنگی نداشته است. همان گونه که نبرد عقیدتی در چهارچوب آموزه های توحیدی و عدالت طلبانه صورت می پذیرد، طبعاً پس از پیروزی و چیرگی مجاهدان راه خدا بر تجاوزپیشگان، آنان رفتارهایی متناسب با انصاف و هدایت گری گمراهان و فریب خوردگان خواهند داشت. امام خمینی تربیت انسانی و الهی را هدف نهایی علم و تعلیم دانسته و ظهور عینی آن در جبهه ها؛ در برخورد با اسیران جنگ را از ویژگی های پیکارگران راه انبیا می شمارد. از دیدگاه معظم له، انسانیت برخورد شایسته با مخالفان را می طلبد و می باید خیر و عدل و انصاف را در گفتار و رفتار با آنان به نمایش نهاد. زیرا هدایت گری ـ که شیوهٔ پیامبران است ـ بدون محبت و شفقت ممکن نیست. البته این همه در ارتباط با مخالفانی است که دست به سلاح نبرده و در شمار محاربان نبوده اند. «اگر ما تربیت بشویم... با همه اشخاصی که با ما هم حتی مخالف هستند به طور [عادلانه و هماهنگ با] انسانیت عمل می کنبم، چنان که الان می بینید که ارتش ما و پاسدارهای ما با این اسرایی که آوردند، به طور انسانیت عمل می کنند و باید بیشتر عمل کنند. من سفارش می کنم تمام کسانی را که این [اسیران]... در اسارت آنها هستند؛ به حسن سلوک و به رفتار انسانی. [زیرا آنان] مهمان اند... اسلحه داشتن دلیل بر خیانت است و توطئه... اگر هر یک از [سپاهیان] ... عراق که به روی ما اسلحه کشیده است، اسلحه را کنار بگذارد و پناه بیاورد به مملکت اسلامی ما، آنها را مثل مهمانان عزیز می پذیریم.»

ادامه دارد.. .

آنچه امام خمینی (ره)را در بین فقها و حکمای متاخر برجسته می کند و جایگاهی رفیع و بی مانند به او می بخشد، توجه ایشان به شئون عملی حکمت است. در حالی که پس از افول تمدن اسلامی حکما و فقها، توجه خود را از حکمت عملی به حکمت نظری متمایل و محدود می کردند و در حکمت نظری نیز دورترین شاخه ها از عرصه عمل را برای مطالعه برمی گزیدند. امام (ره) دقیقا برخلاف این روند می اندیشید و عمل می کرد. تا آنجا که به شاگردان خویش توصیه می کند آخر شما باید بیدار شوید، به فکر علاج بدیختی های مردم باشید. مباحثه به تنهایی فایده ندارد. مسئله گفتن به تنهایی دردها را دوا نمی کند ... خودتان را تا این اندازه مهمل بار نیاورید. شما با این اهمال کاری ها می خواهید که ملائکه بالشان را در زیر پای امیرالمومنین (ع) پهن کنند، چون مردی است که به درد اسلام می خورد، اسلام را بزرگ می کند. این نشانه نهایت توجه به عمل و مبارزه است. در این کتاب دوران ساز نیز توجه امام (ره) به چگونگی تشکیل حکومت اسلامی، توجهی تام و تاثیرگذار است. امام در کتاب ولا یت فقیه همچون حکیمی که مصمم به گشودن راهی در عرصه حکمت عملی اسلامی است، می کوشد تا در نظریه پردازی خود پرسش چگونگی تشکیل حکومت اسلامی را نیز مطرح کند؛ چیزی که حتی ملااحمد نراقی و میرزای نائینی پیرامون آن سخنی نگفته بودند. شاید بتوان گفت پرسش از چیستی حکومت اسلامی کوچکترین بخش کتاب است و کمترین حجم تحلیل و پردازش را به خود اختصاص می دهد زیرا امام این وظیفه را در اصل، مربوط به دیگران می داند می فرماید: ما اصل موضوع را طرح کردیم و لازم است نسل حاضر و آینده در اطراف آن بحث و فکر نمایند و راه به دست آوردن آن را پیدا کنند و انشاءالله تعالی کیفیت تشکیل و سایر متفرعات آن را با مشورت و تبادل نظر به دست بیاورند اما ترجیح می دهد وارد پرسش از چیستی نشود شاید از آن رو که می خواهد از قیل و قال این عرصه برهاند زیرا او آخر یک رهبر است. رهبر یک انقلاب با طیف های مختلف و بعضا متفاوت و متضاد. بیشتر سعی ا مام بر این است که پرسش از چرایی حکومت اسلامی را - که مغفول عنه واقع شده - مطرح کند و از آنجا به چگونگی برسد. از همین روست که اگر در پاسخ به چرایی تشکیل حکومت اسلامی، آن را بدیهی شمرد و ادعای ضرورت و بداهت می کند درو اقع نظم کتاب به گونه ای که حتی اگر فصل های میانی کتاب حذب شوند، فصل نخست و فصل پایانی خود گویای تمامی دغدغه امام(ره) به عنوان رهبر انقلاب - هستند و فصل اول به طرح بداهت حکومت اسلامی می پردازد و تاملاتی تاریخی پیرامون عوامل پوشاننده بداهت است و فصل آخر به چگونگی حکومت اسلامی و طرح ریزی برنامه مبارزه پرداخته است. حتی آنجا که امام در حال طرح پرسش از چیستی حکومت اسلامی است تکیه و تاکید بیشتر بر نشان دادن تفاوت های شیوه حکومت در اسلام و شیوه حکومت های پادشاهی استبدادی مطلقه، سلطنتی مشروطه است. امام (ره) می کوشد با تاکید بر این جنبه های اختلاف، ضرورت تلاش برای براندازی این نظام های طاغوتی را اثبات کند به دو دلیل: یکی اینکه این حکومت ها در جهت تضعیف اهداف اسلام (حق، عدالت، آزادی، استقلال، معنویت و حیات) عمل می کنند و دیگر اینکه راه را بر اعمال قوای حکومت اسلامی و تحقق اهداف اسلام بسته اند. پس باید سرنگون شوند. امام در طرح مسئله چیستی حکومت اسلامی نیز به مبارزه می اندیشد و می کوشد تا دیگران دعوت به مبارزه کند و مبارزان را در ادامه راه مصمم سازد. او رهبر انقلاب است.

امام (ره) به عنوان شخصیت بزرگی که در شان رهبری و مرجعیت در وجود ایشان به وحدت می رسند، با طرح نظریه حکومت اسلامی بر پایه آموزه ولایت فقیه می کوشد به جایگاه یک ایدئولوگ دست یابد و این شان را در دو شان دیگر ادغام کند. شاید بتوان گفت که زمستان ۱۳۴۸ یکی از سه مرحله ای است که امام می کوشد تا این شان سوم را به دو شان رهبری و مرجعیت ضمیمه کند و البته در هر سه مرحله پیروز می شود. او حالا رهبر، مرجع و ایدئولوگ انقلاب اسلامی ایرن است. پس باید به ضروریات و لوازم این نظریه پردازی ملتزم باشد.

اولین ضرورت این است که در نظریه پردازی توجه تام و تمام به شرایط تاریخی، اجتماعی و واقعیت های سیاسی روز و ضرورت های عمل سیاسی د اشته باشد. در همین راستا امام می کوشد تا با رویکردی تاریخی به مشکلات ایران و جهان اسلام و کاویدن وضعیت کنونی کشور در مقام یک ایدئولوگ ظاهر شود و راه برون رفت از استبداد سرد شاهنشاهی را جستجو کند و امام (ره) چنان این وظیفه را به انجام می رساند که در تاریخ نظریه پردازی جهان اسلام قطعا بی نظیر است در شرایطی که رژیم شاهنشاهی با سلطه دستگاه ا هریمنی امنیتی خود یعنی ساواک و هم پیمانی با قدرت های جهانی و منطقه ای می کوشد راه را بر هر گونه حرکت مخالفان ببندد. امام - به عنوان رهبر انقلاب - نگاه مردد و مضطرب خیل مبارزان را حس می کند که به او می نگرند. او باید راهی از این کوچه بن بست استبداد بیاید اما هرگونه مصالحه با رژیم طاغوتی ممتنع است. همه نسخه های قبلی که از سوی علمای مذهبی یا روشنفکران چپ و لیبرال ارائه شده بود، ناکارایی خود را نشان داده بود. رژیم طاغوتی همچون حشره ای موذی نسبت به همه این ابزارهای مخالفان مصونیت یافته است و باید راه متفاوتی را پیش گرفت که رژیم طاغوتی نتواند در مقابل آن هیچ گونه دفاعی به عمل آورد. اصلاح ناپذیری رژیم طاغوتی که هم اکنون همه به آن ایمان داشتند، ضرورت مبارزه پیگیر برای سرنگونی رژیم را بر همگان روشن کرده است و گروه های مسلح برانداز یکی پس از دیگری کار خود را آغاز می کنند. وجوب ا جتماعی - تاریخی مبارزه در اواخر دهه ۴۰ مبارزه را امری بدیهی و ضروری می سازد و شاید بداهت و ضرورت مبارزه، خود اصلی ترین موید بداهت حکومت اسلامی و ضرورت اعتقاد به ولایت فقیه باشد چرا که اکنون اولا ولایت باید به گونه ای تبیین و فهم شود که متضمن حکومت (به معنی اعمال مشروع قوای حاکم توسط حاکمیت) باشد و ثانیا سد پولادین رژیم طاغوتی شاه راه را بر همه بسته است. اکنون در زمستان ۱۳۴۸ تنها این امام خمینی (ره) است که به گونه ای خستگی ناپذیر و شکست ناپذیر رو در روی نظم ظالمان موجود ایستاده است و به گونه ای پیامبرانه ۳ شان رهبری، مرجعیت و ایدئولوگ را در خود جمع کرده است و وظیفه همزمان راهبری مبارزه، نظریه پردازی مبارزه و صدور فتاوی مبارزه را بر عهده می گیرد و ضرورت این ۳ حوزه را در یکجا جمع می کند و ا ندیشه را در بین چکاچک شمشیرهای مبارزه قرار دهد و این چنین او بزرگترین مرد تاریخ ایران بود.

با نگاهی به کتاب ولایت فقیه سعید دادخواه روزنامه رسالت

[۱۵] در پیامی که رهبر فقید انقلاب خطاب به خانوادهٔ شهیدان و ایثارگران جنگ تحمیلی دارد، فرزندان برومندشان را وارثان ایمان و عزت خوانده و آنان را به سلوک مؤمنانه در طریق پدران فداکار دعوت می کند. «شما گواهان صادق و یادگار عزم ها و اراده های استوار و آهنین، نمونه ترین بندگان مخلص حقید که مراتب انقیاد و تعبد خویش را به درگاه اقدس حق تعالی با نثار خون و جان به اثبات رسانیدند و در میدان جهاد اکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزی خون بر شمشیر و غلبهٔ ارادهٔ انسان را بر شیطان مجسم کردند... عزیزانم... بار امانت پدران تان را که میراث عزت و راه و رسم زندگی آنان بوده است، به خوبی بر دوش کشید و تقوا و پاکی و پاکدامنی را پیشه کنید و نظم در زندگی و تمامی مراحل آن حکمفرما سازید و با جدیت به تحصیل علوم و کسب معارف و بهره وری از استعدادهای الهی خود بپردازید و هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استکبار و استضعاف را بر زمین نگذارید.»

[۱۶] امام خمینی در جهت تداوم عنایت های الهی نسبت به ملت ایران همواره مواضع خاضعانه و شاکرانه داشته و از همهٔ کسانی که به نوعی در دفاع از اسلام و ایران مشارکت عملی و خالصانه داشته اند، قدردانی می نمود. محبت و حمایت معظم له نسبت به خانوادهٔ شهیدان قابل تأمل است. «من وقتی این صحنه های اسف آور و افتخار آمیز را می بینم، عاجزم از این که در مقابل آنها مطلبی بگویم، شما خودتان زبان گویای افتخار هستید.»

[۱۷] ۴ـ آزمون و شکیبایی جنگ تحمیلی، آزمونی برای همگان بود. هر کس و هر گروهی در دوران هشت سال دفاع مقدس، ماهیت خود را نمایاندند. امام خمینی با ذکر اصل امتحان و ابتلای ایمان آورندگان به کاهش در جان و مال و ثمرات زندگی و امنیت، مقام بندگان خالص را خاطرنشان می سازد. رزمندگان و مرزنشینان جمهوری اسلامی و دیگر ایرانیان هر یک در آزمون خود سرافرازانه جلوه گر شدند و برگ افتخاری دیگر افزودند. آنان در حقیقت رهروان انبیا و اولیای حق در امتحان های الهی بودند. «امتحان ملازم با وجود انسان است و هیچ انسانی بدون امتحان نخواهد [بود]. گاهی امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اینهاست... بشر در امتحان واقع است. با ادعای این که من مؤمن هستم رها نمی شود. پیغمبرهای بزرگ امتحان شدند... حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) امتحان شد... شما دزفولی ها و اهوازی ها و سوسنگردی ها امتحان دادید و خوب از امتحان بیرون درآمدید.»

[۱۸] امام خمینی استقامت و شکیبایی در مواضع را شرط پیروزی و دست یابی به آرمان های بلند انسانی و اجتماعی می داند. معظم له با ذکر آیهٔ کریمهٔ «واستقم کما امرت و من تاب معک»

[۱۹] از دشواری و ضرورت آن یاد کرده و همگان را مخاطب فرمان الهی استقامت می شمارد. در تجلیل از شهیدان نیروی هوایی و خانوادهٔ آنان، استقامت در راه اسلام و عزت یادآور می شود که آنان در گفتار و رفتارشان متجلی ساخته اند. «من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهدای نیروی هوایی و اقربای معلولین نیروی هوایی تشکر می کنم که با روی گشاده و با روحیهٔ قوی با من مواجه هستید و به مخالفین نهضت با شجاعت و استقامت نمایش می دهید که شما شیرزنان مثل شیرمردان در راه اسلام و در راه کشور اسلامی برای فداکاری و برای مجاهدت حاضرید... بحمدلله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قوای مسلح ما خصوصاً و نیروی هوایی بالاخص، این امتحان را و این مأموریت الهی را عمل کردند، هم فداکاری کردند و هم استقامت.»

[۲۰] ۵ ـ قداست کلمه و مقام شهید کمتر واژه ای به اندازهٔ واژگان شهادت و شهید و در دوران دفاع مقدس، کاربرد داشته است. موافق و مخالف در برابر نام و تصویر و مزار شهید، ناگزیر از خضوع و تکریم مقام والای او بوده اند. زیرا شهادت آگاهانه در راه آرمان انسانی و الهی، با عشق و اخلاص آمیخته بوده و بسترساز خوبی ها و سرافرازی های یک ملت بیدار است. امام خمینی بارها از شهید و شهیدان راه خدا یاد کرده و در حقیقت از چشم یک عارف به حقیقتِ شهادت و قداست مقام شهید نگریسته است که درخور بیان است. تردیدی نیست که چنین نگاهی در تشویق و ترغیب جوانان و بزرگ سالان به حضور عاشقانه در جبهه ها و همچنین در شکیبایی همسران و مادران و پدران تأثیر گذاشته است. امام خمینی محصول روایت هایی که دربارهٔ مقام شهید آمده است، حیرت آور می خواند، به ویژه از سخن رسول اکرم(ص) یاد می کند که آن حضرت فرمود: «شهید به وجه الله می نگرد.»

[۲۱] آسان بودن چنین نگاهی عارفانه ـ که ویژهٔ نبی و شهید است ـ از نزدیکی منزلت شهید به منزلت نبی حکایت دارد. شهید در حقیقت حجاب های میان خود و پروردگارش را ـ که خطرسازترین آن حجاب خود و جان است ـ درهم فروشکسته و از عالم طبیعت سر برکشیده است. او دیگر جز خدا و نور او نمی نگرد و نمی طلبد. «انسان خودش حجاب بزرگی است... همه حجاب هایی که هست، چه آن حجاب هایی که از ظلمت باشند و چه آن حجاب هایی که از نور باشند، منتهی می شود به این... حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه الله... و اگر کسی فی سبیل الله و در راه خدا این حجاب را... شکست و آن چه که داشت... تقدیم [خداوند] کرد، این [شهید است و] مبدأ همه حجاب ها را شکسته است، خود [خاکی اش را برای خود ملکوتی اش] شکسته است. خودبینی و شخصیت [بازدارنده از تقرب] خودش را شکسته است و تقدیم کرده است... وقتی که [انسان] شهید شد چون همه چیز را در راه خدا داده است، خدای تبارک و تعالی جلوه می کند به او... این... آخر کمالی است که برای انسان هست.»

ادامه دارد.. .

[۹] «ملت ما... با این اتکال به ذات مقدس حق تعالی می تواند... لشکرهای زیاد را شکست دهد... مثل سربازهای صدر اسلام الان دارید عمل می کنید. و به آنها [رزمندگان] بشارت می دهم که شما اگر بکشید آنها را، شما به بهشت می روید و اگر آنها هم شما را بکشند، شما به بهشت می روید.»

[۱۰] ۳ ـ عنایت های غیبی پیروزی نظامی رزمندگان در منظر رهبری انقلاب، پدیده ای شگفت انگیز و الهی تلقی شده است. نابرابری در تسلیحات و حمایت های نظامی و تبلیغاتی، واقعیتی انکارناپذیر بوده و با این همه آنان از توان روحی و رزمی بالایی برخوردار بوده اند. «این خدای تبارک و تعالی است که این پیروزی ها را نصیب شما و نصیب ملت شما کرده است... [بعثی ها] در سنگرهای از پیش ساخته نشسته اند... و به همه جور مهمات مجهز هستند... آن وقت یک عده از این طرف در بیابان ها راه بیفتند و آنها را از سنگرها بیرون کنند و سنگرها را خالی کنند و از آنها آن قدر اسیر بگیرند که شما می دانید، یک مسأله ای نیست که ما [آن را] یک امر عادی حساب بکنیم و پای خودمان حساب کنیم. این مسأله مافوق طبیعت است. این مسأله روی عنایاتی است که خدا به شما کرده است و دارد و برای ما همهٔ این عنایت خدای تبارک و تعالی بالاترین درجه است.»

[۱۱] امام خمینی شهادت طلبی جوانان ایرانی در دوران دفاع مقدس را پاره ای از عنایت های الهی برمی شمارد و با یادکرد دوران انحطاط اخلاقی پیشین، این همه را تحول و نعمت بزرگ می خواند. «جوان هایی که می رفت به کلی از دست اسلام و از دست مسلمین بروند، خداوند به ما برگرداند و آنها را... [چنان] متعهد کرد که الان برای شهادت داوطلب می روند و در جبهه ها در حالی که جنگ می کنند تکبیر می گویند، نماز می خوانند و در شب ها مناجات با خدا می کنند.»

[۱۲] همراهی و همدلی زنان و مردان پشت جبهه ـ که در تقویت روحیهٔ رزمندگان و برانگیختن حس فداکاری در جوانان تأثیرگذار بوده است ـ نمونهٔ دیگری از امدادهای خداوند نسبت به ملت ایران به شمار می آید. مشاهده های عینی آن روزها در سرتاسر کشور به دست می دهد که جنگ و دفاع در ایران برخلاف دیگر کشورهای در حال جنگ، به نظامیان محدود نشده و دغدغه ای ملی بوده است. «بحمدلله امروز ایران، تمام مردم، زن و مرد و کوچک و بزرگ با هم هستند. یک طایفه ای از این واحد مشغول جهاد هستند در راه خدا در جبهه ها، و دسته [هایی]... هم در پشت جبهه ها با شما هم پیوند و هم رأی هستند و... [چنین] ملتی که این طور با هم پیوند... [دارند] ممکن نیست، مورد آسیب واقع بشود و تا این توجه به خدا، اتکال به خدا [هست]... هر قدرتی در مقابل او نابود است، هیچ است.»

[۱۳] امام خمینی با مقایسه ای که بین رزمندگان جنگ تحمیلی با مسلمانان عصر پیامبر و ائمهٔ اطهار (علیهم السلام) دارد، برتری آنان را در ایثارگری می نمایاند. «پیغمبر اسلام چقدر خون دل از این مردم همان بلاد خودشان می خورد؟ امیرالمؤمنین چقدر شکایت کرده است؟ قرآن چقدر شکایت کرده است؛ شکایت از همان مسلمان ها. امیرالمؤمنین... منبر می رفت و آرزوی مرگ می کرد... می خواستند یک ارتش را... برای دفاع از اسلام راه بیندازند... چقدر خون دل می خوردند، چقدر زحمت می کشیدند، [برخی مسلمان ها] نمی آمدند. امروز داوطلب [برای جهاد و شهادت] شما دارید می روید. داوطلب طرف شهادت می روید؛ طرف مرگ می روید.»

[۱۴] «حماسه هایی که شماها در کردستان و نیز دوستان شما در جاهای دیگر و از قبیل «جبههٔ مسلم» و «محرم» و سایر جبهه ها آفریدید، قابل توصیف نیست و شما مستعد این باشید که امام زمان (سلام الله علیه) از شما توصیف کند و خدای تبارک و تعالی به شما عنایات خاصهٔ خودش را بکند.»

ادامه دارد.. .

X